الهه رسا
حسیبای ۹ ساله، سرگرم دنیای کودکانهی خود بود که شام یکی از روزهای ماه دلو خواستگار دروازهی خانه پدرش را کوبید؛ اما نه از آن نوعی که رضایت حسیبا شرط باشد. او قرار است در بدل قرض پدرش، همسر مردی شود که ۱۱ سال از او بزرگتر است.
ماجرای بدهکار شدن پدر حسیبا دو سال پیش، پس از زخمیشدن پسر ۱۷ سالهی این خانواده در یک رویداد ترافیکی آغاز میشود. عبدالرحیم ۴۵ ساله مجبور میشود برای تداوی پسرش، ۱۸۰ هزار افغانی از یکی از بستگانش قرض بگیرد. دو سال گذشته؛ اما او نتوانسته تا اکنون این قرض را پرداخت کند.
یک ماه قبل طلبکار عبدالرحیم دست روی دخترش حسیبا میگذارد. حسیبا صنف سوم مکتب است و بیصبرانه منتظر بهار است تا مکتبها باز شود.
عبدالرحیم به رسانهی رخشانه گفته است: «طلبکار آمد و قرض خود را خواست. من پول نداشتم تا قرض او را بدهم. طلبکار برای من گفت دختر خود را بده، من هم به جای قرض طلبکار، دختر خود را بهعوض قرض دادم.»
عبدالرحیم میخواست دختر ۱۳ سالهاش را به جای قرض خود بدهد؛ اما میگوید، چون حسیبا زیباتر بوده، طلبکار دست روی او گذاشته است: «دختر سیزده سالهی خود را تا فعلا عروس نکردم و من همین دختر خود را پیشنهاد دادم، ولی زن طلبکار قبول نکرد و برایم گفت این دختر شما بینی خُرد دارد و دختر عاجز و بیلب و دهنی است، من برای پسر خود حسیبا را میخواهم، چون او زیبا و زیرک است.»
عبدالرحیم در حقیقت در بدل بیش از ۳۰۰ هزار افغانی با این ازدواج موافقت کرده؛ اما شرط کرده که نکاح در ۱۲ سالگی حسیبا بسته شود. مردی که قرار است شوهر حسیبا شود، برای کارگری در ایران رفته است.
عبدالرحیم میگوید: «به ۳۵۰ هزار افغانی فیصله شد، برایش گفتم که در حال حاضر دخترم خُرد است، صبر کن تا به سنی برسد که بتواند چای دم کند، پیاله بشوید، لقمهی نانی پخته کند و خانه را جارو کند.»
شیمای ۴۰ ساله مادر حسیبا است. با اینکه خودش زن است و در طول زندگی رنج بسیاری را کشیده، میگوید: «ما پول برای خرج و مخارج خانه را نداریم، در چنین وضعیتی ما نمیتوانیم که پول طلبکار را پرداخت کنیم.»
او در ادامه میافزاید که دختر به خانه ماندنی نیست، اگر امروز ازدواج نکند در آینده «عروس» خواهد شد.
حسیبا هنوز از ماجرا بیخبر است. او در گفتوگو با رسانهی رخشانه از شوق رفتن به مکتب حرف میزند. پدرش توصیه میکند که چیزی در مورد این موضوع از او پرسیده نشود. حسیبا برای خواهران خود گفته که بعد از فراغت از مکتب، میخواهد داکتر شود.
چنین به نظر میرسد که دورنمای آیندهی او بعد از ازدواج و با محرومیت از حق آموزش و آزادی، خلاف خواستهاش رقم خواهد خورد.
عبدالرحیم دختر بزرگترش را سهسال قبل و در سن ۱۶ سالگی، در بدل ۴۵۰ هزار افغانی به عقد یکی از بستگان خود درآورده است.
در مادهی ۷۱ قانون مدنی حکومت پیشین، حداقل سن ازدواج برای دختران ۱۶ سال و برای پسران ۱۸ سال آمده؛ اما در عین حال به پدر و جد پدری اختیار داده است که اجازهی ازدواج زیر این سن را از دادگاه بگیرند. در حاکمیت طالبان اما سن ازدواج تعیین نشده است.
با روی کار آمدن رژیم طالبان در آگست ۲۰۲۱ و کاهش کمکهای جامعهی جهانی، گزارشهایی وجود دارد که خانوادهها زیر فشار فقر و بیکاری، دختران خُردسال خود را فروخته و یا در بهترین حالت، وادار به ازدواج کردهاند.
دامن بزرگ فقر
خانوادهی ۱۰ نفری عبدالرحیم در دو اتاق گلی که سقف خانه با پلاستیک پوشانیده شده و برای استوار نگهداشتن سقف از چند چوب استفاده شده، زندگی میکنند.
عبدالرحیم میگوید، دشواری زندگی از چهار سال قبل رقم خورد. او مجبور شد که بهخاطر جنگ و ناامنی، خانه و زندگیاش را در ولسوالی ادرسکن هرات رها کند و به عنوان بیجا شدهی داخلی در حومهی شهر هرات ساکن شود. این خانواده حالا در شهرک سبز در منطقهی شیدایی هرات زندگی میکنند.
عبدالرحیم گفته است: «زمانیکه در منطقه بودیم، زندگی ما خوب بود، زمین داشتم؛ اما در زمان جنگ بین نیروهای طالبان و نیروهای امنیتی حکومت قبلی آنجا را ترک کردیم و به شهر هرات آمدیم.»
عبدالرحیم پنج دختر و چهار پسر قد و نیمقد دارد و تفاوت سنی بین کودکانش، یک تا یک و نیم سال است. بزرگترین دختر او که ازدواج کرده ۱۹ساله است و پسری ۱۷ سالهاش نیز در یک حادثه بینایی خود را از دست داده است.
شغل عبدالرحیم قبل از آمدن به شهر هرات، دهقانی و دامداری بوده؛ اما از وقتیکه به شهر هرات کوچ کرده است، با کفاشی بخشی از مصارف زندگی خانوادهی خود را تامین میکند.
با حاکمیت دوبارهی طالبان، افغانستان با بحران بشری بیسابقهای مواجه شده است. براساس گزارش سازمان ملل، حدود ۲۵ میلیون نفر در افغانستان در فقر زندگی میکنند. نگرانی از افزایش گرسنگی و بلند رفتن میزان فقر نیز وجود دارد.
عبدالرحیم میگوید که نمیتواند از پس مخارج روزانهی خانوادهاش برآید، چه رسد به اینکه او بتواند بدهیهایش را پس بدهد: «کار من کفاشی است. صبح از خانه بیرون میشوم و عصر دست خالی به خانه میآیم، در فصل زمستان چون هوا زیاد سرد بود، نتوانستم کار کنم و وسایل کفاشی من در گوشهی خانه است.»
عبدالرحیم مدعی است که سنگ کلیه دارد و به همین دلیل نمیتواند کارهای سنگین و شاقه را انجام دهد. در یکی از روزهای زمستان دو سال قبل و زمانیکه عبدالرحیم مصروف کفاشی بود، تلفناش زنگ خورد. خبر زخمی شدن پسر ۱۴ سالهاش را در یک رویداد ترافیکی شنید؛ اما تصور نمیکرد که جراحات پسرش عمیق باشد.
فرزند عبدالرحیم برای جمعآوری زباله به سطح شهر رفته بود. نخست یک رانندهی موتر او را زیر میگیرد و پس از آن، موتورسایکلی با سرعت به سرش میزند. هردو عامل حادثه از محل فرار میکنند: «کسانی که پسرم را زخمی کردند، از محل حادثه فرار کردند. شاهدان حادثه پسرم را به شفاخانه انتقال دادند. در اثر ضربهی شدیدی که به صورت او خورده، به حدقه چشم فشار زیادی وارد شده و لبههای حدقه دچار شکستگی شده است.»
عکسبرداریهای سی تی اسکن را نشان میدهد که استخوانهای اطراف چشم پسر عبدالرحیم شکسته و چشم به جراحی ضرورت دارد. ۱۲ روز بعد از این حادثه چشم پسر عبدالرحیم عملیات شد. این تاخیر در عملیات، باعث شده که او بینایی چشماش را از دست بدهد: «پسرم بعد از حادثه اعصاب خود را هم از دست داده است، کار کرده نمیتواند و در خانه با مادر و خواهران خود رفتار مناسب ندارد.»
عملیات چشم پسر عبدالرحیم در شفاخانهی حوزوی هرات انجام شده و او ۱۲ روز را در کما به سر برده است. عبدالرحیم برای هزینههای عکسبرداری، دارو و دیگر مصارف مثل، هزینهی چشم مصنوعی فرزندش مجبور به گرفتن این قرض شده است: «ما هیچچیزی نداشتیم تا او را تداوی کنیم و بعد از اینکه چشم او را جا انداختند، نور یک چشم خود را از دست داده بود؛ اما کاری از دست من بر نمیآمد تا برای پسر خود انجام دهم.»
عبدالرحیم میگوید که در زمستان سرد امسال، نوزاد یکونیم ماههاش بهدلیل سرما و نبود امکانات گرمایشی فوت کرده است: «پسرم بنام احسانالله بعد از اینکه در هرات برف بارید و یخبندی کرد، در اثر سرما یخ زد؛ اما من پول و امکانات نداشتم که او را به شفاخانه ببرم و در خنکیها از بین رفت.»
یک منبع در ریاست مهاجرین و عودتکنندگان طالبان در هرات، به شرط افشا نشدن هویتش به رسانهی رخشانه میگوید، از اول جدی تا ۳۰ دلو، ۲۸ مورد فوتی بر اثر سرما در هرات به ثبت رسیدهاست. هرات در غرب افغانستان در زمستان امسال موج کمپیشینهی سرما را تجربه کرده است؛ اما این منبع به دلیل محدودیتهای وضع شده از سوی طالبان، جزییات بیشتری ارائه نکرد.
عبدالرحیم در فصل زمستان تنها یکبار از سوی سازمان غذایی جهان، مواد غذایی کمکی دریافت کرده است: «دیشب سوختی برای آتش نداشتیم و در سرما خواب شدیم.»
عبدالرحیم در ادامه میگوید که در میان درماندگی، فقر و عذاب وجدان گیر کرده است. نه میتواند قرضاش را پرداخت کند و نه دلش آرام است که کودکش را به جای قرض خود داده است: «شب و روز به همین فکر هستم که اشتباه کلانی کردم که جواب بلی دادم. به خدا معلوم است که اصلا دلم نمیخواست این کار را انجام بدهم.»