گلهای باغ زندگیام!
ای عزیزانی که وجود تان بهسان بارانِ رحمت الهي در باغچهی قلبم طراوت آفرید و زندگیام را مفهوم تازه بخشید؛ درود و دعای پدرانهی من بدرقه و همراه همیشگی شما باشد.
مهربانان من!
این نامه را در حالی برای تان مینویسم که نزدیک به دو سال است از شما دورم. شما از آغوش گرم پدر محروم ماندید و من از تماشای مهرویان خود بیبهره گشتم. شاید گاهی از خود بپرسید که چرا پدر از ما دور است و ما را تنها گذاشته؟
عزیزان پدر!
این دوری برای من نیز بسیار دشوار است، لحظهای نیست که به شما فکر نکنم و دغدغهی حال و آیندهی تان را نداشته باشم. دوست داشتم لحظه به لحظه بزرگ شدن تان را به تماشا بنشینم و هر از گاهی به سیمای زیبا و معصومانهی تان خیره شوم و زندگیام را در قاب چشمهای نافذ تان معنا کنم؛ اما با دریغ که هجرت و غربت نصیبم شده و دلتنگی همراه همیشگیام!
این دوری و این هجرت دلایلی دارد. یکی حضور همین گروه جاهل و فرقهی ضاله و ظالم بهنام طالب در کشور است که افغانستان و مردمش را به گروگان گرفتهاند. همین گروه پشمآلود و کهنهفکر که نمیگذارند دختران و زنان درس بخوانند و به مکتب و دانشگاه بروند، همین جماعتی که شما را از ابتداییترین حقوق انسانی تان محروم نمودهاند. این ظلم و محرومیتها روز به روز بر نگرانی پدر تان میافزاید. اینکه به عنوان یک دختر بر شما ظلم میشود، رنجآور است.
برای یک پدر سخت است که عدهای جاهل کودکی دخترانش را بدزدند و نگذارند آنها زندگی کودکانهی شان را داشته باشند.
با دریغ میدانم که شما را علاوه بر محرومیت از آموزش و تحصیل، از رفتن به پارکهای تفریحی، ورزش و سفر نیز منع کردهاند. گاهی حتی از ورود تان به مراکز درمانی هم جلوگیری میشود، این فجایع همه و همه سوهان روحم شده و آزارم میدهند.
دلیل دیگری که هیچگاه دوست نداشتم برای تان بازگو کنم و امیدوار بودم که قبل از به دنیا آمدن یا بزرگ شدن شما ریشهکن شود که متاسفانه نشد؛ استبداد علیه ما به عنوان اقلیت قومی هزاره در افغانستان است. از دیرباز چنین بوده، شاید در شعارها کمتر شده؛ اما در حقیقت هرگز از بین نرفته است. به خصوص گروه طالبان که کینهی دیرینه از قوم هزاره در دل دارند، آنان فکر میکنند که اگر هزارهای را به قتل برسانند، در نزد خداوند محبوب میشوند. به گواهی تاریخ سختترین شکنجهها و ظلمها علیه اجداد و پدران ما صورت گرفته، از قتل و شکنجه و بردگی تا غصب زمینها و آوارگی. خیلی متاسف و غمگینم که شما نیز امروز شاهد و گرفتار چنین موضوع نفرتانگیزی شدهاید و یک بار دیگر سرنوشت اجداد بر ما تحمیل شده و زندگی ما از هم متلاشی شده است.
نور چشمان پدر!
بر شما لازم است که با تاریخ آشنا و بر آن آگاه باشید. اینکه چهها بر ما گذشت، مخصوصا از زمان حکمروایی عبدالرحمن خان و قتل عامهایی که انجام داد تا زمان حکومت طالبان و حتا در دورهی جمهوریت که ذرهای بر ما ارزش قائل نشدند. خونخواهی و دادخواهیها بیجواب ماند و زنان و دختران و پدران و برادران ما خاک افغانستان را با خونهای پاک شان آبیاری کردند. با این وجود، از شما میخواهم که هرگز احساس سرشکستگی نکنید. همانطور که بازماندهها و وارثان شهیدان ما بعد از هر واقعهی دردناک، به پیشرفت ادامه دادند و هرگز حاضر نشدند که ذلت و خواری را بپذیرند، متوقف نشدند و دوباره جوانه زدند و دنیا را مات و مبهوت خود ساختند.
عزیزانم!
از اینکه هزاره هستید و شیعه، مبادا احساس سرخوردگی و ناامیدی کنید. هزاره همیشه صلحطلب بوده و باعث افتخار. باید به خود افتخار کنید که مربوط به قومی سختکوش، پرتلاش، صادق و دلیر هستید.
هیچگاه به ترک وطن و خانوادهام و شما دختران زیبایم فکر نمیکردم؛ اما متاسفانه همهی اینها دریک چشم برهم زدنی اتفاق افتاد و من و دیگرانی چون من را فرسنگها از خانه و کاشانهی شان دور ساخت. افکار پدر تان با افکار و عقاید طالبانی سازگار نبوده و نیست. تفکر و قوانین آنها را کموبیش میدانستم؛ اما هر روز که گذشت و ممنوعیتهای ظالمانهی آنها تشدید یافت، ایمانم نسبت به اینکه آنها تغییر نکردهاند؛ بیشتر شد. مجبور به ترک وطن و عزیزانم شدم. لطفا از پدر ناراحت نباشید، من بهخاطر آیندهی شما چنین تصمیم دشواری گرفتم که هرلحظه دوری تان سالی بر من میگذرد. به امید فراهم کردن آیندهای بهتر و زندگی همراه با آرامش روحی و روانی برای شما خود را به دیار غربت کشاندم.
آه! کاش میشد برای تک تک فرزندانم، همسن و سالهای شما و همجنسهای شما، کاری بکنم. کاش میشد برای تمامی آن چشمهای امیدوار و خسته از آن شرایط اسفبار، امیدی باشم به سمت روشنایی. کاش میشد تمامی دختران سرزمینم، مخصوصا هزارههای محروم و مظلوم، اینجا باشند تا طعم زندگی واقعی را بچشند و از تمامی حقوق خود آزادانه برخوردار شوند. شاد زندگی کنند و برای پیشرفت، ترس و اضطراب طالب و ظالمان مردسالار را نداشته باشند.
فرشتههایم!
پدر شما درخانوادهای از لحاظ مالی فقیر؛ اما از لحاظ کرامت و شرافت، ثروتمند بزرگ شد. مشکلات اقتصادی باعث شد تا به کابل بروم و در دستگاه حکومت اشرف غنی احمدزی کار کنم که برای مردم ما(هزارهها) هیچ برنامهی سودمندی نداشت. من و چندین تن دیگر در واقع در آنجا نقش چوب سوخته را داشتیم. با این وجود همیشه سعی و تلاشم بر درستی و کمک به همهی مردم بود، ولو در حد اندک. با تجربههایی که کسب کردم، میخواهم شما هم دغدغهی اصلی تان مشکلات مالی خانواده نباشد که بهخاطر آن مجبور به کار و فعالیت درجایی باشید که دوست ندارید.
با این توضیحات، امیدوارم مرا محکوم به رهایی و دور ماندن از خود نکنید. این پدر تنها دلخوشیاش دختران دلبندش است که به اندازهی تمام سختیهایی که متقبل شده، شما را دوست دارد. خوش به حال تان که هنوز خُردسال هستید و در دوران کودکانهی خود به سر میبرید. درک بزرگسالانهی ما را هنوز ندارید و این خود مایهی مسرت و خوشحالی پدر است. امیدوارم تا به سن نوجوانی میرسید، تمام این روزهای سیاه گذشته باشد و شما را سالم و خوشحال در حال طی کردن پلههای موفقیت ببینم.
عزیزان دل پدر!
همیشه تلاشم بر این بوده است که شما شاد باشید و آزاد و به دور از تعصب و نفرت زندگی کنید و متوجه وضعیت اسفبار جامعهای چون افغانستان نشوید؛ اما از آنجاییکه زینب من شش ساله شده و مکتب را شروع کرده و زهرای من قرار است به کودکستان برود و زهرهی دلبندم هنوز در دوران کودکی خود به سر میبرد، دلم میخواهد بدانید و بیاد بسپارید که پدر همیشه شما را بیشتر از هر چیز و هر کسی در این دنیا دوست داشته و خواهد داشت، چیزی بر شما نزد من برتری ندارد. از شما میخواهم در حین رشد و تکامل، در جستجوی این حقیقت باشید که شادی در درون شما است. شادی را در وجود خود بیابید و آن را حفظ کنید. به یکدیگر عشق بورزید و به خود باور داشته باشید. مهربانی را سرلوحهی زندگی تان قرار بدهید و نسبت به همنوعان خود دلسوز باشید.
به دنبال اهداف بزرگ باشید و نگرانیهای تان را به خدا واگذار کنید. نباید ناامید باشید که انسان به امید زنده است و زندگی با افکار مثبت و امید، بهتر میتواند سپری شود.
برای شاد بودن نیاز نیست کسی را جستجو کنید، یادتان باشد اول باید خودتان را دوست داشته باشید، بعد دیگران را. اول حقوق خود را رعایت کنید، بعد حقوق دیگران را. برای دوست داشتن و دوست داشته شدن منتظر و محتاج کسی نباشید.
ازشما میخواهم که خالق لحظههای ناب و شاد خودتان باشید. زندگی همین لحظههایی است که میگذرد، پس هر ثانیهی آن را نفس بکشید، زندگی کنید و لذت ببرید.
دخترانم!
شما برای شادی، عشق و مهر ورزیدن متولد شدهاید. لبخند شما معجزهی زندگی است. شما معجزهی زندگی من هستید. لبخندهای زیبای تان را هیچگاه از خودتان، پدر و مادرتان و تمام کسانی که عاشقانه دوست تان میدارند، دریغ نکنید.
امیدوارم این روزها هرچه زودتر سپری شوند و این درس بزرگ را فراموش نکنیم که هیچ چیز دائمی و پایدار نخواهد ماند. این دورهی سیاه روزگار فعلی ما نیز خواهد گذشت و دورهی حکومت این طالبان باطل نیز خواهد گذشت و چیزی که باقی میماند، انسانیت است و مهربانی.
دوست تان دارم!
بوسه به پیوست است.
از طرف پدر: نصرالله صادقی
July/27/2023
کانادا