زیبا بلخی
این گزارش روایت زندگی زنانی را بازگو میکند که در بلخ کشمشپاکی میکنند. ساعتهای طولانی کار و مزد اندک، تنها مسالهی آنها نیست بلکه بسیاری از آنها کسانیاند که قبلا دانشآموز، دانشجو و حتا زنان شاغل در کارهای مهم بودهاند.
مثل شیما رستگار، دختر ۲۶ سالهای که تا طالبان حاکم شهر نبود، او دستکم سه سال صبح زود شال و کلاه میکرد و به دانشگاه بلخ بر سر کارش میرفت. قبل از آن نیز سالها دانشجوی این دانشگاه بود که پس از فراغت از رشتهی کمپیوتر ساینس به عنوان استاد قراردادی در دانشکدهی کمپیوتر ساینس کار میکرد.
لحظهای که آن دوران خوش را روایت میکند، لبخندی تلخ بر صورتاش دارد. او میگوید، اولینبار که پایش را برای تدریس در صنف گذاشت حس کرده بود مسیر زندگیاش را پیدا کرده است. اما حاکمیت دوباره طالبان مسیر زندگیاش را به بنبست کشاند.
نامها همه در این گزارش به دلیل مصونیت منابع مستعار است.
شیما حالا در بلخ از ناچاری کشمشپاکی میکند. زیرا اگر این کار را نکند نانی برای خوردن در خانهاش پیدا نمیشود: «بسیار کار طاقتفرسا است. خیلی خسته و سردرد میکند، اما ناگزیر هستم، پول پیدا کردن در این شرایط بسیار مشکل شده، از صبح وقت که مینشینم تا ۱۱شب فقط میتوانم یک سیر کشمش پاک بکنم و در بدل هر سیر پاک کردن ۳۰ افغانی برایم میدهند. خیلی پول کمی است اما چاره نیست با همین میتوانم مقداری پیاز و کچالو بخرم و گرسنه نمانیم.»
از همان آغاز که طالبان کار زنان در نهادهای دولتی و خصوصی را ممنوع کرد، این نگرانی به وجود آمد که ممنوعیت کار زنان، آنها را به شدت آسیبپذیر میکند. نزدیک به سه سال است که از این ممنوعیت گذشته، جنبههای تاریک این تصمیم با آنچه بر سر زندگی زنانی مثل شیما آمده خودش را بیشتر نمایان میکند.
شیما میگوید: «وقتهایی که در دانشگاه بودم خیلی خوب بود در بدل هر کریدت درسی یک مقدار پول میگرفتم که ماهوار تا شش هزار بیشتر و کمتر بدست میآوردم و در کنار آن در یکی از آموزشگاهها هم به دخترها ریاضی درس میدادم و مصارف زندگی ما خیلی خوب میبرآمد، اما از وقتی دانشگاه و آموزشگاهها بسته شد، من بیکار و بیچاره شدم و زندگی دشوارتر شد.»
شیما ظاهر آرام و ساکتی دارد. اما به نظر میرسد رواناش تنشآلود و ناآرام است. همزمان که با مهارت کشمشها را دانه دانه پاک میکند، هرچند مدت، قولنج انگشتاناش را میشکند که نشاندهندهی استرس بسیار است.
شیما تنها نانآور خانوادهی چهارنفریاش است. او از مادر، خواهر و برادر کوچکتر از خودش مراقبت میکند. دو سال است که کار شیما و خانوادهاش کشمشپاکی است: «اصلا تصور چنین روزی را نمیکردم. فکر میکردم شاید روز به روز پیشرفت بکنم اما برعکس شد. زمستان در راه است مواد سوخت از کجا کنیم. کرایه خانه و بلبرق هم قرضدار هستیم. با این کشمش پاکی فقط نان خوردن را بسیار به عذاب (سختی) پیدا میکنم.»
بلخ یکی از ولایتهای کلیدی در تولید میوه خشک در افغانستان است و کشمش معروفترین میوه خشک در بلخ به شمار میرود. در یکی از کوچههای ناحیه پنجم شهر مزارشریف تعداد ۲۰ زن و دختر سرگرم کشمشپاکی هستند. در یک حویلی فرسوده با دیوارهای گلی و اتاقهایی که کف آن با فرش پلاستیکی پوشیده شده است.
کلانتر (وکیل) منطقه، کشمشها را از کارخانههای بزرگ تولیدی آورده و در اختیار این زنان گذاشته است که از هر طیفی نمایندگی میکنند؛ از دختران دانشآموز و دانشجویی که به فرمان طالبان خانهنشین شدهاند تا زنان سرپرست خانواده.
نیلاب ۳۵ساله با دو دختر ۱۶ و ۱۹سالهاش یکجا روزانه کشمشپاکی میکنند. دختراناش صنف هفتم و نهم مکتب بود که طالبان دروازههای مکاتب را بستند.
نیلاب به دو دخترش که در پهلوی او نشسته و با سرعت در حال جدا کردن کشمش از چوب آن است نگاه میکند و میگوید: «فعلا که مکتب به روی دخترها بسته است، دخترانم ناگزیر این کار را میکنند تا یکجا چند لقمه نان برای خوردن پیدا بکنیم. اگر نه من خیلی دوست دارم دخترهایم تحصیل بکنند، پوهنتون بروند و یک کار خوب پیدا بکنند و زندگیشان مثل من نباشد. کاش طالبان مکتبها و دانشگاه را باز کنند.»
نیلاب که در ۱۴ سالگی ازدواج کرده میترسد که دخترانش به سرنوشت خودش گرفتار شوند و مانند او مجبور به ازدواج در سن پایین و بیسوادی شوند: «تحصیل که نکردم، فعلن این وضعیت من است. نه سواد دارم کاری دیگر بکنم؛ نه پوهنتون رفتم که یگان جایی کار خوب پیدا بکنم. هیچ دوست ندارم دخترهایم هم مثل من بیسواد باشند و این قسم کارهای طاقت فرسا را انجام بدهند…هر سه ما روزانه کشمش پاک میکنیم و خوب است روز دوسیر را پاک میکنم که در بدل هر سیر ۳۰افغانی برای ما میدهند. شب و روز کار ما همین است. شوهرم سه سال میشود ایران است و آنجا مردکار (روز مزد کار) است.»
زمانی که وزارت تحصیلات عالی طالبان در ماه دسامبر سال ۲۰۲۲ اعلام کرد که زنان و دختران «تا اطلاع ثانوی» نمیتوانند در دانشگاههای دولتی و خصوصی ادامه تحصیل دهند، نرگس دانشجوی حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه بلخ بود.
نرگس ۲۳ ساله که به ناچار خانهنشین شد، در دام هیولای افسردگی افتاد. زیرا این عقبگرد که او میخواست دادستان شود و حالا این دروازه را طالبان بر رویش بسته کردهاند، برایش قابل پذیرش نبود.
او میگوید، برای فرار از افسردگی و خانهنشینی محض، به کشمشپاکی روی آورده است: «خانه نشستن در این شرایط دردآور است. آدم هر رقم فکر میکند که آینده من چی میشود، تحصیل من چی میشود، زندگی و آرزوهای من چی میشود فکر کردن در مورد همهی این موارد فشار روحی و روانی من را بلند میبرد و هر روز افسردگیام بیشتر میشد. هم برای فرار از افسردگی و هم از اینکه هیچ منبع درآمدی نداشتم خواستم کشمش پاکی بکنم.»
او اکنون هر روز صبح بهجای رفتن به دانشگاه، در گوشهای از خانه نشسته و تا نیمههای شب کشمش پاک میکند. عاید وی در برابر این همه زحمت، تنها ۳۰ افغانی است: «شب و روز کار میکنم بخاطر اینکه به هیچ چیزی فکر نکنم و فقط همه تمرکزم به همین پاک کردن کشمش است.»
نرگس میگوید، گاهی که هنگام کار به یاد درسها و خاطرات خوش دانشگاهاش میافتد، قلباش مملو از درد میشود.
آنگونه که برای زنانی مثل شیما و نرگس زندگی قبل و بعد از طالبان به سفید و سیاه تقسیم میشود، برای عارفه ۲۲ ساله و مادر یک فرزند چنین نیست. او قبل از این که طالبان حاکم افغانستان شود، زندگیاش در ۱۵ سالگی قربانی ازدواج اجباری شده بود.
«هم کشمش پاک میکنم، هم صحبت میکنیم. چون باید یک سیر را حداقل در یک روز تمام بکنم و باید از هر لحظه استفاده کرد تا خلاص شود.» این شرط عارفه برای ادامه گفتوگو است.او میگوید، وقتی ازدواج کرد، خانواده و شوهرش پای او را از مکتب گرفتند. اما زندگی عارفه در یک چیز با قصهی زندگی زنان آمده در این گزارش فصل مشترک دارد؛ در فقر.
عارفه میگوید، زندگی او که از آغاز با فقر گره خورده بود، با آمدن طالبان بدتر هم شده است. او میگوید، ساعتهای طولانی کار فقط در بدل ۳۰ افغانی واقعا منصفانه نیست: «سه نفر در خانه هستیم. دو سال میشود کشمش پاک میکنم. دلیلش بیکاری است. شوهرم مردکار است، هر صبح سر چوک میرود کار پیدا نمیکند و پس میآید در یک هفته یک روز اگر کار پیدا کند او هم ۲۰۰ افغانی بگیرد.»