آزاده تران
آفتاب کابل طلوع نکرده، نرگس فرش پلاستیکی را بر میدارد و از دروازهی خانه بیرون میرود چراکه پنج فرزندش منتظراند که مادرشان شب با دست پر به خانه برگردد. دست پر یعنی دستکم شب چند قرص نان خشک روی سفرهشان باشد.
نرگس نام مستعار زنی است که دو سال است در کوچه پس کوچههای کابل مجبور به گدایی شده است. او به همین جرم دو بار توسط طالبان زندانی شده است. برای همین، هر صبح تلاش میکند جای پرت و خلوتی را انتخاب کند تا مبادا چشم طالبان به او بیافتد.
صبحی که به دیدار نرگس رفتم در کوچهی خلوتی در غرب کابل نشسته بود. عابران به ندرت در آن صبح وقت از آنجا عبور میکردند. به این پرسش که چرا در سرک عمومی و جایی که ازدحام عابران است برای درخواست کمک نمینشیند پاسخ داد و صدایش بغض گرفته بود: «ازدست طالب درهمین گوشهها خوده پنهان گرفتم که اگر گیرکند ما را میبرد و زندانی میکند. همینجا شیشتم ( نشستم ) لقمه نانی برای اولادهایم ببرم. ای طالبان دشمن ما شده، حتی اجازه نمیدهند گدایی کنیم. ما خو از مجبوری همی کار را میکنیم ای کار شوق نیست که کس انجام دهد.»
طالبان در سال اول حاکمیت خود طرح جمعآوری گداها را در افغانستان روی دست گرفتند. این گروه برای چندینبار آمارهایی را منتشر کردند که نشان میدهد این طرح در کابل در حال اجرا است. اما فقر سرکش و گسترده که خود طالبان در افغانستان باعث و بانی اصلی آن هستند، عملی شدن این طرح را تقریبا ناممکن کرده است. کارزار طالبان بدون هیچ راه حلی به آزار و اذیت کودکان و زنان که گاهی منجر به زندانی شدن آنها هم شده، محدود مانده است.
نرگس نیز تاکنون دوبار هردفعه برای مدت کوتاهی به زندان طالبان رفته است. هرباری که آزاد شده دوباره مجبور شده گدایی کند. به قول خودش، راهی جز این ندارد که فرزنداناش از گرسنگی تلف نشوند.
از قول نرگس، او اولین بار سال قبل به تاریخ ۲۳ ماه اسد از سرک منطقهی «سنگچال» غرب کابل توسط نیروهای طالبان دستگیرشده و به زندان بادام باغکابل منتقل شده است: «دریک گوشهی منطقه سنگچال شیشته بودم. دو نفر از طالبان با یک نیروی زن آمد و مرا گفت، به رنجر بالا شو. مرا با تمام مواد خوراکی که جمع کرده بودم به رنجر سوار کرد.»
نرگس تقریبا ساعت ۸ شب به زندان بادام باغ کابل منتقل میشود. آنجا بایومتریک میشود و ۱۱ روز را در زندان سپری میکند. توصیف او از این ۱۱ روز که هر روزش مثل یک سال برایش گذشته، چنین است: «نوکروالهای زنان حجاب و نقاب سیاه داشت که با همه زنان و دختران زندانی بسیار خشن رفتار میکرد. داخل اتاق تعداد زنان بسیار زیاد بود و اتاق خیلی ناپاک بود و بوی بد میداد. فرش و توشک ( دوشک ) درست نبود. زیادی زندانیان روی زمین میخوابید. نان از طرف صبح یک گیلاس چای و یک توته نان خشک که به درستی پخته نشده بود برای ما می آورد. نان چاشت و شب گاهی برنج و گاهی لوبیا با آب جوشانده بود.»
نرگس در هشتم محرم سال گذشته از زندان طالبان آزاد شد. او به محض آزادی دوباره به دراز کردن دست یاری به سوی مردم در کف خیابان برگشت. او گفته، تنها یک هفته بعد دوباره افراد طالبان هنگام تکدیگری او را از کوچهی «رسالت» غرب کابل بازداشت میکند. او گفته، این بار ۲۳ روز در زندان طالبان مانده است.
نرگس: «در داخل کوچهی رسالت بودم یک پولیس زن طالب با یک طالب دیگر آمد، من و یک زن دیگر را گفت بالا شوید که شما را برای کمک گرفتن میبریم. بعد از آن ما را با پای پیاده تا چهار راهی حاجی نوروز از پس کوچهها آورد و به چهار راهی حاجی نوروز ما را داخل رنجر گذاشت و این موتر رنجر کوچه به کوچه گشت زد و زنان گدا را به زور جمع کرد و به زندان بادام باغ برد. آنجا بعد از بایومتریک در پشت دستهای ما علامت « چلیپا » با رنگ سرخ زد که نشان زندانی بودن ما را می کرد.»
وضعیت زندان برای بار دوم نیز همان بود که نرگس بار اول تجربه کرده بود، اما نگرانی از گرسنه ماندن فرزنداناش او را دچار مشکلات روانی کرد. نرگس حالا مشکل بلند رفتن فشار خون پیدا کرده، اما ناگزیر است که همچنان تکدیگری کند: «هرجای که گوشه باشد می شینم. هر وقت صدای کدام موتر و یا موتورسایکل را می شنوم زیاد میترسم که باز طالب نیاید و دستگیرم نکند.»
طرح طالبان این بود که با جمعآوری گداها، نیازمندان واقعی را کمک کنند و گداهای حرفهای را در صورت تکرار این کار زندانی کند، اما در عمل به نظر میرسد این طرح طالبان به بنبست خورده است. خبری از کمک به نیازمندان واقعی مثل نرگس نیست و آنها زندان طالبان را تجربه میکنند. نرگس گفته، هیچ کمکی هنوز از طالبان دریافت نکرده است.
نرگس ۴۵ ساله مادر چهار فرزند است. دو دختر و دوپسر دختر ۲۱ سالهاش از ناحیه پا مشکل شدید استخوان دارد و پسر ۱۳ سالهاش به بیماری عصبی مبتلا است و نیاز به مراقبت جدی و درمان دارد که او توان درمان پسر و دخترش را ندارد.
تکدیگری اولین انتخاب نرگس نبود. سه سال پیش که طالبان افغانستان را گرفتند، شوهر نرگس که عضو نیروهای امنیتی افغانستان بود خانهنشین شد. به قول نرگس، شوهرش در پی فقر، بیکاری و استرس در ماه عقرب سال ۱۴۰۱ صبح یک روز از خانه بیرون شد و تا امروز هرگز دیگر برنگشته است.
نرگس گفته: «هیچ چیز برای خوردن در خانه پیدا نمیشد. کرایهی خانه از یک سو و دیگر قرضداریها از سوی دیگر، زندگی را بر کام ما تلخ کرده بود. بخاطر اقتصاد خراب هرروز در خانه جنگ و جگرخونی بود. منم با شوهرم یک صبح دعوا کردم از این که چرا کار نمیکند. قرضداری زیاد شده میره. هیچ چیزی برای خوردن درخانه پیدا نمیشد تمام اولادهایم از نخوردن نان درست مریض شده بود و چیزی که وسایل قیمتی خانه بود هم فروخته بودم و پول آن را در یک سال گذشته مصرف شده بود. شوهرم بعد ازآن صبح دیگر به خانه برنگشت و تا به امروز گم شده و ازش احوالی ندارم.»
نرگس به خاطر این که شوهرش نظامی بوده هیچوقت نتوانسته دنبال شوهرش بگردد که زنده است یا نه.
نرگس در آغاز کار در خانههای مردم صفاکاری و لباسشویی میکرد. اما به خاطر داشتن بیماری روماتیسم استخوانی نتوانست به این کارش ادامه دهد، در نهایت مجبور شد که تکدیگری کند.
نرگس دریک منطقهی دورافتادهی غرب کابل درخانهی کرایی با چهارفرزندش زندگیمیکند. او ماهانه ۱۵صد افغانی کرایه خانه پرداخت میکند. برای همین، همهی درآمدی را که از راه تکدیگری دارد نمیتواند برای فرزنداناش غذا بگیرد.
او هر روز صبح زود چادر نماز سیاه رنگ کهنهاش را بر سر کرده و ماسک بر صورتاش میزند و از خانه بیرون میشود. دغدغهاش این است که دوباره توسط طالبان بازداشت نشود و بتواند شب نانی بر روی سفره فرزنداناش بگذارد. به قول خودش، اگر پای فرزنداناش نبود، آرزو میکرد فردایی نباشد: «بدبختی زندگی من با آمدن طالب شروع شد و برای یافتن یک لقمه نان روز تا شام به سر سرکها رفته و هزاران گپ را میشنوم و از روی ناچاری تحمل می کنم.»
در آخرین آمار طالبان، این گروه ۳۵ هزار و ۳۴۱ فرد متکدی را از سطح شهر کابل جمعآوری کرده است که از این میان ۱۳ هزار و ۲۸۱ تن آنان زنان هستند.
از سویهم ارزیابیهای صندوق کودکان سازمان ملل متحد نشان داده است که در سال جاری میلادی ۲۳ میلیون نفر در افغانستان به کمک های بشردوستانه نیاز دارند.
برای همین به راحتی میتوان پای قصههای زنان زیادی در خیابانهای کابل نشست که راهی جز گدایی برایشان نمانده است.
مرضیه (مستعار) ۳۰ ساله یکی از همین زنان است. مادر چهار فرزند که بزرگترین فرزندش ۱۱ ساله و فلج کامل جسمی است. شوهرش سه سال قبل در کام اعتیاد سقوط کرده و تا امروز ناپدید است.
مرضیه بیشتر اوقات در خانههای مردم لباسشویی و صفاریکاری میکند. کار که گیرش نیامد راهی جز خیابان برای تکدیگری پیش پایش نمیماند.
مرضیه هم یک بار به زندان طالبان رفته است. درماه سرطان سال قبل در یک بعد از ظهر از سرک ایستگاه شفاخانه از غرب کابل طالبان او را بازداشت کرده است: «تقریبا ساعت ۴ بود. چادر برقع پوشیده بودم، پیش نانوایی بخاطر نانخشک شیشته بودم. یک دفعه رنجر طالب آمد و مرا گفت، خاله بالا شو. برای کمک گرفتن میبریم تان. بعدا مرا به پوسته (پاسگاه) برد و بعد از این که دیگر زنان را جمعآوری کردند، ما را به زندان بادام باٰغ بردند و در آنجا بعد از بایومتریک مرا زندانی کردند.»
مرضیه ۵ روز را در زندان سپری کرده است. او به خاطر پسرش از زندان رها میشود، اما با این تعهد که دیگر هرگز این کار را تکرار نکند.
مرضیه گفته، در بازداشت با آنها بدرفتاری میشد و به غذای کافی و صحی دسترسی نداشته است: «یک نیروی طالب ما را میگفت، دگه به سرکها نبرایید حتی که از گشنگی ( گرسنگی ) مردید. نباید به سرکها، برای گدایی برآیید. نام ما را بد نکنید.»
ثریا ۲۱ ساله نیز به جرم گدایی ۱۱ روز را در بازداشت طالبان در بادام باغ کابل سپری کرده است. طالبان او را از پیشروی یک نانوایی بازداشت کرده بودند.
او از زبان زنان همبندش از وضعیت زندان طالبان گفته است که طالبان حتی به زنانی که درد زایمان داشتهاند، اجازهی رفتن به شفاخانه را نداده و آنها شاهد زایمان زنانی در داخل زندان بوده است.