رها راحیل
بیشتر از دو سال از تسلمدهی افغانستان به طالبان میگذرد. زنان و دختران کشورم محروم از حقوق و آزادیهای اولیه، منزوی و در خانهها اسیر اند.
من نیز یکی از همان زنانی هستم که ۱۹ سال عمر خود را صرف مکتب و دانشگاه کردم. بیش از ۱۳ سال در ادارههای دولتی و غیر دولتی در سمتهای مختلف وظیفه اجرا کردم.
مدت ده سال را برای احقاق حقوق زنان و دختران کشورم در چوکات وزارت امور زنان مبارزه کردم تا محیط عاری از هر نوع تبعیض جنسیتی، سمتی و لسانی را برای خود، همجنسان خود و نسل آینده فراهم سازم؛ اما امروز من و همجنسان من حق نداریم که تحصیل کنیم، ورزش کنیم، برای آرامش روحی خود به پارک و تفریحگاهها برویم، حق نداریم برای سرنوشت خود و نسل آینده در تصمیمگیریها سهیم باشیم، حتا حق نداریم که بدون مرد از خانه به بیرون برویم.
کشورهایی که از«حقوق بشر»، «دموکراسی» و «حقوق زنان»حرف میزدند هم در بیست سال گذشته با سرنوشت ما بازی کردند.
جنایتکاران و قاتلان چهار دههی گذشته را بر ما حاکم ساختند و افغانستان را به جهنمی برای زنان مبدل کردند.
فرخنده در چند کیلومتری ارگ به جرم زن بودن زنده در آتش جهل و وحشت سوخت. رخشانه را بدون اینکه جرمش ثابت شود، سنگسار نمودند و گلوی تبسم را به جرم هزاره بودن بریدند. همهی این جنایات در موجودیت امریکا و بیش از چهل کشور دیگر در افغانستان اتفاق افتاد.
امروز هم امریکا هفتهوار ۴۰ میلیون دالر به این گروه جاهل، ضد زن، ضد تمدن و انسانیت میدهد تا از سقوط آن جلوگیری کند.
من به مثابهی یک زنی آگاه و تحصیلکرده، به این باورم که بدون اتکا به نیروی خود و اتحاد و خودآگاهی ما، هیچ کشور و هیچ فردی نمیتواند به ما آزادی و خوشبختی هدیه بدهد، چون میدانم که«حق داده نمیشود، بلکه گرفته میشود.»
من در بیست سال گذشته که نسبتا زمینهی آموزش به زنان مساعد بود، درکنار اینکه روزانه تا ساعت ۴ عصر بر سر کار بودم، برای ارتقای سطح تحصیلی خود تلاش کردم و پس از ختم کار، مشغول گرفتن ماستری در رشتهی مورد علاقهی خود بودم.
شبها ناوقت به خانه برمیگشتم. زمانیکه به خانه میرسیدم، فرزندانم در بستر خواب بودند و فرصت دیدار و همصحبتی با آنها را از دست میدادم. با آنهم با شوق و علاقه به سوی کار و تحصیل میرفتم تا آیندهی خود و آنها را بسازم.
ولی بدبختانه تاریخ ۱۵ آگست ۲۰۲۱، سیاهترین و شومترین روز زندگیم بود که تمام آرزوهایم در زیر سایهی سیاه جلادان قرن مدفون شدند.
من اکنون به زنانی میاندیشم که مصارف خانه و اولاد تنها به دوش آنان بود. آنان با خانهنشین شدن اجباری چگونه میتوانند چرخ زندگی را بچرخانند؟
در تمامی جوامع انسانی زنان و مردان حق کار کردن را دارند؛ اما این وحشیها حتا توان شنیدن صدای پای زنان را ندارند. زن به نزد این تاریکاندیشان ماشین چوچهکشی است و مثل حیوانات باید در چهاردیواری خانه محصور باشد.
با تمام اینها معتقدم که عمر ننگین این اعجوبههای تاریخ کوتاه است و رژیم ددمنش شان به زودی به باطلهدانی تاریخ سپرده خواهد شد.
ما زنان افغانستان اکنون یگانه سلاحی که در دست داریم، «امید» است، امید به آیندهای روشن. وظیفهی فعلی ما این است که تسلیم این وحشت نشویم و به هر نحو ممکن به مطالعه و افزایش آگاهی خود و آگاهیدهی به دیگران ادامه دهیم، چون علم روشنی است و تاریخ ثابت نموده که روشنی بر تاریکی فایق خواهد آمد.