زینالله سروری، نویسنده و روزنامهنگار
با رویکار آمدن دوبارهی طالبان در افغانستان، در کنار سایر مشکلاتی که افغانستان با آن مواجه شد، وضعیت اسفناک زنان یکی از پیامدهای جدی آن بود که یکبار دیگر وضعیت زنان را در افغانستان وارونه ساخت. همیشه زنان و دختران افغانستان قربانیان اصلی و آسیبپذیرترین بخش جامعهی افغانستان از رهگذر هر نوع تحول و رخداد نامیمون در تاریخ این کشور بودهاند.
زنان در سراسر جهان طعم تلخ تبعیض و خشونتهای جنسیتی را تجربه میکنند؛ اما زنان در افغانستان با تفاوت زیاد از این رهگذر نسبت به همنوعان دیگر خود در سایر کشورهای جهان، با شدیدترین تعصبات جنسیتی مواجه بودهاند. کابوس وحشتناک تاریخ بدویت و بربریت در عصر معاصر یکبار دیگر در افغانستان با نهایت قساوت تکرار میگردد.
آنچه در این برههی حساس تاریخ افغانستان پر اهمیت جلوه میکند، جنگ، ستیز و مبارزه در جهت کسب موقعیت و جایگاه زنان در جامعهی افغانستان میباشد. در این دو سال و چند ماه اخیر زنان و دختران افغانستان با شگردهای گوناگون و مرسوم، اعتراض و نارضایتی شان را از وضعیت موجود ابراز کرده و خواهان تغییر و اصلاحات شدهاند. جنبشهای اعتراضی زنان جدا از کارکردهای دیگر آن، امروزه روزنهی امیدی برای فشار آوردن به دستگاه حاکم و جامعهی جهانی در جهت آوردن تحول و تغییر در شرایط زندگی مردم افغانستان، مثبت و ارزنده ارزیابی میگردد.
مقاومتها و جنبشهای اعتراضی زنان اگر کدام تاثیر ژرفی بر روی وضعیت حقوق بشری و حقوق زنان نداشته باشد که بدون تردید دارد، دستکم به لحاظ اخلاقی و وجدانی جایگاه و مشروعیت طالبان را مورد پرسش جدی قرار داده و این جنبشها از آزمون تاریخ در نهایت موفق بدر خواهند آمد. در این یادداشت نیمنگاهی به زوایای پیدا و پنهان جنبشهای اعتراضی زنان انداخته و چالشهای عمدهی زنان در افغانستان به گونهی مختصر در آن مورد کنکاش قرار گرفته است.
زنان، مقاومت یا ناگزیری؟
یکی از تفاوتهای فاحش این دورهی طالبان با دورهی قبلی حاکمیت این گروه، تغییر در سبک زندگی، ارزشها، سطح تحصیلات، پنداشتها، باورها و نگرش مردم افغانستان بهطور عموم و زنان افغانستان بهگونهی ویژه است. درحال حاضر به مراتب زنان بیشتری نسبت به دورهی قبلی طالبان از حقوق و منزلت اجتماعی خود آگاه شدهاند. همین میزان بلند خودآگاهی زنان است که آنان را واداشته تا با قلم و قدم بر ضد وضعیت موجود درفش نارضایتی را در آسمان ملتهب افغانستان به اهتزاز درآورند.
به لطف توسعهی شبکههای اجتماعی و فناوری اطلاعات و ارتباطات، زنان افغانستان بیشتر از پیش با جهان ارتباط برقرار کرده و به تبع آن، سطح خودآگاهی و انتظارات آنان نیز دگرگون شده است. برخلاف دورههای قبلی که جنبش اعتراضی زنان در سطح نخبگان محصور و مستور مانده بود، در این دورهی حاکمیت رژیم طالبان جنبشهای اعتراضی زنان از چنبره و چنگال نخبگان فراتر رفته و به درون جامعه و در بین اقشار متوسط جامعهی افغانستان خریدار و هوادار یافته است. درحال حاضر زنان بیشتری در جریان دو دههی جمهوریت و دموکراسی در مقایسه به گذشته، سواد و دانش فراگرفته که در نتیجهی آن زنان و دختران بیشتری در مقیاسهای مختلف و با شگردهای گوناگون به اعتراض بر ضد آپارتاید جنسیتی و تبعیض سیستماتیک ادامه میدهند.
مقاومت و جنبشهای اعتراضی زنان نماد و سمبول خوبی از مقاومت عاری از خشونت است که برخلاف برخی از جریانهای مقاومت که توام با خشونت میباشد، زنان در نهایت ملاطفت و نرمی و بدون خشونت با راهاندازی اعتراضهای مسالمتآمیز خواستهها و پیشنهادهای شان را مطرح میکنند.
امروز زنان افغانستان در کشورهای اروپایی و آمریکایی لابیگران زیادی از جنس خود شان دارند که به نمایندگی از آنان در مجالس و محافل بینالمللی بلندگوی صدای رسا و بر حق زنان افغانستان شدهاند. شرکت زنانی چون فوزیه کوفی، شکریه بارکزی، شاهگل رضایی و چند زن دیگر در یکی از نشستهای مهم مخالفان طالبان در مسکو نشاندهندهی درایت و پختگی زنان افغانستان است. افزون بر این، رهبران زن افغانستانی با استفاده از هر پیشآمد و فرصتی وضعیت ناگوار زنان افغانستان را در اذهان جمعی جهانیان گوشزد میکنند. هرچند این تکاپو و تلاشها تا فعلا اسباب رضایت جمعی زنان افغانستان را فراهم نکرده؛ اما از نگاه دیگر و در مقایسه با گذشته نشان از فراست زنان افغانستان دارد که مژدهدهندهی آیندهی روشن زنان افغانستان میباشد.
زنان افغانستان هرچند در این مبارزهی نفسگیر و خطیر تنها هستند و با دشواریهای وصفناپذیری درگیر اند؛ اما به نظر نمیرسد که تا تحقق حقوق اساسی آنان شعلههای این جنبشها به راحتی فروکش کند و در صورت مدیریت درست، جنبشهای اعتراضی زنان در ترسیم آیندهی افغانستان نقش بارزی میتواند داشته باشد.
زنان افغانستان و جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
یکی از شاخصها و تفاوتهای بارز کشورهای توسعهیافته و کشورهای در حال توسعه، تفاوت در جایگاه زنان در اجتماع است. در کشورهای در حال توسعه و عقبمانده زنان از جایگاه و منزلت پایینتری نسبت به مردان برخوردار اند و کمتر مجال رشد و فرصتهای شکوفایی برایشان فراهم میشود. افغانستان در ردیف کشورهایی قرار میگیرد که زنان آن در منجلاب و ژرفای نابرابری و تبعیض قرار دارند.
در توالی یک سدهی اخیر، جایگاه و منزلت اجتماعی زنان همواره در تلاطم و نوسان بوده است. حکومتهای مختلف در افغانستان با درنظرداشت طرز دید و ارزشهای خاص خود شان، به بازتعریف جایگاه زنان در عرصههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی پرداختهاند. گاه حکومتهای متجدد برای زنان مجال مانور داده و عرصهی ظهور آنان را در اجتماع میسر ساختهاند و گاه در برهههای دیگر، حکومتهای متحجر در کل مسیر وارونه را انتخاب کرده و قیودات دستوپاگیر را بر زنان این کشور وضع کردهاند. زنان افغانستان در توالی حداقل یک سدهی اخیر در ستیز میان سنت و مدرنیته سوخته و ساختهاند.
دوران امانالله خان، اواخر حکومت ظاهر شاه، جمهوری سوسیالیستی و دو دهه جمهوریت و دموکراسی از دورههای زرین و طلایی برای زنان افغانستان دانسته میشود، چراکه در این دورهها مجال و فرصت ظهور زنان در اجتماع فراهم شده بود؛ اما حکومتهای شاهی کلکانی، نادرخان، مجاهدین و طالبان شکست و کابوسی برای زنان تلقی میگردد، زیراکه نه تنها زنان در این دورهها مجال ظهور در اجتماع را نداشتند، بلکه با نوعی ایدیولوژیزدگی افراطی که در این دورهها حاکم بود، زنان از ابتداییترین حقوق شان نیز محروم شدند و این روند و دور باطل همچنان ادامه دارد.
اما آنچه مشهود است، این است که به دلیل مردسالاری حاکم و سنتی بودن جامعه و کشور افغانستان، زنان در این کشور در مقایسه با سایر همنوعان شان در سایر کشورهای جهان از حقوق و جایگاه به مراتب پایینتری برخوردار اند.
زنان و کابوس خشونتهای خانوادگی
در کنار هزار و چند چالش دیگری که زنان افغان با آن مواجه هستند، خشونتهای خانوادگی نیز یکی از جدیترین معضلهای فراراه شان است. از آنجایی که فرهنگ افغانستان ریشه در سنتهای کهن و گاها خرافاتی دارد، به موازات آن چالشهای زیادی از جمله خشونتهای خانوادگی را بر سر راه زنان قرار داده است.
فقر، جهالت، سنتی بودن جامعه، فرهنگ زنستیزی و مردسالاری مفرط را از جمله دلایلی میتوان بر شمرد که به خشونتهای خانوادگی علیه زنان میدان داده و آن را بسترسازی میکند. خشونتهای خانوادگی علیه زنان در بیشتر موارد به دلایل مختلف از چشم اجتماع مستور مانده و کمتر به انظار عمومی کشانده میشود؛ اما به یقین میتوان گفت که این نوع خشونت روح و قلب میلیونها دختر و زن افغانستان را آسیب زده و برای درمان آن تا هنوز کدام پادزهر موثری یافت نشده است.
ازدواجهای زیر سن، ازدواجهای اجباری، بد دادن، ازدواجهای تبادلهای و فروش دختران و زنان از عناصر و مولفههای اصلی خشونت علیه زنان میباشد که بیشتر ریشه در سنتها، باورها و شیوهی زیست ساکنان اجتماع و خانوادهها دارد. در جامعهای به شدت محافظهکار و سنتی چون افغانستان، موقعیتهای اجتماعی و جنسیتی از پیش تعریفشدهای وجود دارد که بهخاطر برهم زدن این ارزشها باید چالهها و ناهمواریهای زیادی را پیمود تا به کژراههها و کژفهمیهای مسلط در اجتماع نقطهی پایان گذاشت و شرایط را بر وفق مراد تعریف و ترسیم کرد.
حقیقت این است که زنان افغانستان با لایهها و سطوح مختلف خشونت و تبعیض مواجه هستند. درحال حاضر خشونت علیه زنان از خانواده و فامیل آغاز شده و تا به اجتماع و نهادهای حکومتی و سیاسی کشور با شدت و حدت تمام و بیرحمی وصفناپذیر علیه آنان ادامه دارد. زنان افغانستان در واقع در یک نبرد نابرابر قرار دارند که ایجاب تقلا و قربانی و فراست و کیاست زیادی را مینماید تا در نهایت حداقل بتوانند در جامعهی افغانستان به حقوق اولیهی شان دست یابند.
زنان و اسارت در پندار دیگران
وقتی از بعد انتقادی به وضعیت زنان افغانستان نگریسته شود، در واقع زنان افغانستان قربانی پندارها و باورهای افراطی مردان جامعه و نظامهای سیاسی حاکم در افغانستان بودهاند. چنانکه اگر به نظامهای سیاسی مختلف در توالی چند سدهی اخیر افغانستان به دقت دیده شود، در لابهلای آن میتوان به این مهم پی برد که نظامهای مختلف در کشور در تلاش بودهاند تا اصلاحات را از زنان آغاز کنند. فقر و تنگدستی، بیکاری، عقبماندگی کشور و صدها معضل دیگری که افغانستان با آن در درازای این چند سدهی اخیر روبهرو بوده، برای حاکمان و نظامهای حاکم مسالهای نبوده؛ اما دغدغهی اصلی شان همواره این بوده که زنان چگونه لباسی بر تن کنند، اندازهی چادر و دامن لباس زنان تا چه حد باید باشد و غیره. گویی که این کشور بر تمام چالشهای دیگرش فایق آمده و یا اینکه تمام گرههای کشور به تار زلف زنان این کشور پیوند خورده باشد.
با مراجعه به تاریخ افغانستان میتوان به این درک رسید که بهای ناکارآمدی ایدیولوژیها و نظامهای مختلف را زنان این کشور پرداختهاند. زنان افغان در واقع به آزمونگاه نظامهای مختلف در کشور تبدیل شده و بسته به سلیقهی نظامهای مختلف، تحولات مختلفی را چشیده و دیدهاند. بازی با منزلت و جایگاه زنان تا زمانی ادامه خواهد یافت که زنان ابتکار عمل را به دست گیرند. هرچند این اقدام بدون مخاطره و قربانی نخواهد بود؛ اما در نهایت دستیافتنی میباشد.
در جامعهی مردسالار موقعیت و وظایف از پیش تعینشدهای وجود دارد و در این گونه جوامع معمولا مردهای خانواده سنتهای حاکم در اجتماع و تصمیم در مورد زوایای مختلف زندگی زنان را بر طبق انتظارات، منافع و پنداشتهای خود شان تعریف کرده و به آنان در این حیطه جایگاه و منزلت قایل میشوند و فراتر از آن را عملی ناهنجار تلقی کرده و بر ضد آن موضع اتخاذ میکنند.
برداشتها و پندارها از زنان در جوامع مردسالار، غالبا تبعیضآمیز و توام با خشونت میباشد. اسارت در زنجیر و کوچکپنداری مردان چالشی است که زنان همواره در دام آن گرفتار اند و هر روز بهای آن را میپردازند.
فرجام
زنان افغانستان در وضعیتی مصیبتبار و زجرآور بهسر میبرند. جایگاه زنان افغانستان در مقایسه با مردان نه تنها برابر نیست، بلکه با زنان در برخی موارد چون برده و اموال برخورد میشود. خشونتها و تبعیضهای فزاینده علیه زنان افغانستان با شدت تمام در لایهها و سطوح مختلف از خانواده تا اجتماع و دستگاه حکومتی ادامه دارد.
دراین بین اما، مبارزه و ستیز زنان جهت به دست گرفتن موقعیت و جایگاه آنان درخور تامل و ارزشمند میباشد. خودآگاهی، افزایش سواد در میان زنان افغانستان و گسترش رسانهها و فناوری اطلاعاتی و ارتباطی این امکان را به زنان داده است تا با حربههای اندک و ناچیزی که در دست دارند، سد راه حذف کامل زنان توسط رژیم حاکم شوند و با آن مقابله کنند.
مسیر مبارزهی زنان افغانستان هرچند ناهموار و با دشواریهای زیادی همراه است؛ اما به نظر میرسد که این حرکت زنان و دادخواهی آنان در نهایت منتج به آوردن اصلاحات میشود، زیرا از قدیم گفتهاند که انسانها با امید و تلاش به هدف میرسند و جهان بر امید استوار است.