سیما یوسفی
چند دهه جنگ در افغانستان، حضور گروههای افراطی و دهشتافگن و جامعهی سنتی دست به دست هم داده و افغانستان را به یکی از بدترین مکانهای زندگی برای زنان تبدیل کرده است. زنان افغانستان انواع خشونت را در این جغرافیا تجربه کردهاند؛ قربانی اسید پاشی شدن، تجاوز گروهی، مثلهشدن، ازدواج اجباری و انواع خشونت دیگر.
پروانه(مستعار) یکی از این زنان است که سراسر زندگیاش در مشکلات و خشونت گذشته است. این نوشته، روایت زندگی این دختر ۲۴ ساله است که بارها از پدرش شنیده: «دختر در خانه اضافه است.»
وقتی پروانه زندگی گذشتهاش را روایت میکند، بغض میکند. میگوید، خشونت را در جامعه و در خانواده با پوست و استخوان تجربه کرده است. او باور دارد که زنان در افغانستان، حتا قبل از طالبان، سالها است که با تفکر طالبانی حاکم در خانه روبهرو بوده و در خفقان زندگی کردهاند.
پروانه میگوید، این باور طالبان که زنان جنس دوم هستند را بارها در خانه از پدرش را شنیده است: «از زمانیکه به یاد دارم، مادرم همیشه مورد لتوکوب پدرم قرار میگرفت. خیلی کم به یاد دارم که مادرم خنده کرده باشه. زمانیکه طفل بودم، پدرم همیشه برایم میگفت که دختر در خانه اضافه است و مرا با پایم آویزان میکرد و میزد.»
پروانه شاهد بوده که چگونه با وصف اینکه مادرش مثل مردان در جامعهی روستایی کار کرده، عرق ریخته و سختی کشیده؛ اما نه چندبار که بارها از طرف پدرش لتوکوب شده است.
پروانه در سن۱۱ سالهگی با خانوادهی هفتنفریاش از غزنی به کابل آمد. وی امیدوار بود که زندگی در کابل برای او بهتر باشد؛ اما خیلی زود فهمید که افغانستان نقطهیی ندارد که در آن خشونت علیه زنان یک امر معمول نباشد. فرق نمیکند، حتا اگر پایتخت هم باشد.
قصهی زندگی پروانه، دو خواهر و مادرش در کابل نیز پر از اشک بود: «بزرگترین آرزویم این بود که یک روز پدرم، مادرم را لت نکند، یک روز من و دو خواهرم ناسزا نشنویم. آرزو می کردم یک شب پدرم دیرتر خانه بیاید یا اصلا خانه نیاید.»
پروانه به قدری شاهد خشونت در برابر خود، مادر و خواهرانش بوده که بارها آرزو کرده کاش پدرش مرده بود.
پروانه میگوید، هیچگاهی در حکومت قبلی شکایت رسمی علیه پدرش ثبت نکرده بود و همواره خاموشانه تحمل کرده است. این پنهانکاری بر روحیه و روانش تاثیر منفی گذاشته است.
کتاب زندگی پروانه صفحههای سیاهتری از خشونت هم دارد. او شاهد لحظههایی بوده که شاید هرگز از ذهنش پاک نشود. مادرش با آمدن در کابل، چون سواد نداشته، شروع به کار کردن در خانههای مردم میکند: «وقتی مادرم میرفت بیرون کار کردن، پدرم بریش توهین میکرد که تو فاحشه استی. مه هم در کنار مکتب و کار خانه، شاگردهای صنوف پایین ره درس قرآن میدادم. چون پدرم یک افغانی پول هم نمیداد و مجبور بودیم من و مادرم با شرایط کنار بیاییم که حداقل از گرسنگی نمیریم.»
پروانه فارغالتحصیل از انستیتوت پروتیز دندان است. او میگوید، در حکومت قبلی فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی زیادی در انجمنها و نهادهای مختلف داشته است. با آمدن طالبان پروانه با مادر و خواهرانش مجبور میشود نه تنها خانهاش را؛ بلکه اینبار سرزمینش را ترک کند. آنها به ایران میروند.
ترک افغانستان برای پروانه و خانوادهاش دلیل مهمتر دیگری هم داشته است؛ برادرش در نظام پیشین، عضو نیروهای امنیتی افغانستان بوده است. آنها از ترس انتقامجویی طالبان، مهاجر میشوند؛ اما از بخت بد، اتفاق ویرانگری دامن زندگی آنها را میگیرد. برادرش که به ترکیه رفته بود، در این کشور به گونهی مرموز جانش را از دست میدهد: «برادرم نظامی بود و برای ما گفتن با موتر حادثه کرده؛ اما برای خانوادهی ما قابل قبول نیست. مرگ برادرم کاملا مشکوک است و متاسفانه هیچگونه تحقیقی هم صورت نگرفت.»
ماهها است که مادر و دو خواهر ۱۴ و ۱۸ سالهی پروانه در ایران خیاطی میکنند؛ اما پروانه در ایران نامزد شد و با نامزدش به افغانستان به خانهی پدرش برگشت. به این امید که او شاید تغییر کرده باشد؛ اما به گفتهی او، پدرش نسبت به گذشته، دست درازتری در خشونت پیدا کرده است. زیرا حالا پشتوانهیی مثل طالبان دارد.
پروانه و نامزدش امسال در یک شب سرد زمستانی توسط پدرش از خانه بیرون انداخته شدند: « تا زمانیکه نامزدم پیسه داشت، تمام خرج و مصرف ما را پرداخت می کرد، تا اینکه یک شب سرد و برفی پدرم مه و نامزدم را از خانه کشید. کمی پیسهی نقد هم که داشتیم گرفت.»
زنان و دختران زیادی در افغانستان مانند پروانه قربانی خشونت بودهاند؛ اما بیشتر خشونتها پنهان ماندهاند. امتناع زنان از فاشکردن رفتارهای خشونتآمیز شوهر و دیگر اعضای خانواده، به دلیل آبروداری یا حفط زندگی فرزندان شان بوده؛ اما بیخبر از این موضوع که این پنهانکاری یا رازداریها تا چه حد توانسته بر ترویج خشونت در جامعه کمک کند.