«ترمکی» ساحهی دورافتاده در ولسوالی نهرسراج ولایت هلمند است؛ جایی که سالها است جنگ کابوس کودکان بوده است. تا یکو نیم سال پیش، کودکان در اینجا حتا نام مکتب را هم نشینده بودند. اما اولین بار یک جوان رضاکار پای کودکان را در منطقه «ترمکی» به مکتب باز کرد. نامش عبدالقدیر پاسون، ۲۰ ساله و از ساکنان ترمکی است.
آقای پاسون به رسانهی رخشانه گفت: «نه مکتب داشتیم و نه معلم. در عرصه تعلیم حتی یک اقدام کوچک هم نشده بود.» رسیدن از مرکز ولسوالی نهرسراج تا به ساحه «ترمکی» با موتر دستکم دوساعت راه است.
عبدالقدیر پاسون برای کودکان و دختران در این منطقه مکتب کوچکی راه اندازی کرده است. هرچند نامش مکتب است، اما در حقیقت یک مرکز سواد آموزی است. زیرا هیچ امکاناتی که نام مکتب بشود بر او گذاشت، ندارد. صنفهای درسی در فضای باز و با سرپناهی از چوب خاشاک برگزار میشود. او خودش نیز رضاکارانه به کودکان آموزش میدهد. نام مکتب را هم گذاشته «پاڅون کلیوال ښوونځۍ.»
پاسون میگوید، ترمکی تا هنوز هیچ مکتبی نداشته و اکثر ساکنان آن در «بیسوادی مطلق» به سر میبرند. به همین خاطر او حدود یک و نیم سال پیش تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و پس از ۱۶ سال از شهر قندهار به زادگاهش در «ترمکی» هلمند باز گشت.
آقای پاسون به رسانهی رخشانه گفت، هدفش از این کار، کشاندن پای کودکان به مکتب بود. «یکونیم سال قبل پس از شانزده سال، دوباره برای زندگی به قریه خود آمدیم. تا کنون نه مکتب داشتیم و نه معلم. با موسفیدان، جوانان و کودکان هم صحبت شدم. تمام حالات را در نظر گرفته و مطالعه نمودم، متوجه شدم که تمام کودکان و نوجوانان قریه بیتعلیم بزرگ میشدند و هیچگونه آینده مشخصی نداشتند. جامعه ما بهطور مطلق بیسواد و از عرصه علم محروم بودند.»
کودکان، قربانی اصلی جنگهای دو دههی اخیر در افغانستان اند. بسیاری از کودکانِ به علت جنگ، خشونت و مخالفت طالبان از آموزش بازمانده اند. صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف) قبلا گفته است که نیمی از کودکان افغانستان مکتب نمیروند. علت اصلی آن هم جنگ و ناامنی بوده است.
منابع به رسانهی رخشانه گفتهاند که منطقه «ترمکی» ولسوالی نهرسراج در دو دهه جنگ دولت قبلی افغانستان و طالبان عمدتا در حاکمیت طالبان قرار داشته است.
حدود یک سال از شروع این مرکز سوادآموزی گذشته است. آقای پاسون گفته است که حدود ۲۰۰ دانشآموز دختر و پسر را جذب کرده است. «همراه ما دو صد نفر شاگرد است. هفتاد نفر آن دختران هستند. سن دختران از شش تا سیزده سال است. ما صنفهای بالا نداریم. تا هنوز فقط بخش سواد آموزی است.»
تا یک سال پیش، نام هلمند با جنگ گره خورده بود. اما از زمان بازگشت طالبان به قدرت، امنیت نسبی در مناطق جنوبی کشور از جمله هلمند بر قرار است. آقای پاسون گفت که در چنین وضعیتی، او احساس کرد که اولویت اصلی مردم زادگاهش آموزش و مکتب است. «مردم قریه هر چند در اوایل به ایجاد مکتب و اینکه فرزندان خود را برای کسب تعلیم بفرستند، چون با ارزش آن ناآشنا بودند اشتیاق زیادی از خود نشان نمیدادند، اما کم کم با صحبت و تشویق توانستم آنان را قناعت بدهم. حالا با گذشت چند ماه، مردم از کار من بسیار خوشحال هستند. از هیچگونه حمایتی دریغ نمیکنند، دختران و پسران خود را با شوق و علاقهی بسیار به مکتب میفرستند.»
عبدالقدیر پاسون خودش نیز به عنوان یک کودک در حقیقت قربانی جنگ بوده است. در چهار سالگی با خانوادهتش ترمکی را ترک و به قندهار رفته است. او در شهر قندهار تا صنف یازدهم مکتب خوانده، اما هرگز به عنوان یک بیجا شده داخلی ناشی از جنگ، فرصت نکرده مکتب را تمام کند و به تحصیلات دانشگاهی بپردازد.
پاسون رضاکارانه دست به کاری زده که موفقیت در آن ساده نیست. او گفته است که نبود مواد آموزشی از جمله کتاب، بزرگترین چالش برای این مرکز سوادآموزی است. به خاطر همین مشکلات، هنوز معیارهای ابتدایی یک مکتب را ندارد. «ما نصاب مشخصی نداریم. شاگردان ما کتاب ندارند. به همین خاطر، بخش خواندن و نوشتن است تا هنوز. برای شاگردان، روزانه هفت ساعت در چهار صنف جداگانه تدریس میکنم.»
آقای پاسون فکر میکند زمان آن رسیده است که نهادهای امدادرسان بینالمللی و جوانان در افغانستان برای آموزش کودکان در مناطق جنگزده آستین بر زنند. او گفت: «خواست من این است تا در تمام مناطق دوردست، مکتب ساخته شود. دانشآموزان معلم دشته باشند تا در بخش علم، تعلیم و ادب کار شود.»
به تازگی معاون سخنگوی طالبان به رسانهی رخشانه گفته که در سراسر کشور نزدیک به ۱۰ میلیون دانشآموز به مکتب میروند که از این میان ۴ میلیون آنان را دختران تشکیل میدهند. اما روشن نیست که کودکان در مناطق دورافتاده و جنگزده، چه سهمی در این آمار دارند.
بشیر احمد ۱۲ ساله از دانش آموزان این مرکز سواد آموزی است. از پیشرفتی که کرده خوشحال است. او میگوید، هم میتواند بخواند و هم بنویسد:« قبلا مکتب نخوانده بودم نوشتن بلد نبودم حتی اسم خود را نمی توانستم بنویسم، املا نوشته نمیتوانستم و الف ب را یاد نداشتم.»
صنفهای دختران در این مرکز سوادآموزی جداگانه برگزار میشود. دختری حدودا ۱۱ ساله در جمع دختران دانش آموز، بدون این که نامی از خودش ببرد در معرفیاش میگوید: «من دختر حاجی قاهر خان هستم. اینجا مکتب میخوانم.»
اشتیاقی که این آموزگار جوان رضاکار در سیمای دانشآموزانش میبیند، او را مصمم به غلبه بر هرمشکلی میکند. «کودکان با شوق و علاقهی زیاد برای درس میآیند. کارخانگیهای خود را انجام میدهند. شما باور کنید که در مدت کوتاه، کودکان چیزهای زیادی یاد گرفتند. کودکان توانستند در طول چند ماه به طور مکمل خواندن و نوشتن را یاد بگیرند.»