اشاره: این گزارش به مناسبت دوسالگی سقوط افغانستان به دست گروه طالبان، در همکاری با روزنامهی گاردین و رسانهی رخشانه منتشر شده است.
زهرا جویا و خبرنگاران رسانهی رخشانه
تسلط دو سال قبل طالبان، زنان را در همهی بخشها، بهویژه زنان کارمند در نهادهای امنیتی را در معرض خطر و فقر قرار داده است.
حدود شش سال قبل، زمانی که شیما فروغ* صنف دهم مکتب بود، تصمیم گرفت که به تیم ارتش افغانستان بپیوندد.
پیوستن زنان به صف پولیس در افغانستان بیشتر اوقات و در نزد اکثر خانوادهها تابو بود؛ اما صدها زن شبیه شیما فروغ، در جامعهی مردسالار افغانستان این تابو را شکسته بودند.
شیما ۲۱ سال سن داشت که کارش را در صف نیروهای ارتش قول اردوی ۲۰۷ ظفر در هرات آغاز کرد. پدرش نیز عضو نیروهای ارتش افغانستان بود. شیما ظاهرا یکی از دختران خوششانس بود که پدر و مادرش از تصمیم او برای پیوستن به ارتش حمایت کردند.
شیما در حال فراگیری آموزشهای نظامی بود که پدرش در سال ۱۳۹۷ در اثر انفجار یک ماین جاسازی شده از سوی طالبان، در مسیر ولایت هلمند کشته شد. هرچند شیما پدر و حامی خود را از دست داد؛ اما این اتفاق به عزم شیما برای ادامه دادن راه پدرش هیچ خللی وارد نکرد. او برای آزادی و آرامش کشورش همیشه تلاش میکرد. شیما پس از مرگ پدرش مسوولیت دو خواهر، یک برادر و مادرش را نیز به عهده داشت.
او هرگز تصور نمیکرد که طالبان روزی دوباره قدرت را در افغانستان به دست بگیرند و حاکم کشور شوند. در آگست سال ۲۰۲۱ شیما در رخصتی دو هفتهای بود که خبر سقوط ولایت هرات به دست طالبان را شنید.
هرچند ملا هبتالله، رهبر طالبان پس از حاکمیت این گروه عفو عمومی اعلام کرد؛ اما از نظر شیما این فرمان کسانی را که در بخش نیروهای نظامی سابق کار کرده بودند، شامل نمیشود. در اولین روزهای حکومت طالبان، عالیه عزیزی، رییس پیشین زندان زنان در ولایت هرات پس از فراخوانی از سوی مسوولان طالبان مبنی بر حاضر شدن کارمندان به دفاتر، ناپدید شد.
براساس گزارش تحقیقی روزنامهی نیویورک تایمز، تنها در شش ماه اول حاکمیت طالبان در حدود ۵۰۰ نظامی و کارمند حکومتی نظام پیشین افغانستان توسط طالبان کشته شدهاند.
شیما میگوید: «این روزها زنان نظامی زیر تهدید قرار دارند، چون ما دیدیم که حتا کسانی که تسلیم شده بودند و بعضی از مردان ارتش که تسلیم شده بودند و یا به نحوی مورد عفو قرار گرفته بودند، تیرباران شدهاند و یا مورد پیگرد قرار گرفتند. در روزهایی که طالبان تلاشی خانه به خانه را شروع کردند، من مدارک خود را آتش زدم. از خانه بیرون شده بودم و در جای دیگری پنهان شده بودم.»
شیما از آن زمان نتوانست آزادانه سفر کند یا از خانوادهی خود حمایت کند: «در این دو سال هر لحظه را در خفا و با ترس از مرگ گذراندم. با اعمال محدودیتهای طالبان بر زندگی زنان، وضعیت اقتصادی ما بدتر شده است.»
شیما زندگی زیر سایهی حاکمیت طالبان را «مرگ تدریجی و اسارت» توصیف میکند و میگوید: «حقیقتاً من دیگر خیلی خسته شدم. اگر خودکشی حق میبود، حتمآ خودکشی میکردم و به این زندگی نکبتبار پایان میدادم.»
به دلیل ترس از بازداشت شدن از سوی طالبان، او هیچ تماسی با دیگر همکارانش در داخل افغانستان ندارد؛ اما میگوید، تعدادی از همکارانش که به کشورهای همسایه فرار کردهاند نیز دچار بیماری روانی شدهاند.
براساس آماری که توسط حکومت پیشین افغانستان ارایه شده بود، تا قبل از بازگشت دوبارهی طالبان در قدرت، حدود ۴ هزار زن در نظام امنیتی افغانستان کار میکردند. گزارشهای غمانگیزی از سرنوشت این زنان نظامی در سایهی طالبان وجود دارد؛ از زنانی که از ترس انتقامجویی طالبان افغانستان را ترک کرده و یا در داخل کشور زندگی پنهانی دارند، تا کسانی که برای تامین معیشت خود و خانوادهی شان مجبور به گدایی شدهاند.
فاطمه* تنها نانآور خانوادهی شش نفریاش، مدت ۱۰ سال به عنوان پولیس در زندان یکی از ولایتها کار کرده بود. با سقوط دولت پیشین افغانستان، او خانهنشین شد و درآمدش قطع شد.
او با چهار فرزند و شوهرش از شهر خارج شده و مدتی مخفیانه در خانهی بستگانش زندگی کرد. در آن زمان تنها دغدغهی فاطمه، امنیت او و خانوادهاش بود. او حداقل برای چند ماه پول پسانداز داشت و نگران وضعیت مالی خود نبود.
اما پس از یک سال، پساندازش تمام شد و مجبور شد با خانوادهاش به شهر بازگردد تا شوهرش بتواند به عنوان کارگر روزانه کار کند.
او میگوید: «بعد از یک سال به شهر برگشتیم، ولی میترسیدیم که اگر طالبان جای ما را پیدا کنند، حتما بلایی بر سر ما میآورند. تا هنوز هم به همان لرز و ترس زندگی میکنیم، شب و روز خواب راحت نداریم و همیشه به این فکر هستیم که طالبان چه وقت بلایی بر سر ما میآورند. جایی رفته نمیتوانم، اگر جایی بروم، چادر برقع میپوشم تا شناسایی نشوم.»
شوهر فاطمه کارگر روزمزد است. او باید خیلی خوششانس باشد که کار پیدا کند و بتواند ۱۰۰ افغانی در روز درآمد داشته باشد. با این مقدار پول، این خانواده تنها میتوانند نان خشک خود را تامین کنند. فاطمه میگوید، پول درمان کودکش که دچار بیماری سوءتغذیه است را ندارند.
براساس تازهترین گزارش برنامهی جهانی غذای سازمان ملل(WFP) در افغانستان، ۲۸.۸ میلیون نفر در افغانستان نیازمند کمکهای بشری برای ادامهی زندگی هستند. این نهاد بینالمللی در توییتی گفته است که ۱۵.۳ میلیون نفر نمیدانند که وعدهی غذایی بعدی شان از کجا تامین میشود.
در خزان سال گذشته هنگامی که فاطمه با کودکانش به شهر برگشت، دیگر حتا توانایی خرید لقمهی نانی را برای کودکانش نداشت.
او به برادر شوهرش که در یک ولایت دیگر زندگی میکند، تماس میگیرد تا کودکانش را از گرسنگی نجات دهد. برادر شوهر فاطمه میگوید، در ولایتی که او زندگی میکند، یک موسسهی خیریه به کودکان بیبضاعت کمک میکند و زمینهی آموزش کودکان را نیز فراهم کرده است. او به فاطمه میگوید که دو کودکش را به خانهی او بفرستد تا در آن موسسهی خیریه محلی ثبت نام شان کند.
فقر و ترس از انتقامجویی نیروهای طالبان، باعث میشود که این مادر جوان ۳۷ ساله، دو کودک خود، پسر ۱۴ ساله و دختر ۷ سالهاش را به خانهی کاکایش بفرستد. اکنون دو کودک چهار و دو سالهاش با او در بامیان زندگی میکنند.
فاطمه میگوید: «خیلی دلتنگ کودکانم میشم. بهخصوص دخترم که خُرد است. گاهی دل به دریا میزنم و از طریق انترنت، تصویری به کاکای آنها زنگ میزنم و همراه شان تصویری گپ میزنم.»
*یادداشت: به دلیل حساسیتهای امنیتی، نام مصاحبهشوندگان تغییر کرده است.