محمدرسول حسنیار_ نقاش و فعال فرهنگی
بعد از سقوط دولت جمهوری و روی کار آمدن گروه طالبان در افغانستان؛ ذهن اکثر مردم به روزگاری کشانیده میشود که داشتن تلویزیون و شنیدن موسیقی جرم و حرام تلقی میشد و مجازاتی را نیز در پی داشت.
مخالفت با هنر و موسیقی از شاخصههای بارز طالبان است و بسیاریها، طالبان را بر اساس ستیز و ضدیت شان با هنر(موسیقی، سینما، آوازخوانی، مجسمه، نقاشی و…) میشناسند. حالا بعد از دو دهه آزادی برای انجام فعالیتهای هنری هنرمندان، افغانستان دوباره به همان دوره برگشته است.
هرچند که طالبان مدعی اند که در پرتو شریعت اسلام برای آزادیهای اجتماعی و فعالیتهای هنری احترام میگذارند؛ اما رویکرد و رفتار آنها در برابر آثار و سازههای هنری، بیانگر آن است که ماهیت مخالفت و تحریم موسیقی و به تبع آن، سایر رشتههای هنری تا هنوز پابرجا است.
هرچند که در بیست سال جمهوریت برای غنامندی فرهنگ و هنر کار بایسته و درخور توجهی انجام نشد؛ اما وجود یک سلسله آزادیهای قانونی و فرصتهایی برای رشد هنر، زمینههای خوبی را ایجاد کرده بود. به عبارت دیگر، با اینکه هنر در یک فضای مکدر بهسر میبرد، با آنهم فرصتهایی در آن فضا وجود داشت که میشد به آن امیدوار بود و با آن بهسوی روشنایی حرکت کرد؛اما با سلطهی طالبان بر افغانستان، بیشتر از هر قشر و مسلکی، هنرمدان به آشفتگی و پریشانی سردچار شدهاند و آیندهی خود و هنر و مسلک خود را تاریک میبینند.
مصداقهای بارزی از مخالفت با هنر در آغازین روزهای تسلط طالبان بر افغانستان نمایان شد. آتشزدن و تخریب آلات موسیقی، اذیت و آزار آوازخوانان محلی و گرفتن تعهد مبنی بر نخواندن آهنگ. از دیگر سو،انفجار تندیس شهید مزاری در بامیان شبهنگام.
با اینکه گروه طالبان عملاُ انجام این کارها را به عهده نگرفتند؛ اما عوامل آن نیز مشخص نگردید. با گذشت مدتی، اتفاق مشابهی در ولایت جوزجان بالای دیوارنگارهی علیشیر نوایی رخ داد و مورد اصابت راکت قرار گرفت. سپس به همین منوال، رنگپاشی روی دیوارنگاریهای کابل، سفیدکردن نقاشیها، رنگ پاشیدن بر تصاویر شهید احمدشاه مسعود و در این آواخر نیز تخریب تندیسهای بزکشی و تخریب نماد پرنده در یکی از چوکهای شهر مزار شریف، دلایل محکم و مستندی بر هنرستیزی طالبان به حساب میآیند.
حالا این اعمال خواه مستقیما توسط طالبان صورت گرفته باشد و خواه به تایید آنها توسط عوامل دیگری، صورت مساله یکی است. وقوع اتفاقات اینچنینی این پیام را منعکس میکند که آیندهی روشنی برای هنر در افغانستان قابل تصور نیست.
این نقاشیها نیز به رسم اعتراض به تمامی موانع و مشکلاتی که به گونههای مختلف سد راه پیشرفت زنان، جوانان و هنرمندان شده، ترسیم شدهاند.
این رسامیها گونهیی اعتراض هستند و با جلوههای مختلف هنری، هر یک از چالشها و معضلات اجتماعی کشور را به تصویر کشیده و پیامی را به گوش دنیا میرسانند.
هنر در اینجا از یک پدیدهی منزوی و درونگرا و همچنین از یک سازهی اشرافی که در درون گالریها و قصرهای مجلل حبس است، عبور کرده و خود را درگیر مسایل اجتماعی کرده است و میخواهد مردمی باشد و از مردم و دردهایشان حرف بزند. این یعنی هنر برای مردم و در خدمت مردم؛ یعنی هنر اعتراضی!
این نقاشیهایی را که مشاهده میکنید، به سبکهای گرافیتی و کالیگرافی ترسیم شده که هر یک، پیامرسان معضلاتی چون ممنوعیت آموزش و کار زنان، بیتوجهی طالبان به تمام مقررات و معاهدات بینالمللی، سکوت مرگبار کشورهای جهان مثل امریکا و اروپا در مورد وضعیت فعلی افغانستان، مخالفت با هنر و سرزنش آن و سایر مشکلات موجود در جامعهی امروز افغانستان است.