ساعت سه عصر، درست سه روز قبل از تسلط کامل طالبان بر شهر لشگرگاه، در تنها موتر مسافربری در حال حرکت، از خانهاش در منطقهی«کارته لگان» به مقصد ناکجا آباد سوار شد. این همان لحظهای بود که جز سه نقطهی کلیدی شهر؛ فرماندهی پولیس، دفتر امنیت ملی و دفتر والی هلمند، همهی نقاط هلمند در زیر سیطرهی طالبان قرار گرفته بود.
این روایت زندگی فریده محبی است. زنی ۳۸ ساله که دستکم ۱۶ سال برای حقوق و برابری جسنیتی زنان در ولایت هلمند کار کرده است.
در هنگام سرنگونی دورهی جمهوریت، فریده محبی سمت آمریت جندر ولایت هلمند را داشت و سالها برای برابری جنسیتی زنان در این ولایت به شدت مردسالار، دادخواهی و تلاش کرده بود.
زنیکه سالها برای حق آزادی زنان مبارزه کرده بود، ناگزیر شد با پوشیدن برقع؛ نوع پوششی که نماد حجاب اجباری طالبان است، از ترس این گروه شهر را ترک کند: «ترس و دلهره تمام وجودم را گرفته بود. مطلع شده بودم که طالبان در مسیر راه، موترها را بازرسی میکنند تا اشخاص و چهرههای شناختهشدهی دولتی را پیدا کنند.»
فریده و خانوادهاش از راه قاچاقی و از طریق مرز زمینی ولایت نیمروز، مسیر ایران را در پیش گرفتند. آنها یک روز بعد به مرز مشترک افغانستان و ایران رسیدند. حتا یادآوری لحظهی عبور از مرز برای فریده محبی تلخ است: «بعد از حدود شش ساعت پیادهروی، به دیواری رسیدیم که تقریبا چهار متر طول داشت. عبور از آن خیلی سخت بود. برای خودم نه، بیشتر برای دو عروس و نواسههایم دلم میسوخت. یک عروسم طفل هشت ماهه داشت و عروس دیگرم هفت ماهه حامله بود. برای آنان عبور از یک دیوار چهارمتری خیلی سخت بود.»
همه با نردبان از دیوار پوشیده با سیم خاردار گذشتند. آنها مجبور بودند به توصیههای قاچاقبران گوش کنند تا سربازان ایرانی هنگام عبور از مرز، متوجه حضور آنها نشوند: «به نواسهام که هشت ماه سن داشت، قرص خوابآور میدادیم تا صدای گریهاش بلند نشود.»
در نهایت اما فریده و همراهاناش به دام مرزبانان ایرانی افتادند. مرزبانان ایرانی آنها را دوباره به خاک افغانستان برگرداندند.
فریده حدود هفت شبانهروز در نیمروز ماند و در مسیر رفتن به ایران، سه بار از سوی مرزبانان ایرانی دستگیر شد. فریده به رسانهی رخشانه گفته است: «برای من و خانوادهام خیلی سخت بود، زمانیکه سربازان ایرانی ما را بازداشت میکردند، با الفاظ زشت و ناپسند ما را مورد تحقیر و تمسخر قرار میدادند… در هوای گرم و سوزان برای مدت طولانی ما را نگهمیداشتند. صحبتهایشان به من احساس شرم و ناامیدی میداد.»
فریده و خانوادهاش با مشکلات فراوان بلاخره توانستند وارد خاک ایران شوند. او در آنجا همه چیز را از نو شروع کرد؛ اما دلش در افغانستان ماند. فریده مجبور بود هلمند را ترک کند. زیرا چهرهی شناختهشده در این ولایت بود: «هر روز در حسرت روزهای گذشته هستم که چطور به یکبارگی من و دیگر زنان کشورم از صحنه محو شدیم. همهی دستآوردهای مان یکروزه ضرب صفر شد.»
برگشت به نقطهی صفر
هلمند از جملهی ولایتهایی است که زنان در آنجا شرایط زندگی مناسب و خوبی نداشتند. حتا در زمان جمهوریت نیز سنتهای حاکم اجتماعی و قبیلهای مانع پیشرفت زنان بود. به گفتهی فریده محبی، تا پیش از طالبان حدود ۱۰ درصد کارمندان اداری در ولایت هلمند زنان بودند.
فریده محبی گفته است: «در بخش خانمها رییس دارالمعلمین، چهار خانم در سارنوالی، ده نفر در ریاست زراعت، دوازده نفر در ریاست کار و امور اجتماعی، چهار نفر در دفتر والی و دو نفر در شهرداری کار میکردند. اینها اشخاصی هستند که فعلا به یادم است. در کنار اینها، صدها دختر در بخشهای صحت، معارف و موسسات کار میکردند.»
قرار بود که حضور زنان در ادارههای دولتی در زمان جهموریت به ۳۰ درصد افزایش پیدا کند. بخش اصلی کار فریده محبی رسیدن به این هدف تعیینشده بود؛ اما وقتی طالبان برگشتند، همهی این دستآوردها به باد فنا رفت. فریده هنوز با زنان در هلمند ارتباط دارد. وضعیتی که طالبان بر زندگی زنان در این ولایت حاکم کردهاند، از نظر فریده محبی غیرقابل وصف است: «زندگی زنان به حالت دشواری سپری میشود. همگی کارهای شان را از دست دادهاند، در شرایط روحی و اقتصادی بدی قرار دارند. بسیاری از خانمها نانآور خانهی خود بودند؛ اما طالب دیگر به زنان حق کار نمیدهد، زنان و دختران را از حق آموزش محروم کردند. این وضعیت در تمام کشور جنبهی عملی به خود گرفته است؛ اما هلمند شرایط کاملا متفاوتی دارد و هر فرمان این گروه بیش از هرجای دیگر، در هلمند سختتر و عملیتر است. برخی از دختران هلمندی پس از ممنوعیت کار در ادارات دولتی، در موسسات کار میکردند؛ اما با فرمان ممنوعیت کار زنان در موسسات غیر دولتی، این امید اندک نیز از آنان گرفته شد.»
زندگی در ایران برای فریده و خانوادهاش سخت میگذرد. او اسناد قانونی اقامت ندارد: «حتا یک سیمکارت نمیتوانم بخرم.»
فریده محبی در توضیح این که چرا افغانستان را ترک کرده، به رسانهی رخشانه گفته است: «اول از همه زن بودنم، بعد در عرصهی زنان یک چهرهی مطرح در هلمند بودم و نکتهی دیگر اینکه معاشم از طریق بانک جهانی پرداخت میشد. همهی اینها برایم تهدید حساب میشد.»
خانم محبی محدودیتهای وضع شده از سوی طالبان بر زنان را پیشبینی میکرده. او در ولایتی زندگی و کار کرده که بیشترین تحرکات طالبان، قبل از رسیدن به قدرت در آنجا وجود داشته است: «آمدن طالب حذف کامل خانمها از عرصهی کار و تحصیل را در برداشت. خانمهای ما دیگر از بخشهای خدمات ملکی، موسسات و تولید در بازار منع شدند. اینها همه منجر به یاس و ناامیدی خانمها شد.»
فریده محبی گفته است، دیگر هیچ زنی در ادارات دولتی در هلمند کار نمیکند. فقط در بخشهای صحت و معارف برخی از بازماندگان دورهی جمهوریت فعالیت دارند که آنها نیز با هزار دغدغه و پذیرفتن شرایط سخت وضعشده از سوی طالبان مواجه هستند.
فریده محبی از معدود زنانی در هلمند بود که در مهمترین بخش دستگاه دولتی کار میکرد. او روحیهی قوی و سرکشی داشت؛ اما حالا از یک طرف شاهد برگشتن زنان به نقطهی صفر است و از سوی دیگر حاصل سالها تلاش و زحمت خود را برباد رفته میبیند.
هلمند ولایتی است که مردم آن بیش از هرجای دیگر، دست بالایی در محدود کردن زنان داشتهاند، اکنون با آمدن طالبان این وضعیت به مراتب بدتر شده است.
از نظر فریده محبی، سالها تلاش او برای برابری زنان و مردان حکایت زندگی دهقانی است که کشتزارش گرفتار طوفان شده است. درست مثل اینکه اندک بهبودی وضعیت زندگی زنان در هلمند، در گردباد حوادث بر باد رفته باشد.