شیرین یوسفی
در بعد از ظهر روز سوم عید قربان، انگار زمان در «پارک امیدسبز» در غرب کابل به روزهای قبل از طالبان برگشته بود. زنان و مردان خانواده، در کنار هم خوشوبش داشتند و درهر گوشهای از پارک، بساط خوشی برپا بود. اگر کسی لحظهای از یاد میبرد که بیرون دیوارهای پارک را چه کسانی اداره میکنند، فکر میکرد کابوس طالبان تمام شده است.
دختران جوان زیادی با لباسهای رنگی، بیخیال موسیقی میشنیدند، ژست گرفته و از همدیگر عکس میگرفتند. در یک جمع دیگر، دختران نقشونگار حنای دست شان را به همدیگر نشان میدادند. زوجهای جوان، گوشهتر از دیگران در گوشهای یک دیگر حدیث عشق نجوا میکردند.
میشد خیلی راحت خوشحالی را در چهرهی همهی زنان و مردان خواند و نبض زندگی را دید. مثلا در گوشهای از پارک، صدای دمبوره و خندههایی از ته دل جمعی از پسران جوان همه جا پیچیده بود.
ناگهان همه چیز بهم خورد. مثل طوفانی که بدون هشدار از راه رسیده باشد. انگار سرود آرامش در چشمان جمعیت زنان و مردان آرامش قبل از طوفان بود. شادی، جایش را به ترس داد و دختران جوان با عجله روسریهایشان را مرتب میکردند. در یک لحظه، خندهها از صورتها محو شدند.
یکی از پسران جوان با ترس و صدای لرزیده گفت: «زود باشید پُت (پنهان ) کنین. اگر خبر شوه که دمبوره آوردید، روز بدتر از مرگ سرتان میاره.»
ماموران مذهبی که به افراد امر بهمعروف و نهی ازمنکر یا چپن سفیدهای طالبان معروفاند، از راه رسیده بودند. یکی از میان جمعیت گفت: «عزرائیل خوشیهای مردم آمدند.»
ماموران طالبان با صدای بلند و با خشونت خطاب به همه گفتند: «مردان خانواده یکجا جمع شوند، قاری صاحب گفتنی دارد.»
در گوشهای از پارک، یکی از افراد طالبان برای پسران جوان و مردان در حال سخنرانی است. کوشش میکنم نزدیکتر شوم؛ اما یکی از افراد طالبان اجازه نزدیک شدن به محل را نمی دهد.
سخنرانی سر دستهی ماموران امر به معروف طالبان، حدود ۴۰ دقیقه طول کشید. همهی مردان، با عجله میآیند و میگویند که طالبان گفته: «حق ندارید با زنان یکجا بنشینید. چون زنان جز در جمع خانوادههای شما که در اطراف تان مینشیند، تحریک کننده است. در اسلام نشستن زنان و مردان در یک محل حرام است.»
طالبان سهو نیم ماه قبل اعلام کرد که از این پس زنان و مردان همزمان و با هم به پارکها و گردشگاههای تفریحی حومه پایتخت نروند.
محمد ضیا و گلثوم، زوج جوانی که بعد از سقوط کابل به دست طالبان ازدواج کردند، اولین بار است که دوتایی به پارک آمده است. گلثوم میگوید: «از ترس تحقیر و توهین طالبان، جرات نمیکنیم بیرون برای تفریح برویم. امروز گفتیم شاید طالبان کاری نداشته باشد، اما برعکس، امروز هم طالبان مراعات شهروندان را نکردند.»
محمدضیا، نگاهی به خانمش میکند و میگوید: «طالب در سخنرانیاش به ما مردان میگه، اسلام اجازه نداده که با زنان در یک مکان جمع شوید چرا از فرهنگ غرب تقلید میکنید. به همه اخطار دادند که اگر بار دیگر با زنان یکجا ببینیم برخورد قانونی میکنیم.»
بساط شادی مردم بر هم میخورد. شنیدم که یکی از مردان با خشم گفت: «به چه روزی افتادیم؟ با که ها طرف هستیم؟ حق نشستن با خانواده خود را نداریم.»
مردم در اعتراض به رفتار طالبان همه پارک را ترک کردند. در کمتر از ۲۰ دقیقه پارک خالی میشود. زیرا یک بار دیگر خشونت مذهبی طالبان به همه یاد آوری کردند که افغانستان ناشادترین کشور دنیا است.
از ضیا گل مادر ۵۲ ساله در مورد این رفتار طالبان میپرسم. با خشم می گوید: «سابق ما بدون چادر بیرون و لباس کوتاه بیرون میشدیم در همی کابل، اما چشم مردم سیر بود. کس به کس کاری نداشت. حالی طالبان با قید گرفتن مردم اوضاع را بد و بدتر میکنند. خانوادهها و دوستان را دور میکنند. دشمن خوشی مردم هستند. امروز، همراه داماد و بچههایم آمدیم که تبدیل هوا شود اما طالبا نماندن که مردهای خانواده خودما به ما حرام است.»
ماجرای بد رفتاری ماموران مذهبی طالبان با مردم تنها به یک یا دو جا خلاصه نمیشود. تیغ خشونت طالبان هرجا از نیام بیرون آمده است. به بهانه شریعت تحقیر، توهین و سیلی میزنند.
سهیلای۲۳ ساله میگوید که در روز دوم عید در پلسرخ کابل افراد طالبان به او اخطار داده است تا اگر بار دیگر لباس کوتاه بپوشد، شلاق خواهد خورد: «با مادر و برادرم بودم که ایستاد کدن کجا میری با این لباس؟ شرم و حیا نداری؟ از ترس زیاد نمیفهمدم کجا هستم. پیش برادرم و خانوادهام توهین و تحقیرم کردند. آرزو می کردم کاش زمین چاک شود.»
مدینه (مستعار) میگوید، روز دوم عید با نامزدش در یکی از رستورانتهای شهر کابل با رفتار خشونت آمیز طالبان روبرو شده است: «با وجودی که حلقه داشتیم، با آنهم طالب آمد و گفتند بین هم چه نسبت دارین؟ بدون اینکه بفهمه با سیلی به روی نامزدم زد و گفت نمیشرمی با نامحرم شیشتی؟ هر قدر گفتیم نامزدیم قبول نکردند و مجبور شدیم از رستورانت بیرون شویم.»