هشتم مارچ، سالروز همبستگی زنان در جهان است. شاید هیج جایی از جهان بدتر از افغانستان برای زنان نباشد. زنان افغانستان شش ماه است که خانهنشین شدند و طالبان هر روز محدودیتهای بیشتری بر آنها وضع میکنند. طالبان حق کار، آموزش، فعالیتهای اجتماعی و سفر را از زنان گرفته و محدودیتهای زیادی را در برابر آنها وضع کردهاند. حتا در انتخاب شخصی زنان، مثل نوع پوشش تعیین تکلیف میکنند.
طالبان در شش ماه گذشته هرنوع اعتراض زنان را با خشونت پاسخ دادهاند. در اولین جرقهی اعتراضات زنان درهرات در برابر طالبان پس از حاکمیت اینگروه، دو نفر از معترضان با شلیک گلوله آنها کشته شدند. در شهرهای کابل و بلخ نیز معترضان زن بهطور گسترده از سوی طالبان بازداشت و شکنجه شدند.
در آخرین مورد، طالبان در کابل ۲۹ زن را از یک خانهی امن گرفتار و اعترافات اجباری آنها را رسانهیی کردند این امر نشان داد که طالبان تا چه سرحد مصمماند تا صدای زنان را خاموش و آنها را در حاشیه ببرند. از نظر زنان، این رخدادها بهطور آشکار، تلاش طالبان برای سیستماتیکسازی تبعیض جنسیتی است.
رسانهی رخشانه بهمناست هشت مارچ درگفتوگو باشماری از زنان تجربهی آنها را از زندگی زیر سایه طالبان بهتصویر کشیده است. بسیاری از زنان گفتهاند که در پی سقوط افغانستان و تسلط طالبان خانهنشین شدهاند و تبعیض را تا مغز استخوان حس کرده و آیندهی نامعلومی دارند.
« طالبان کار و آزادی ام را گرفتهاند»
ولایت غزنی در جنوب افغانستان هیچگاهی جای خوبی برای زنان نبوده است. حتا پیش از طالبان دراین ولایت ناامن زنان قربانی جنگ، خشونت و تبعیض بودهاند. در بسیاری از ولسوالیها در ۲۰ سال گذشته زنان و دختران از آموزش محروم بودند. با آمدن طالبان این وضعیت بدتر هم شده است.
نرگس در سال ۲۰۰۱ که گلیم حکومت اول طالبان از افغانستان برچیده شد، سه ساله بود. به گفتهی خودش خوشبخت بود که فرصت پیدا کرد در ۲۰ سال گذشته مکتب بخواند، دانشگاه برود و حتا بیرون از خانه کار کند. اما عمر این خوشحالی بسیار کوتاه بود. شش ماه قبل، طالبان بر افغانستان مسلط شدند و از همان روزهای اول محدودیتهای زیادی سر راه زنان گذاشتند.
نرگس که آموزگار بود، شش ماه است خانهنشین شده است. او در دانشگاه، اقتصاد خوانده است. در کنار آموزگاری در یک نهاد «انجویی» برای سروسامان بخشیدن به خودکفایی اقتصادی زنان در غزنی کار میکرده است. به گفته نرگس، آمدن طالبان کار و آزادی را از او گرفته است: «با خانه ماندن، روحیه خوده میبازیم و افسرده میشویم.»
در دور اول حاکمیت طالبان، نرگس کوچکتر از آن بود که محدودیتهای طالبان علیه زنان را درک کند. در ۲۰ سال گذشته، فقط در مورد آن از دیگران شنیده بود. اما شش ماه است که همان محدودیتها را زندگی میکند: «وقتی یک زن نتواند به تنهایی از خانهاش بیرون شود، این توهین کلانی به انسانیت زن است.»
برای نرگس حالا حتا صحبت از آرزوها دلگرم کننده نیست. این خانم جوان میگوید که پیش از سقوط کشور به دست طالبان، قصد ادامه تحصیل داشته و به همین منظور، در دانشگاههای مختلفی درخواست داده بوده: «برای شخص خودم، فعلا کدام انگیزهای برای ادامه تحصیل نیست، چون سرنوشت ما معلوم نیست.»
درحسرت امنیت روانی
مریم ۲۴ ساله، از معدود زنانی است که میگوید، هنوز شغل آموزگاریاش را از دست نداده است. او در شهرک نوآباد غزنی در یک مکتب خصوصی سالها است که آموزگار است. او میگوید که با آمدن طالبان زندگی به قدری طاقتفرسا شده که امنیت روانی برایش تبدیل به حسرت شده است: « معلمیام هنوز ادامه دارد؛ اما وقتی از خانه بیرون میشوم تا مکتب و از مکتب تا خانه هیچ احساس خوبی ندارم. هیچ امنیت روحی و روانی ندارم.»
زهرا، دختر جوان ۲۴ ساله در شهر غزنی که طالبان در اولین اقدام نانش را از او گرفت، در «قلعهی شهادت» شهر غزنی آرایشگاه زنانه داشت.
روزی که طالبان کنترل کابل را در دست گرفتند، پوسترهای تبلیغاتی آرایشگاههایی که زنان را با لباس عروس نشان میداد، رنگی شد.
در دور اول حکومت طالبان نیز این گروه آرایشگاههای زنانه را تعطیل کرد. در بازگشت طالبان نیز آرایشگاههای زنانه تعطیل شده است. آرایشگاه زهرا نیز تعطیل شده است و او پذیرفته است که بازگشت به کار ممکن نیست: «به خاطر محدودیتهایی که طالبان بر زنان در غزنی وضع کردهاند، نمیتوانم به کارم ادامه دهم.»
زهرا که با آمدن طالبان سالها کار و تلاش خود را از دست داده، شش ماه است که نه درآمدی دارد و نه راه بازگشت به کار: «اقتصاد و شرایط تحصیل خوده از دست دادهام. تمام برنامههای گذشتهام از بین رفته و هیچ انگیزهای در من نمانده.»
فاطمه، پیش از طالبان روزهای پرکاری داشت. نصف روز دانشجوی یک دانشگاه خصوصی بود و نصف روز را هم در یک مکتب آموزگاری میکرد.
اما آن روزهای پرکار دیگر برای فاطمه حسرت شده است. فاطمه درمیان خانوادهی ۹ نفرهاش تنها کسی است که دانشگاه خوانده است. حالا روزها در گوشهی خانه به این فکر میکند که چرا سرنوشت زنان به اینجا کشیده شد و آیا روزی او به آرزوی دیرینهاش خواهد رسید: «این از آرزوهای کودکیام بود که روزی برسد تا زنان بدون کدام موانع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی درس بخوانند؛ اما حالا خواهران کوچک خودم نمیتوانند درس بخوانند.»
«در خانه زندانی شدم»
خدیجه امیری در کابل تا شش ماه پیش زندگی آزادی داشت. او ۲۸ ساله است و در رشتههای اقتصاد و کمپیوتر ساینس مدرک کارشناسی دارد. او تنها نانآور یک خانواده هفت نفره است. پیش از طالبان در یک نهاد خارجی کارخوبی داشت. اما در بیش از شش ماه گذشته در محیط چهار دیواری خانه بوده است: «بازداشت زنان فعال مدنی و همچنین شکنجه آنها از سوی طالبان واقعا روی روانم تاثیر منفی گذاشته است. کمتر جرات میکنم به تنهایی از خانه بیرون شوم و مثل سابق با دوستانم بیرون چکر بروم. طالبان به یک نحوی برای زنان زندان خانگی ساخته که خودم واقعن همینطور حس میکنم در خانه زندانی شدم.»
خدیجه امیری در بیش از شش ماه که به گفته خودش در خانه زندانی است، قرار بود در یکی از دانشگاههای هند ماستری بخواند. اما سرنوشت طوری دیگری رقم خورد: «من در بورسیه هند بهخاطر خواندن ماستریام درخواست داده بودم و تاییدی دریافت کردم؛ اما به دلیل همین تحولات سیاسی کشور، هند این بورسیه را لغو کرد و حالا در یک بیسرنوشتی و آیندهی نامعلوم قرار دارم.»
خانهنشینی و بیکار شدن از کار تجربه مشترک بسیاری از زنان در شش ماه گذشته است.
زهرا ۲۳ سال سن دارد. پیش از آمدن طالبان در یکی از روزنامهها در کابل خبرنگاری میکرد. زهرا می گوید، زندگی زیر سایه طالبان اهداف کار و تحصیلاش را از او گرفته است: «وقتی به آینده نامعلوم خودم می بینم بغض در گلویم گیر میکند. من در قرن ۲۱ حق انتخاب لباسم را در دانشگاه ندارم. اضطراب شدید، افسردگی و نداشتن انگیزه، همه مواردی است که متاسفانه بعد از آمدن طالبا در زندگیام جا گرفته. است.»
زهرا، دانشجوی روانشناسی در یکی از دانشگاههای دولتی است. او میگوید، حالا زنان با کوهی از مشکلات روبهرو اند.
از سویی هم شماری از خانوادهها به دلیل تهدیدات امنیتی و نگرانی آنها از سوی طالبان به دخترانشان اجازهی تحصیل و کار به دور از خانه را نمیدهند. مثل مریم ( مستعار) ۲۷ ساله که کارشناسی ارشدش را در بخش مدیریت آموزشی از ایران گرفته است. پیش از آمدن طالبان در یکی از دانشگاههای خصوصی کار داشت. مریم که حالا در ولایت غزنی زندگی میکند در مصاحبهی تلفنی گفت که خانوادهاش از ترس طالبان اجازهی آمدن به کابل را نمیدهد: «طالبان، امیدهای بلندی که در سر داشتم را گرفت. حالا بعد از شانزده سال تحصیل، مصروف نان پختن و کار های خانه هستم. هیچ فرقی بین من و دخترانی که درس نخوانده، نیست و این بزرگترین شکنجه است که بعد از آمدن طالبان تحمل میکنم.»