احمدی وفا
تردیدی نیست که ما با یک جامعه مرد سالار مواجه هستیم و این اصطلاح بیشتر در فراخوان عمومی، محافل سیاسی ورویارویی زنان در مباحث رسانهای نه به عنوان یک تئوری مطرح بوده؛ بلکه واقعیت انکار ناپزیر جامعه بشری بوده است.
در گسترهی تاریخ بشر، مردها همیشه یک سر و گردن خود را نسبت به زنان بالاتر گرفته اند. اقتدارگرا، فرمانروا وبرتری طلب که همین حس برتری جویی، جامعه را آبستن تبعیض علیه یک گروه از اجتماع کرده ومقولهی مرد سالاری در سطوح بالا زادهی آن بوده است.
نگاه مردانه به جامعه نگاه ارزشی انسان محور نبوده تا بر اساس آن هویت انسانی برای همه تعریف شده باشد، بل یک نگاه آلوده از خشم وتبعیض بوده که بخشی بزرگی از جامعه انسانی را در میدان توهین وتحقیر به انسانهای درجه دو مغلوب شان کرده اند، حق بشری را مردانه تلقی کردند وتمام امتیازات زندگی را منحصر بخود دانسته وزنان از همه مزایایی زندگی چون قدرت، اقتصاد، فرهنگ واجتماع محروم نگهداشته شدند.
اما اکنون این روند با آمدن طالبان به فاجعه بدتر ازآن تبدیل شده است؛ زن ستیزی.
رویکرد سیاست حذف زنان از جامعه، سلب آزادیها ونقض صریح حقوق بشری وحقوق اولیه انسانی زنان، تشدید مردسالاری وتحکیم زنستیزی با اعمال فشار، تهدید، خشونت و تجاوز علیه زنان است. این جریان باکسب مشروعیت فکری وعقیدتی وسیاست ورزیهای ضد زن برای بلعیدن حقوق انسانی، حلقوم گشوده تا ارزشهای مدرن در آتش خواستها ومطالبات دگم اندیشی شان به تل خاکستر تبدیل شده وجامعه از کاروان تمدن جهانی عقب بماند.
درین فرایند، مردها فکر میکنند طبیعتا فرا دست، مقتدر وفرمانروا هستند وباید برزنان جامعه حکم رانی کنند وزنان را مطیع وفرمانبردار خود بخوانند. درحالی که چنین نیست وهیچ کس به لحاظ ارزشهای خلقت بشری برهمدیگر برتری ندارند وهیچ کسی فرمانروا زاده نشده ونمیشود.
جای از کار اینجا میلنگد که زنان فکر نکنند مردها در امور زندگی دست بالایی دارند وحق آقایی وسیادت بر جامعه فقط از آن مردان است ومردها باید رییس، مدیر ورهبر باشند. زنان تنها بر اساس اراده وخواست مردان سر تعظیم فرود آورند ومطیع وفرمانبردار باشند چرا که مردها قوی هیکل واندام درشت دارند وقدرتمند هستند. با این نگرش محاسبات زندگی بر هم میخورد وزنان بشتر در معرض خشونت ومحرومیت قرار میگیرند. هرچند که مناسبات زندگی اجتماعی بشر همین بوده، اما ظاهر فریبنده افراد نماد عظمت وبرتری شمرده نمیشود.
بازنگری در باورها ساز وبرگ بزرگی میبخشد و انسان را از آنچه که هست به آنچه که باید باشد میرساند. جولانگاه این تغییر ومسیری رسیدن به قلههای آزادی وشرافت انسانی خودآگاهی، خود شناسی ودستیابی به شعور زندگی است.
اگر روزی مردان افغانستان این شعور را بیابند و نگاه انسانی به جامعه زنان داشته باشند، خرد وعقلانیت محور اصلی این نگاه باشد وبه زنان بادیدهی حقارت وبردگی نگریسته نشود روادید خشونت، تحقیر وتوهین زنان از میان برداشته شود، تمامیت خواهی وسلطه طلبی جایش را به تکثرگرایی بدهد، چه سرنوشت در انتظارجامعه خواهد؟ بدون شک اصول ورفتار انسانی برجامعه حاکم خواهد شد. حقوق بشر، عدالت اجتماعی، رشد وترقی بخودی خود تامین گردیده زنان ومردان برای آبادی وطن شان درفضای عاری از خشونت وتبعیض در کنار هم خواهند ایستاد ونزاکت جمعی شکل خواهد گرفت درغیر آن، این نگاه آرمانگرایانه تنها در اوراق تاریخ میماند. تاریخی که هیچ گاه شاهد این تحول عظیم انسانی در جامعه افغانستان نبوده است. تاریخ ما پر از لحظههای استبداد قبیله و زنستیزانه وتاریخ نکبت وشرم وجهالت بوده است.
سرنوشت فلاکتبار زنان در افغانستان با چنین تاریخی رقم خورده که ریشه در باورهای غلط دینی وجهالت فجیعانه مردم داشته ودارد و نه تنها در گذر زمان اصلاح نشده بلکه برای تشدید آن تبلیغات گسترده نیز انجام شده است.
فمینستهای رادیکال یا زنگراهای مذهبی که قدرت سیاسی واجتماعی را در دست دارند بشتر از تودههای جامعه عامل این همه خشونت و نابرابری علیه زنان بوده و هستند. دورههای تاریخی نشان میدهد رادیکالیستهای زنگرا وشاهان که سایه خدا برزمین بودند از زنان به حیث کنیز وبرده وخدمتگار با بدترین وضعیت بهره کشی میکردند و از زنان زیبارو وخوشصورت که در حرمسراها نگهداری میشدند برای امیال جنسی استفاده و زنان آزادانه در بازارها خرید وفروش میشدند وکسی توان مبارزه در برابر این همه بیانصافی وبیعدالتی را نداشتند.
اما فراموش نکنیم که زنان مبارز وانقلابی در مقاطع تاریخ در برابر استبداد قبیله وسیاستهای قبیلوی ضد زن، بنیاد گراهای فمینستی ودین باوران زنستیز برای احیای هویت واعاده حقوق انسانی، تامین عدالت وبرابری، محو خشونت وتبعیض جنسیتی مبارزه کردند ومیتوان رویداد هشت مارچ را بعنوان نمونهای از انقلاب جهانی زنان نام برد.
به هر حال، در افغانستان هنوز منطق خشونت علیه زن به عنوان میراث فکری وایده زنستیزی به حال خود باقیست، ازدواجهای اجباری، ازدواجهای زیر سن، بد دادن، د خترعذر، لتوکوب واکنون منع دختران وزنان از مکتب ودانشگاه و دهها موارد نقض حقوق زن به وضوح در حال جریان است.
راه حلها
به باور نگارنده، وضعیت تراژیک حاکم بر کشور خود نشان میدهد که چقدر نادیده گرفتن و جنس دوم پنداشتن زنان، تاوان سنگینی در پیدارد و بدون حضور زنان و توجه به خواستهها و مطالبات آنها، جامعه به سراشیبی سقوط و زوال سوق داده میشود. چنانچهی در دو سال گذشته افغانستان به لحاط رفتارهای بشری با زنان، یکی از بدنام ترین مکان روی زمین است که به سه مورد مختصر اشاره میگردد.
- توجه جامعه جهانی به وضعیت حقوق بشری درافغانستان واقدامات عملی برای تامین حقوق بشر. مسوولیت ایمانی و انسانی همه به ویژه فعالان حقوق بشر و رسانهها است که با پرداختن به وضعیت زنان، تلاش کنند توجه جامعه جهانی را به وضعیت بحرانی افغانستان جلب کنند.
- انسجام و هماهنگی زنان برای دادخواهی در شرایط کنونی یکی از کلیدی ترین موضوع است که تمام زنان در هر عرصه نباید از کنارآن به سادگی عبور کنند.
- بالا بردن سطح فکری زنان درامورات زندگی و مبارزات مدنی برای محو خشونت، تبعیض وستم علیه زنان، یکی دیگر از مسایلی است که افغانستان نیاز جدی به آن دارد که امید میرود مردم و خانوادهها در تحقق این امر در کنار زنان و دختران شان بیاستند تا باشد نصف جمعیت افغانستان از تبعیض سیستماتیک و ساختاری نجات یابند.