آزاده
چرخهای کراچی دستی سختتر از چرخ زندگیاش حرکت میکند. در همان حال که کراچی دستیاش را به پیش میراند، گاهی به زمین مینشیند و دوباره دست به کمر گرفته و بلند میشود.
میتوانم کمک کنم؟ پاسخاش “نه” است. میگوید: «این کار هر روزم است، عادت کردم، خسته نمیشوم.» همین بهانهای میشود تا با شکیلا (مستعار) سر صحبت را باز کنم. پاسخاش به این پرسش که زندگی چطور میگذرد، کوتاه است. با صدای آرام و لرزانی میگوید: «از کدام زندگی بگویم. اگر زندگی میداشتم، حالی در این کراچی جورابفروشی میکدم؟ اینه از مجبوری کوچه به کوچهی کابل را روزانه در این رمضان طی میکنم.»
شکیلای ۳۲ ساله یکی از صدها زن کارگر در کف خیابانهای کابل است. او بر روی کراچی دستیاش جوراب و زیرپوشهای زنانه میفروشد. شکیلا میگوید، از ساعت هفت صبح تا غروب در کوچهوپسکوچههای کابل دستفروشی میکند.
مصیبت مضاعف
در روزهای نزدیک به سقوط کشور به دست طالبان، افغانستان روزهای خونینی را پشت سر میگذاشت. تلفات نیروهای امنیتی سابق افغانستان بیپیشینه بود. یکی از آن قربانیان، شوهر شکیلا بود. هنوز طالبان در پشت دروازههای کابل نرسیده بودند که زندگی شکیلا به گفتهی خودش، به خاک سیاه نشست.
او میگوید، درست ۹ روز پیش از سقوط کابل شوهرش که عضو ارتش افغانستان بود، در جنگ رویاروی با طالبان در ولایت لوگر جاناش را از دست داده: «صبح بود. برادرم برایم زنگ زد و گفت، شوهرم زخمی شده و او را کابل آورده. در شفاخانه است و باید برویم به دیدنش. وقتی به شفاخانه رسیدم؛ مرا به سردخانه برد که در آنجا با جسد بیجان شوهرم روبهرو شدم که با فیرهای مرمی طالبان، بدنش تکه تکه شده بود.»
شکیلا مادر دو فرزند است. او گفته که تا قبل از آمدن طالبان، مثل بسیاری از شهروندان کابل زندگی معمولی داشت. به گفتهی شکیلا، شوهرش که عضو ارتش پیشین افغانستان بود، مدت ۷ سال در ولایتهای فراه و لوگر در نظام امنیتی افغانستان خدمت کرد. هرچند بیشتر اوقات دور از خانوادهاش بود؛ اما با معاشی که میگرفت، دستکم خانوادهاش غم نان نداشت.
وقتی از سختی زندگی پس از مرگ شوهرش حرف میزند، اشک بر روی گونههای جاری میشود: «همهی زندگیم خراب شد. مجبور شدم دختر ۱۵ سالهی خود را بهشوهر بدهم. اینها را هیچکس از شوق نمیکند.»
شکیلا میگوید، کشته شدن شریک زندگیاش تنها مصیبت زندگی او نبود. خشونت خانوادگی، فقر و محدودیتهای طالبان هرکدام مصیبتهای جداگانهای است که او را خسته کرده است.
شکیلا مدعی است که از سوی خانوادهی شوهرش با او بدرفتاری شده و از خانه بیرون انداخته شده است. آنها حتا میخواستند که کودکانش را نیز از او بگیرند که شکیلا اجازهی چنین کاری را نداده است: «هنوز چهل روز از مرگ همسرم نگذشته نبود، خُسرانم همه به جانم با مشت و لگد وار کردند و مرا ازخانه کشیدند. می گفتند، برو شوهر کن. برادر شوهرم به زور از دستم کش کرده، مرا بیرون از حویلی انداخت. نمیدانستم به کجا بروم. وقتی به خانهی برادرم پناه بردم، برادرم با قهر گفت، باید شوهر کنی، وگرنه مصارف تو را کی میدهد.»
پس از آنکه طالبان بر کابل تسلط یافتند، شروع به وضع محدودیتها علیه زنان کردند. منع آموزش، کار و سفر تنهایی برای زنان نمونههایی از دهها محدودیت این گروه علیه زنان است.
در نهایت شکیلا مجبور شد تا دست دو فرزندش را بگیرد و برای پیدا کردن خانهی کرایی در کابل، از هفتخوان رستم بگذرد.
او میگوید، چون زنی تنها بوده، کسی برایش خانه نمیداده است: «وقتی شوهرم شهید شد، دگه مرا کل خویش و قوم بیوه میگفتند. دخترم را میخواستند که بهخاطر ۴ یا ۵ لک روپیه(پول) یتیم گفته، به شوهر بدهند؛ اما من نگذاشتم. بعد ازو هرجای که به خانه گرفتن میرفتم، هیچکس برای ما خانه نمیداد. بهانه میکردند که یک زن جوان«بیوه» با دختر جوان بد است که بدون مرد در خانههای کرایی زندگی کند.»
شکیلا میگوید که مجبور شده دو سال قبل دخترش را در سن ۱۵ سالگی به شوهر بدهد. او حالا تنها با پسر ۹ سالهاش در دهمزنگ کابل در یک خانه که ماهانه سه هزار افغانی کرایهی آن است، زندگی میکند.
شکیلا مدعی است که طالبان در پرداخت مدد معاشی که برای قربانیان جنگ در افغانستان میدهند، تعلل میکنند. در نزدیک به سه سال گذشته شکیلا موفق شده که تنها برای دوبار مبلغ ۸ هزار افغانی از ادارهی شهدا و معلولین طالبان بگیرد.
اما به تازهگی وزارت شهدا و معلولین طالبان اعلام کرده که ۱۱۷ هزار و ۴۴۰ یتیم، زنان سرپرست و افراد دارای معلولیت جسمی نظامیان حکومت پیشین افغانستان را ثبت کرده و گفته است که مدد معاش این افراد پرداخت خواهد شد.
این نهاد طالبان گفته که به این افراد هر سال در دو مرحله از طریق سیستم بانکی«معاش ماهوار» داده میشود.
پنج ماه قبل زندگی آن قدر برای شکیلا و فرزندش سخت شد که هر دو از راه قاچاق، راه ایران را در پیش گرفتند؛ اما فقط دو ماه توانستند که در ایران دوام بیاورند، زیرا نه کسی به آنها خانه میداد و نه میتوانستند کار کنند. سه ماه قبل دوباره به کابل برگشتند. او که قبل از سفر به ایران در خانه از طریق مهرهدوزی مصارف زندگیاش را تامین میکرد، با برگشت از ایران به دستفروشی در خیابان آغاز کرد.
همهی سرمایهی شکیلا دو هزار افغانی بیشتر نیست، کراچی دستی را نیز کسی دیگری به او کمک کرده است. پزشکان شکیلا از ایستادن و راه رفتن زیاد او را منع کردهاند. او از ناحیهی کمر و زانو دچار مشکل است. برای همین پس از مدتی که راه میرود، لحظهای بر روی زمین مینشیند.
از او میپرسم که چرا این کار را رها نمیکند. میگوید: «از بس که با کراچی میگردم، از درد شدید کمرم توانایی راه رفتن ندارم، بازم همی کارم بهتر از شیشتن در روی سرکها برای گدایی است.»
دوبار زندگی شکیلا توسط طالبان از او گرفته شده است. او میگوید بار اول، زمانیکه او ۸ ساله بوده و در حاکمیت اول طالبان، پدرش در کابل کشته شده است. او جزئیات زیادی از چگونگی مرگ پدرش نمیداند. در آستانهی دومین دور به قدرت رسیدن طالبان، شوهرش در جنگ با این گروه کشته شده است و رنگ زندگیاش را سیاهتر کرده است.