علی صادقی
همزمان با قطع کمکهای جامعه جهانی و فروپاشی سیستم صحی در افغانستان، مردم این کشور به ویژه زنان بیشترین رنج را متحمل شدند. پس از حاکمیت دوبارهی طالبان بر این کشور و ایجاد محدودیتهای بیشمار علیه زنان، بسیاری از زنان افغانستان از دسترسی به مراقبتهای صحی مورد نیاز خود باز ماندند.
در این گزارش شماری از زنان در ولایت بادغیس درغرب افغانستان در گفتوگو با رسانهی رخشانه از نبود مرکز درمان بیماری روانی شکایت دارند.
آنان گفتهاند که نبود هیچ متخصصی صحت روانی در شفاخانهی ولایتی این ولایت زنان را با چالش مواجه کرده است.
زنانی که در این گزارش صحبت کرده، میگویند که به دلیل خشونتهای خانوادگی، ازدواج اجباری و ممانعت از کار و آموزش از مشکلات مختلف روحی و روانی رنج میبرند.
آنان گفتهاند که به دلیل فقر ناتوان از درمان در جاهای بیرون از ولایت باغیس هستند. بادغیس در غرب افغانستان از ولایتهای محروم به شمار میرود که دامن فقر و بیکاری در آن گسترده است.
شفاخانهی ولایتی بادغیس ۱۰۰ بستر دارد؛ اما بخش صحت روانی ندارد و در حال حاضر هیچ متخصصی برای درمان بیماری روحی و روانی در شفاخانهی ولایتی این ولایت فعالیت نمیکند.
قربانی ازدواج اجباری، در جنگال مشکلات روانی
فرزانه محمدی تنها ۲۰ سال دارد. او مادر سه فرزند است. ۱۳ سال سن داشت که با مردی ۳۰ سال بزرگتر از خودش به اجبار به ازدواج داده شد. او که زندگی خودش را به سیاهچالش تشبیه میکند، گفت: «تنها ۱۳ سال عمر داشتم، مجبور به ازدواج ناخواسته با یک مرد سنبالا شدم. بعد از ازدواج شوهرم و خواهران شوهرم به بهانههای مختلف لتوکوبام میکردند و همین موضوع باعث بیماری روحی و روانیام شد. بارها خواستم خودم را درمان کنم؛ اما توان اقتصادیاش را نداشتم و سالهاست با سردردی و افسردگی شدید دست و پنجه نرم میکنم.»
فرزانه میگوید، او زن دوم یک مرد است و از وقتی که پا به خانهی همسرش گذاشته، آب خوش از گلویش پایین نرفته است: «وقتی شوهرم و خانواده خسرم با مه جنگ میکنن، از کنترل خارج میشم سرم فشار میایه، دلم تنگی میکنه و بچههای خود را لت وکوب میکنم و بعدا پشیمان میشم.»
به گفته فرزانه، اگر مرکزی برای درمان بیماری روحی و روانی در شفاخانهی ولایتی بادغیس ایجاد شود، او میتواند رایگان درمان شود؛ در غیر این صورت امیدی برای درمان بیماریاش وجود ندارد: «شوهرم بدون اجازهی مادرش حتی کلینیک شخصی مرا نمیبرد و ای کاش بتوانم رایگان درمان شوم.»
با این حال شمار دیگری از زنان در ولایت بادغیس گفتهاند که به خاطر فقر نمیتوانند از دست مشکلات روحی و روانی خلاص شوند.
زینب رحمانی، ۲۳ ساله میگوید، از هشت سال به این طرف با مشکلات روحی و روانی از نوع وسواس دست و پنجه نرم میکند: «وسواس شستشو دارم. لباسها، ظرفها، فرشها، دست و هر چیزی که فکراش بکنید روزانه میشویم و بازهم حس میکنم کثیف است. وقتی جایی مهمانی میرم، خیلی اذیت هستم و فکر میکنم جایی که نشستهام کثیف است و وقتی کسی به حرفم توجه نمیکنه، اعصابم خراب میشه و با همهی اطرافیان خود جنگ میکنم.»
زینب مادر سه فرزند است. او میگوید، حتی شوهر و فرزندانش نیز بخاطر وسواس شدید او دچار مشکل شدهاند: «وقتی بچههایم به یک شی دست میزنند، فکر میکنم آن چیز را کثیف کردهاند و بچههایم را بخاطر این کار شان لت وکوب میکنم.»
به قول زینب، او و خانوادهاش در یکی از خانههای کرایی در ولایت بادغیس زندگی میکنند و با آنکه هشت سال از مریضیاش میگذرد، هنوزهم برای درماناش اقدام نتوانسته است: «بدتر از این مریضی وجود نداره، به این سالها زندگی خود را نفهمیدیم، توان هم نداشتم خود را درمان کنم، هر چقدر دعا هم میکنم بازهم خوب نمیشم.»
از نظر پزشکان، مشکلات روانی و روحی به طیف گستردهی از ناراحتیهای روانی گفته میشود که بر روی توانایی فکر کردن، احساس و رفتار تأثیر میگذارد و فرد مبتلا نمیتواند امور روزمرهاش را به خوبی انجام دهد. پرخاشگری، اضطراب، انزوا، ناتوانی در تمرکز و موارد دیگری از نشانههای روشن مشکلات روحی و روانی در فرد است.
سویتا برومند، زن ۳۲ ساله میگوید، بخاطر خشونتهای خانوادگی، به بیماری روحی و روانی مبتلا شده است: «بیماری روحی مه از وقتی شروع شد که شوهرم بخاطر حرفهای زنهای برادر خود مرا چندین بار شدیدا لت و کوب کرد و بعد از او اتفاقات و تشویشهای زیاد، مشکل روحی و روانی پیدا کردم.»
سویتا گفت، احساس میکند که سه سال است مشکلات روحی و روانی دارد. در این مدت تنها شش ماه تحت درمان بوده که به خاطر فقر درمانش ناتمام مانده است: «وقتی حالم خراب میشه، سردرد و بیحوصله میشم و بچههای خود را لت و کوب میکنم و حتی دلم میشه گردن شان را قلم کنم.»
سویتا میگوید، اگر در ولایت بادغیس مرکزی برای درمان این بیماری بود، او میتوانست از دست آن خلاص شود.
سودا امانی زن ۳۷ سالهای است که از پنج سال به این طرف با بیماری روحی و روانی دچار شده است: « من و شوهرم در زمینهای کشاورزی کار میکنیم. هفت فرزند داریم و با مشکلات اقتصادی مواجه هستیم. بخاطر بیپولی اعصاب مه خراب میشه، رگهای گردن مه درد میگیره و سر مه از شدت درد میترکه.»
سودا چون صدها زن دیگر در بادغیس بخاطر فقر نمیتواند بیماری روحی و روانی خودش را درمان کند: « پارسال یکبار رفتم هرات و به بخاطر مریضی روحی خود دارو گرفتم و تا حالا دگه رفته نتوانستم.»
آماری مشخص از وضعیت این بیماری در ولایت بادغیس وجود ندارد. اما به نظر میرسد این مشکل به خاطر فقر، خشونتهای خانوادهگی و مشکلات دیگر، در میان زنان در این ولایت گسترده است.
براساس آمار وزارت صحت عامه دولت قبلی افغانستان، ۴۶ درصد از جمعیت ۳۵ میلیونی کشور از مشکلات روحی و روانی رنج میبرند که زنان بیشتر قربانی این مشکل اند؛ حدود ۷۰ درصد.
خواهرگل رضوان، دختر ۱۸ ساله میگوید، از ۱۱ سالگی به بیماری روحی و روانی مبتلا شده و آن هم به خاطر یک بیماری جلدی که هنوز نتوانسته خودش را درمان کند.
او افزود که بخاطر مشکل جلدی از سوی اطرافیان اش همواره مورد تمسخر قرار گرفته است.
خانم رضوان میگوید، از وقتی مشکل محرومیت از تحصیل به خاطر ممنوعیت طالبان به مشکلاتش اضافه شده، بیماریاش شدت گرفته است: «از وقتی طالب آمد انستیتوت ما بسته شد و مه از ادامهی تحصیل در انستیتوت زراعت بادغیس محروم شدم و دلم به زحمتهایی که کشیدم میسوزه و از لحاظ روحی رنج میبرم.»
اسدالله رسولی، متخصص بیماریهای روحی و روانی در ولایت بادغیس میگوید، او سه سال در شفاخانهی ولایتی بادغیس به حیث داکتر صحت روانی فعالیت کرده است؛ اما به دلیل نبود بست مشخص «متخصص صحت روانی» و نبود دارو و امکانات این شفاخانه، چهار سال قبل استعفا داده است.
این متخصص سلامت روان میگوید، اکنون یک مرکز درمان شخصی دارد که روزانه تنها میتواند هشت بیمار را ببیند. مهمتر از آن، از نظر آقای رسولی بیشتر زنان توان پرداخت هزینهیی در مرکز شخصی یا رفتن برای درمان به بیرون از این ولایت را ندارند.
آقای رسولی گفته، گستردهگی مشکلات روحی و روانی در میان زنان در بادغیس نگران کننده است. او میگوید، بیشتر مبتلایان به بیماری روحی و روانی در ولایت بادغیس را زنان هستند که عوامل عمدهی آن، جنگ، چندهمسری، ازدواجهای اجباری، خشونت و فقر اقتصادی است.
او در ادامه میگوید، زنانی که در بادغیس به بیماری روحی و روانی مبتلا هستند بین سنین ۲۰ تا ۵۰ ساله هستند که رایجترین نوع بیماری روحی در میان زنان افسردگی و اضطراب است.
او به رسانهی رخشانه گفت: «بیماران که اختلالات شدید روانی دارند، بیقرار و پرخاشگر میشوند و به همین دلیل خانوادههای زیادی مراجعه کردند و گفتند توان درمان بیمار روحی و روانی خود را نداریم و نمیدانیم چیکار کنیم. مریض خود را زندانی میکنیم، دست و پایاش را بسته میکنیم و هر چقدرهم که لتوکوب میکنیم، آرام نمیشود.»