مریم مرسل
دو هفته پیش دختر نوجوانی در هرات، در محفلی که طالبان برای تجلیل از تولد پیامبر اسلام برگزار کرده بودند، از این گروه خواست تا مکاتب را به روی دختران باز کند. او گفت: «زنان و دختران همیشه نیمی از پیکر جامعه بودند و اگر این قشر از جامعه نباشند، پس نیمی از جامعه هم ناقص است.»
این دختر نوجوان تاکید کرد: «اگر میخواهید که افغانستان ما تبدیل به گلستان شود، پس باید دختران هم به مکتب بروند.» ویدیوی کوتاهی از سخنرانی او در شبکههای اجتماعی دست به دست شد که به گفتهی بسیاری از کاربران «اشک» آنان را در آورد.
رسانهی رخشانه بر آن شد تا با این نوجوان شجاع که میخواهد «صدای بیصدایان» باشد، گفتوگوی ویژه انجام دهد.
ستوده فروتن، شاگرد صنف دهم یکی از مکاتب دخترانه هرات روز پنجشنبه، ۲۹ میزان در ارگ تاریخی هرات در مقابل حدود ۲۰۰ نفر به شمول مقامات محلی طالبان پشت میز خطابه رفت و به بهانهی خواندن شعری در وصف حضرت محمد، پیامبر اسلام، پیام «دخترانی که نمیتوانستند فریاد بزنند» را به زبان آورد: «دروازه مکاتب را بهروی دختران باز کنید.»
ستوده ۱۵ ساله که در میان دوستان و اطرافیانش به «دختر گوهرشاد» معروف است، به رسانهی رخشانه گفت: «من صدای بسیاری از زنان و کودکان بودم، اما از روزی که طالبان آمدند، صدای من خشک شد. نمیتوانستم صحبت کنم، انگار تارهای حنجره مرا کشیده باشند. من آرام در کنج خانه نشسته بودم و فقط تشویشم این بود که مبادا آیندهام خراب شود. ولی تا به کی؟ باید یک کاری میکردم، باید بار دیگر از دختران نمایندگی میکردم.»
ستوده دلیل آن که چرا در مقابل پرچم طالبان از حقوق زنان حرف زده را این گونه بیان میکند: «برای من این سوال خیلی مهم بود که چرا زنان نمیتوانند کار کنند و دختران نمیتوانند تحصیل کنند. اگر زنان نیمی از جامعه هستند، پس خانهنشین کردن آنان هم به معنای سقوط و از بین رفتن نیمی از جامعه است.»
او میگوید که پس از سقوط دولت افغانستان و آمدن دوباره طالبان، در هرات بجز از یک تعداد زنان معترض، هیچ کس دیگر جرات نکرد تا در مورد حقوق پایمال شده زنان و به خصوص دختران دانشآموز صحبت کند. به همین خاطر ستوده تمام توانش را به کار بست تا پیام «اکثریت خاموش» را در مقابل مقامات طالبان بیان کند.
وقتی ستوده از حق تحصیل و کار زنان در مقابل مقامات طالبان دفاع کرد، او به مادرش میاندیشید، به مادری که ۱۴ سال تحصیل کرد تا معلم شود و ۱۴ سال تدریس کرد، اما از روزی که طالبان آمدند، او خانه نشین شده است. «در همان لحظه به یاد گریههای مادرم افتادم که معلمی با سابقه بود، اما حالا خانهنشین شده است. خواهر هفت سالهام یادم آمد که به جای بازی کردن و شاد بودن، به فکر این است که از این کشور فرار کند؛ برادر چهار سالهام یادم آمد که با این سن کم صدای توپ و تفنگ را خوب میشناسد؛ گریههای شبانه همصنفیهایم یادم آمد که خیلی میترسیدند و در آخر یادم از آرزوهای برباد رفته خودم آمد؛ همه اینها به من جرات داد تا در مقابل مقامهای طالبان فریاد بزنم؛ این فریاد من نبود، این فریاد یک ملت بود.»
ستوده از هفت سالگی یک فعال اجتماعی بوده و برای دادخواهی از حقوق کودکان و زنان در رسانهها و نهادهای مختلفی سخن گفته است. ستوده میگوید که پدرش با آوردن کتابهای مختلف او را تشویق به مطالعه میکرد و در پیدا کردن مسیر زندگیاش او را همواره حمایت کرده است. ستوده آرزو «داشته» یک سیاستمدار موفق شود و او برای تبدیل کردن این آرزو به واقعیت، تحقیق و برنامه ریزی کرده بود. ستوده میگوید: «من تا نصف شب درس میخواندم و وقتی میخوابیدم، فقط رویا میدیدم از این که در کدام دانشگاه درس بخوانم، در کجا کار کنم.»
یکی از پستهایی که ستوده تصمیم داشته در آن کار کند، پست وزارت خارجه بوده است. او برای رسیدن به این هدف، در حال آمادگی و برنامهریزی بوده است. ستوده گفت: «صنف انگلیسی میخواندم، زندگینامه سیاستمداران موفق زن را میخواندم که ببینم آنها چه کار کردهاند. متوجه شدم که سیاستمداران موفق، خدمت به مردم شان را از شهر خودشان شروع کردهاند و من دوست داشتم شهردار شوم.»
اما روزی که او خبر بسته شدن مکاتب متوسطه و لیسه بهروی دختران را شنید، کوه آرزوهایش فرو ریخت، او هرگز به روزی فکر نکرده بود که نتواند به مکتب برود. اما ستوده هنوز امیدوار است که بتواند دوباره به مکتب برود و به آرزوهایی که سالها برایش کار کرده، جامه عمل بپوشاند.
سلام. من یک تن از خبرنگاران هستم اگر ممکن هست شماره ارتباطی ستوده جان را بفرستید یک گزارش از پیششان بگیریم. ۰۰۹۸۹۹۰۹۶۵۹۰۵۰ واتساپم