بصیرا ناهید
حدود پنج سال پیش جواهرات خود را به قیمت ۷۰ هزار افغانی فروخت و کار کوچکی در بامیان به راه انداخت. به این امید که در کنار شوهرش زندگی بهتری بسازد. به گردشگران پارک ملی بند امیر دستبند، گوشواره و گردنبند میفروخت. در سالهای آخر کارش را وسعت داده و آن را به فروش صنایع دستی تبدیل کرده بود. چند ماه شده بود که محل کارش را از مرکز شهر به بند امیر انتقال داده بود.
زندگی برای فاطمه و خانوادهاش داشت رنگورخ بهتری میگرفت که طالبان از راه رسیدند. بد بیاری طالبان برای همهی زنان افغانستان تقریبا یکسان بود؛ اما برای فاطمه انگار عمیقتر و سیاهتر.
فاطمه میگوید، شوهرش از هفدهم عقرب سال گذشته لادرک شده است. آن روز سرد خزانی، آخرین باری بود که شوهرش را دیده بود. او آن روز رفته بود به دنبال کراچی دستی کارش، دیگر از آن روز به بعد کسی از او خبری ندارد.
شوهر فاطمه در فصل زمستان و سرمای بامیان برای دستفروشی به ولایت بلخ میرفت. جاییکه سالهای زیادی از زندگیاش را در آنجا گذرانده بود. فاطمه هم به دلیل کم شدن گردشگر به خاطر سردی هوای بامیان، به بلخ رفته بود تا در کنار شوهرش باشد و از مادر پیرش نیز پرستاری کند.
فاطمه به تمام شفاخانهها و حتا فرماندهی پولیس طالبان در این ولایت مراجعه کرده بود؛ اما خبری از شوهر پنجاه سالهاش نشد و تمام تلاشهایش برای پیدا کردن او تا امروز بینتیجه مانده است.
این شوک، فاطمه را نتوانست زمینگیر کند. او به بامیان برگشت و به کارش به عنوان یک زن تجارتپیشه ادامه داد.
اما دومین اتفاق تلخ در زندگی فاطمه او را زمینگیر کرد. طالبان فعالیت زنان تجارتپیشه را در بند امیر بامیان ممنوع کردند. با هر بار حرف زدن از پشت تلفون، فاطمه مدام مکث میکند. به نظر میرسد که بغضاش را قورت میدهد تا بتواند حرفاش را بگوید. او میگوید که پس از منع گشتگذار و کار زنان در بند امیر، به افراد طالبان گفته است: «من اگر اینجا کار نکنم، بچههایم گرسنه میمانند.»
اما گوش طالبان بدهکار این حرفها نبوده و برای بار دوم جدیتر از قبل حرف شان را تکرار کردند: «اگر از اینجا نروید، شما را به زور گم میکنیم.»
فاطمه که ادامهی زندگی او و فرزندانش وابسته به کارش بود، این روزها با نگرانی از خواب بیدار میشود. او نگران چگونگی تامین هزینهی زندگی خانوادهی پنج نفریاش است. فاطمه دو پسر ۱۴ و ۱۶ ساله دارد که دانشآموز مکتب هستند. او همچنان دو دختر نوجوان برادرش را نیز سرپرستی میکند.
فاطمه میگوید، تمام کالاهای فروشیاش را به ارزش ۴۰ هزار افغانی در گوشهای از خانهاش انبار کرده است.
زنان زیادی مثل فاطمه که روزگاری درآمد خوبی از کارشان در بند امیر داشتند، این روزها زندگی شان بر روی گسل فقر قرار گرفته است.
براساس آماری که یک منبع مسوول به شرط حفظ هویتاش، در اختیار رسانهی رخشانه قرار داده، تا قبل از ممنوعیت فعالیت زنان تجارتپیشه از طرف طالبان، حدود ۳۳ زن که اکثرا سرپرست خانوادههای خود بودند، در بند امیر فعالیت میکردند.
پریگل ۲۶ ساله تا قبل از بسته شدن دانشگاهها به دستور طالبان، در دانشگاه بامیان اقتصاد میخواند. او با ناامید شدن از بازگشایی دانشگاه، برای خودش کاری در بند امیر بامیان دستوپا کرد.
پریگل با کرایه گرفتن یک خیمه بساطاش را در بند امیر بامیان گسترده بود و همچنان یک قطعه زمین را به عنوان جای خمیهی فروش برای یک سال به ارزش ۱۱ هزار افغانی اجاره کرده بود. او فقط مدت پنج ماه توانست که در بند امیر صنایع دستی محلی را بفروشد. از کارش راضی بود. بیشتر روزها تا ۱۵۰۰ افغانی هم درآمد داشت. ممنوعیت کار زنان تجارتپیشه از تجارت در یک سو و ممنوعیت رفتن زنان به بند امیر از سوی دیگر، باعث شد که تمام تلاشهای پریگل ضرب در صفر شود.
پریگل گفته است، امر به معروف طالبان بار آخر که آمد به آنها گفت: «پنهان نشوید، حق ندارید در دُکان بنشیند. باید مردهای تان را روان کنید برای کار.»
چند ماه قبل وزیر امر به معروف طالبان در سفر به بامیان، رفتن زنان به بند امیر را ممنوع اعلام کرد. این مقام طالبان در توجیه این تصمیم گفته بود: «گشتوگذار زنان ضروری نیست؛ اما حجاب اجباری است.»
پریگل بساط خود را به مرکز شهر بامیان منتقل کرده است. او غرفهای را ماهانه به مبلغ ۱۸۰۰ افغانی اجاره کرده؛ اما میگوید، هیچ درآمدی از کارش ندارد.پریگل به رسانهی رخشانه گفته است که با سه خواهر قدونیمقد و برادر دوازده سالهاش مشغول قالینبافی هستند تا حداقل بتوانند خرج نان شب شان را تهیه کنند.
بامیان به داشتن جاذبههای تاریخی و طبیعیِ گردشگری شهرت جهانی دارد. این شهرت پای گردشگران زیادی را قبل و بعد از طالبان به این ولایت کشانده است. این رفتوآمدها برای ساکنان فقیر بامیان فرصت اقتصادی خوبی را رقم زده بود.
صنایع دستی، فرش و غذاهای محلی از بزرگترین کالاهای مردم بامیان به گردشگران بود که این زنجیره فرصت درآمدزایی خوبی را بهویژه برای زنان فراهم کرده بود.
شکیلا محمدی(مستعار) ۲۱ ساله از ماه جوزای امسال برای مدت چهار ماه به فروش صنایع دستی و لبنیات در بند امیر مشغول بود. او هم با فرمان ممنوعیت کار زنان در بند امیر بامیان، کارش را از دست داده است: «در آرایشگاه با خواهرم نیز کار میکردم و حالا آرایشگاه را هم بر روی زنان بستند.»
او که حالا در مرکز بامیان دُکانی را به کرایه گرفته است، میگوید: «از روی مجبوریت و با هزاران ترس که دوباره دُکانهای ما را بسته نکنند، در اینجا روز را شب میکنم.»
شکیلا باور دارد که کار فعلیاش با زمانی که در بند امیر مصروف فعالیت بود، اصلا قابل مقایسه نیست: «طالبان به ما اخطار دادند که دکانهای تان را بسته کنید. دکانهای ما را بستند و هشدار دادند که دیگر در آنجا نباشیم.»
او گفته است که بسته به مناسبتهای خاص و حضور گردشگران میتوانست روزانه از دو تا هفت هزار افغانی درآمد داشته باشد؛ اما حالا همهی درآمدش در ماه به حد اکثر چهار هزار افغانی میرسد: «من بهعنوان شخصی که نانآور خانوادهی خود هستم، به مشکل روزگار میگذرانم و دیگر رونق کار بند امیر در اینجا نیست.»
صحبت با زنان تجارتپیشه نشان میدهد که طالبان پس از ممنوعیت سفر زنان به بند امیر، کار زنان را در آنجا نیز متوقف کردند.
سکینه احمدی، ۲۶ ساله با خانوادهی ۱۲ نفریاش در مرکز بامیان زندگی میکند. او تا پیش از این فرمان طالبان، با شوهرش در بند امیر مصروف تجارت صنایع دستی بود و دُکانی را در آنجا به کرایه گرفته بود. از زمانی که حضور زنان در پارک بند امیر ممنوع شد، تجارت او نیز صدمه دیده است.
سکینه میگوید: «به مدت پنج ماه در بند امیر فعالیت تجاری داشتم و خانمهای دیگر را نیز تشویق کرده بودم که بیایند و با همکاری همدیگر تجارت صنایع دستی را رونق بدهیم تا هم فرهنگ مان حفظ شود و هم لقمهی نانی پیدا شود.»
او گفته است، در حدود ۳۰ زن و دختر زیر دستاش به نوعی در تولید صنایع دستی سرگرم کار بودند که بیشتر آنها زنان نیازمند و دختران بازمانده از مکتب و دانشگاه بودند: «با تمام دشواریهایی که وجود داشت، باز هم در مجموع از کار خود بسیار راضی بودیم… حالا برعلاوهی بیکاری، از جنسهایی که برده بودیم نیز خسارات زیادی را متقبل شدیم.»
سکینه حدود ۱۵۰ هزار افغانی را بر روی صنایع دستی که بیشتر لباسهای محلی و نسبتا گرانقیمت بود، سرمایهگذاری کرده بود. اکنون همهی آنها بر روی دستاش مانده است. دُکانی هم که در مرکز بامیان گرفته، مشتری ندارد.
ذکیه رضایی(مستعار)، فارغالتحصیل رشتهی حقوق از دانشگاه بامیان، یکی دیگر از این زنان تجارتپیشه است. او تا قبل از طالبان در موسسههای مختلفی کار کرده بود. از روزی که این گروه کار زنان در نهادهای بیرونی و داخلی را ممنوع اعلام کردند، ذکیه شغل فروش صنایع دستی در بند امیر بامیان را در پیش گرفته بود.
ذکیهی ۳۱ ساله میگوید، او به عنوان دختر بزرگ خانواده، سرپرست خانوادهی پنج نفریاش است. پدر ندارد، برادر ۲۷ سالهاش نیزبه گفتهی خودش، هشت سال قبل در یک حملهی انتحاری در چهار راه صدارت در کابل از ناحیه یک دستاش دچار معلولیت جسمی شده است.
ذکیه با مادر، دو خواهر و برادرش در شهرک معلمین ولایت بامیان در یک خانهی کرایی زندگی میکند. او میگوید، از کار در بند امیر ماهانه حدود ۲۵ هزار افغانی درآمد داشت. حالا وضعیت برایش بدتر از چیزی است که تصور میشود: «روزهایی است که ده افغانی هم عاید ندارم و بعضی هفتههایی است که حتا هیچ کار نمیکنم.»
زنانیکه در این گزارش با آنها صحبت شده، گفتهاند که تا کنون تلاش آنها برای متقاعد کردن طالبان راه به جایی نبرده است. آنها کمیتهای را تشکیل دادهاند و نمایندههای شان با والی طالبان در بامیان نیز دیدار کرده است.
به گفتهی این زنان، پاسخ والی طالبان این بوده که کار آنها در بند امیر بامیان با رعایت«حجاب اسلامی» مشکلی ندارد؛ اما ظاهرا حرف آخر را نهاد دیگر طالبان میزند. مسوول امر به معروف طالبان در بامیان با در خواست زنان مخالفت کرده و گفته است: «تا سال جدید اجازهی فعالیت ندارید، این دستور حکومت مرکزی است.»