زیبا بلخی
با روی کارآمدن طالبان در افغانستان، مشکلات روحی و روانی مثل افسردگی در میان زنان و دختران در بلخ افزایش یافته است. موردی که حتا شفاخانههای خصوصی در بخش صحت روانی ولایت بلخ را واداشته است تا برای کمک به زنان و دختران، خدمات رواندرمانی خود را رایگان سازند.
شفاخانهی روانی و عصبی عالمی یکی از شفاخانههای خصوصی در شهر مزارشریف است. این مرکز درمانی از حدود ۲۰ روز به این سو، خدمات رواندرمانی خود را برای زنان رایگان کرده است.
مولوده پکتن، مدت یک سال میشود که به عنوان روانشناس در این شفاخانه کار میکند. او به رسانهی رخشانه گفته است، همهروزه تا ۱۵ زن و دختر برای مشاوره به این شفاخانه مراجعه میکنند و این رقم، هر روز در حال افزایش است.
به گفتهی این روانشناس، بیشتر مراجعهکنندهگان دانشجویان، دانشآموزان و زنانی هستند که با شروع حکومت طالبان درس و کار شان را از دست دادهاند.
به گفتهی مولوده پکتن، درجهی افسردگی شماری از زنان و دخترانی که به شفاخانه مراجعه میکنند، به اندازهیی شدید است که هرازگاهی برای فرار از رنجهای شان، حتا به«خودکشی» نیز اندیشیدهاند: «در این اواخر با تحولاتی که شده، افسردگی و بیماری روانی میان زنان و دختران زیاد شده و بیشتر شان بهخاطر اینکه اقتصاد خوب ندارند، پیش مشاور و رواندرمانها نمیروند و ما این برنامه را به این دلیل شروع کردیم که بتوانیم به چنین زنانی کمک کنیم.»
مولوده پکتن میافزاید: «به کسانیکه پیش ما میآیند، مدت ۴۰ دقیقه یا یک ساعت، نظر به ضرورتی که دارند، وقت میدهیم و همراه شان صحبت میکنیم و مشوره میدهیم. اگر به داکتر هم نیاز داشته باشند و وضعیت شان وخیم باشد، هم مشاورهدرمانی و هم دارودرمانی میکنیم و پیش داکتر روان میکنیم.»
سوما حمیدی یکی دیگر از روانشناسان این شفاخانه است. او که بیشتر از یک سال میشود در این شفاخانه مصروف کار است، میگوید که در این برنامه، برای زنانی که نیاز به زوجدرمانی و یا مشاورهی خانوادگی نیز دارند، کمک میشود.
سوما میگوید، در افغانستان بیشتر مردم به رواندرمانی عقیده ندارند. به همین دلیل به دارودرمانی روی میآورند. در حالیکه رواندرمانی بیشتر از دارو اثرگذار است: «در افغانستان بیشتر از بخش مشاوره استفاده نمیکنند. مستقیم به بخش دارودرمانی میروند؛ اما تحقیقات ما نشان داده است که از دارودرمانی کرده رواندرمانی به مردم ما زیادتر ضرورت است و موثریت بیشتری دارد.»
نادیهی ۲۳ ساله یکی از دخترانی است که تازه برای مشاوره و رواندرمانی به این شفاخانه مراجعه کرده است. او برای روزهای خوش پیش از طالبان حسرت میخورد: «پیش از آمدن طالبان خوب بود. دانشگاه میرفتم، با دوستهایم میدیدم، تفریح میرفتیم، کتاب میخواندم و همیشه به آیندهی خود فکر میکردم که یک چیزی شوم، وظیفه بگیرم و بهخاطرش خیلی تلاش میکردم.»
نادیه تا پیش از وضع محدودیتهای طالبان علیه زنان، دانشجوی رشتهی اقتصاد در یکی از دانشگاههای خصوصی شهر مزارشریف بود.
نادیه در حالیکه منتظر نوبت خود در چوکی شفاخانه نشسته است، میگوید که تنها یک سال از دانشگاهاش باقی مانده بود که با فرمان طالبان دروازهی دانشگاه به رویش بسته شد: «نظر به قیوداتی که وضع شده، ما از خانه نبراییم، دانشگاه نرویم، مکتب نرویم، سر کار نرویم، باید در خانه بنشینیم. چی کار بکنیم ما؟ اینقدر تحصیل کردیم که آخر هم باید خانه بشینیم؟»
نادیه افزوده است که نزدیک به دو ماه میشود با افسردگی دست و پنجه نرم میکند و حسرت روزهای پیش از آمدن طالبان را میخورد: «من هم مثل خیلی از افراد دیگر به دلیل تحولات در افغانستان، نظر به محدودیتهایی که طالبان وضع کردند، دچار مرض روحی و روانی شدیم. خوده یک آدم افسرده و ناتوان و عاجر فکر میکنم که هیچکاری از دستم ساخته نیست. گاهی از جنسیتام حتا بدم میآید.»
نادیه، گوشهنشین و منزوی شده است. به گفتهی خودش، نشستن در جمع برایش عذابآور شده است. او حتا اشتهایش را از دست داده است: «پرخاشگر شدیم. د گپ کوچک خواهرها و برادرهایم عصبی میشوم و همرای شان جنگ میکنم؛ اما واقعا از این وضعیت خودم خسته شدم. میخواهم دوباره مثل سابق شوم.»
این روزها برای نادیه تبدیل به یک کابوس شده است؛ اما برای آزادی و رفتن به دانشگاه لحظهشماری میکند: «درد و بغض در دلم پیدا شده، نمیتوانم به کسی بگویم.»
دختران و زنان زیادی در دهلیز شفاخانه هستند که در انتظار صحبت با روانشناس اند. دختر جوانی با ظاهری آراسته؛ اما به گفتهی خودش، وضعیت روانی نهچندان خوب به گونهی داوطلب حاضر به گفتوگو میشود.
فرشته(مستعار) ۲۵سال سن دارد و از رشتهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه بلخ فارغ شده است. او تا پیش از رویکار آمدن طالبان، در یک دفتر خارجی کار میکرد؛ اما پس از تغییر نظام، خانوادهاش به دلیل ترس از طالبان اجازهی رفتن به وظیفه را برای او ندادند: «کارهای ما پروژهیی بود و دو ماه از قراردادیم مانده بود. وقتی نظام تغییر کرد، فامیلم یک اندازه مشکل داشتند. تا یکی دوماه که طالب تازه آمده بود، من را نمیماندند بیرون از خانه بروم و کار بکنم چون پدر و مادرم دور اول طالب را هم سپری کرده بودند. ترس داشتند که نشود بلایی سر من بیاورند.»
فرشته میگوید، پس از آن، هرچند که شغلی دیگر نیز پیدا کرده بود؛ اما به دلیل نداشتن محرم آن را نیز از دست داد: «پس از اینکه از آمدن طالبان چند ماه گذشت، زنها او زمان به کار میرفتند. من هم باز فامیل خود را قانع کردم و کار جستجو کردم. در یکی از دفاتر به عنوان سرویکننده قبول شدم؛ اما شرط دفتر این بود که باید محرم داشته باشم تا در ساحه همرایم برود. پدرم و برادرهایم وظیفه داشتند، همرایم نمیرفتند. باز فرصت را از دست دادم و بیکار ماندم.»
او میگوید، بیشتر از یک سال است که با مشکل افسردگی روبرو شده است. او راههای زیادی را برای درمان استفاده کرده؛ اما هیچ کدامش نتیجهیی در پی نداشته: «از وقتیکه طالب آمده، نتوانستم بیرون از منزل کار بکنم. همین باعث شد که احساس کردم که تنها شدم. گوشهنشینی را زیاد دوست دارم، دلتنگ میشوم. در خانه زیادتر اوقات با خود حق و ناحق گریه میکنم، گپهای هیچکسی سرم خوش نمیخورد.»
فرشته در ادامه میگوید که حالا هیچ امید و انگیزهیی برای آینده ندارد؛ اما تنها خواستهاش این است تا مثل سابق سلامتیاش را دوباره به دست بیاورد: «از این وضعیت خود واقعا خسته شدم، نمیخواهم اینقدر دختر ضعیف باشم که با هر گپی گریه میکند و سر هر چیز جنگ میکند. آرزو دارم مثل گذشته بتوانم شاد باشم و دوباره به سر کار بروم.»
از هنگامیکه طالبان در افغانستان دوباره به قدرت رسیدند، پیوسته محدودیتهای زیادی را علیه زنان وضع کردهاند. زنان تحت حاکمیت طالبان، حق آموزش، کار و سفر را ندارند. وضع این محدودیتها، مشکلات اقتصادی، روحی و روانی زیادی را در خانوادهها و بهخصوص برای زنان و دختران ایجاد کرده است.