زهرا حسینی
اشاره: ۲۵ نوامبر از طرف سازمان ملل بهعنوان روز جهانی محو خشونت علیه زنان نام گذاری شده است. اما در افغانستان خشونت بر زنان در حال بیشتر شدن است. حتا قبل از طالبان، این کشور بالاترین میزان خشونت علیه زنان را در سطح جهان داشت. پس از حاکمیت دوبارهی طالبان، وضعیت از این هم بدتر شده است. خشونت علیه زنان هم از نظر آمار بلند رفته و هم متنوع شده است. در ادامه، روایتهایی را میخوانید که از طرف زنان و دختران به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان به رسانهی رخشانه رسیده است. روایتهایی که نشان میدهند، دیگر خشونت بر زنان در افغانستان فردی نه، بلکه کتلهوی است.
«روایت من از خشونت» (۱۱)
نمیدانم از کجا شروع کنم؟ در خانوادهی ما، خواهرم صنف ۱۰ و برادرم صنف ۹ مکتب است. هردو در یک مکتب درس میخواندند. همیشه باهم رفیق و رقیب بودند. از روزی که مکاتب به روی دختران بسته شده، برادرم هر روز به مکتب میرود اما خواهرم با کمال ناامیدی فقط به طرف او نگاه میکند و آرزویش شده که برای یکبار هم که شده، دوباره لباس مکتباش را بپوشد.
ظاهرا دیگر قرار نیست که خواهرم مکتب برود. سختتر از آن، جواب سوالهایی است که خواهر ۵ سالهام از ما میپرسد. هیچ یک از اعضای خانواده، پاسخی به او نداریم. چرا برادرم مکتب میرود اما خواهرم نمیرود؟ او حتا آنقدر کنجکاو شده بود که از همصنفیهای خواهرم همین سوال را پرسیده بود. او هنوز به پاسخش نرسیده است.
فکر نمیکنم که این اتفاق تنها در خانوادهی ما خلاصه شود، بلکه در تمام خانوادههایی که دخترانشان ازمکتب محروم شده اند، این سوال در ذهن خواهر و برادر کوچکترش خلق شده باشد. تنها پاسخ این است که چون دختر است نمیتواند مکتب برود. پاسخی که فقط در ذهن طالبان و در کشوری مثل افغانستان منطق دارد؛ نه هیچجای دیگری از این دنیا.
امروز هزاران دختر با بسته شدن مکاتب به مشکلات فراوان مبتلا شده است. از جمله مشکلات روانی، مصروف شدن به کارهای شاقه و حتا تن دادن به ازدواج اجباری و زیر سن. یکی از هزاران نمونهی آن، دوست خودم دختر ۱۷ سالهای است که تا قبل از طالبان همواره از آرزوهای بلندش حرف میزد؛ اما امروز از خانواده و شوهرش حرف میزند.
او در بهار امسال، با بسته شدن مکاتب به اصرار پدرش ازدواج کرد و حالا قرار است تا ۳ ماه بعد مادر شود. او دیگر به جای آرزوهایش، از کودکش حرف میزند. نمیدانم چگونه یک کودک، کودک به دنیا آورد و چگونه یک کودک که خودش نیاز به مراقبت و پرورش دارد، یک کودک دیگر را مراقبت و پرورش دهد؟ چنین است که هر بار خواستیم با آرزوهای بلند خود پرواز کنیم، بال ما را بستند. این سرنوشت یک یا چند دختر نیست. بهطور قطع، هزاران دختر با چنین سرنوشت تلخی مواجه اند.
همواره پدر، برادر و کاکا برای دختران تصمیم گرفتهاند/ میگیرند. از قرار معلوم، این روند ادامه خواهد داشت. در افغانستان در زندگی یک زن همیشه خودش برای خود تصمیمگیرنده نبوده بلکه به جای او کس دیگری آن هم مرد تصمیم میگیرد. چون زن بوده لذا به هر بهانهای تحقیر و از حقوق خود محروم میشود.
روزی در حال برگشت به خانه بودم که افراد امر به معروف و نهی از منکر طالبان موتر را دستور ایست دادند و یکی از آنها رو به من صدا زد: «تو پایین شو!» پایین شدم. گفت: «تو حجاب نداری. پیاده برو.» من بیحجاب نبودم. لباس بلند تا زانو بر تنم بود. در آن لحظه احساس کردم که همهی مردم طرف من میبینند. تحقیر شدم. غرورم پایمال شد.
اسلامی که طالبان میشناسد و اسلامی که مردم میشناسد زمین تا به آسمان فرق میکند. اسلامی که من میشناسم به آموزش و آموختن امر میکند. حتا اولینبار قرآن که برای پیامبرنازل شد، دستور به خواندن داد. اما امروز، طالبان با ادعای مسلمانی دروازهی مکاتب را به روی هزاران دختر بسته است و حق انسانی میلیونها زن را از آنان سلب کرده است.