زیبا بلخی
همزمان که برای کشاندن مشتری پای بساطاش صدا میزند، نگاه سرگرداناش برای یک لحظه هم یک جای ثابت نمیماند. پس از ۱۰ دقیقه، دو زن چادریپوش به بساطاش نزدیک میشوند. او با لحن ملتمسانه میگوید: «خاله جان آنجا نه، اینی روبرو بنشین که من دو طرف خود را باید دیده بروم که اگر دیدم طالبان میآیند، زود مال خود را جمع کرده بروم اگر نی برایم بد میشود.»
طاهر ۱۳ ساله در کنار خیابان بساط دستفروشی دارد و لوازم آرایشی زنانه میفروشد. او هر روز ساعت ۸صبح بساطاش را در کنار خیابانی مشهور به «جاده لیلامی» در مرکز شهر مزار شریف پهن میکند.
کودکان دستفروش در شهر مزار شریف میگویند، ماموران طالبان آنها را روزانه به خاطر دستفروشی آزار و اذیت میکنند. آنها گفتهاند، حتا لتوکوب فیزیکی هم میشوند.
نامهای آمده در این گزارش به درخواست کودکان دستفروش و مصاحبه شوندهها مستعار هستند.
طاهر تنها سرپرست خانوادهی پنج نفریاش است. او پدرش را سه سال پیش به دلیل بیماری فشار خون بالا از دست داده است. اکنون مسوولیت تامین مخارج زندگی مادر، سه خواهر و یک برادرکوچکتر از خودش را برعهده دارد.
طاهر چهارسال است که از طریق دستفروشی و کار، چرخ زندگی خانوادهاش را میچرخاند.
او گفته است: «وقتی اینجا برای فروش میایم یک پایم همیشه در فرار است. همیشه دلم ترس دارد که اینالی (حالا) طالبا میاید اینالی میآیند. بیخی روزگار ما را سیاه کردند. اگر خی خرید و فروش نکنیم، چی کنیم؟ از گشنگی بموریم؟ طالبا که میآیند این جاده شهر وحشت میشود همه د گریز گریز میشوند. زود مال خود را جمع میکنیم کسی توانست فرار بکند برایش خوش شانس میگویم، ولی اگر کسی فرار نتوانست دیگر خدا او را نجات بدهد.»
طاهر میگوید، تا کنون سه یا چهار بار از دست ماموران طالبان لتوکوب شده است. آخرین بار که نتوانست فرار کند، همین هفته پیش بود که ماموران طالبان ساعت دو پس از چاشت آمدند: «وقتی مال خود را جمع کردم میخواستم فرار بکنم از پشت سر از لباسم کش کرد یکیاش و محکم با سیلی د رویم زد و گفت چند بار گفتیم اینجا نفروشید چیزی باز شما میایید.»
کودکان دستفروش میگویند، طالبان در ساعات نامشخص از روز برای نظارت به جاده لیلامی میآیند و هر کسی را دستگیر کنند آزار و اذیت میکنند و گاهی اموالشان را با خود میبرند.
اداره شهرداری طالبان در شهر مزارشریف در ماه جدی سال گذشته بهمنظور آنچه که نظم شهری میخوانند غرفهها و کراچیهای سیار را از بخشهایی از این شهر جمعآوری کردند.
طاهر که پیش از این در کراچی سیار مصروف فروش بود، پس از این تصمیم طالبان ناگذیر شد برای تامین مخارج زندگی خانوادهاش، بساط دستفروشی پهن کند.
طاهر گفته است: «لت کردن خو خیره، مال را با خود میبرند یا میگویند باید جریمه پرداخت بکنیم. هم لت میخوریم هم بخاطر اینکه مال ما را با خود نبرند برشان پول میدهیم. بعضیهایشان پول میگیرند باز مال را نمیبرند. هر کدامش هرقدر دلش شد پول میخواهد. روزهایی میشود که از صبح زحمت میکشم تا یک ۲۰۰ افغانی پیدا بکنم اما همان را هم وقتی طالبا میایند بخاطر اینکه مالم را نبرند به آنها میدهم. به مرگ خود بیخی راضی شدیم.»
صندوق کودکان سازمان ملل متحد(یونسیف) گفته بود که کودکان در افغانستان برای بدست آوردن وعدههای غذاییشان مجبور به انجام کارهای شاقه و خطرناک هستند.
یونسیف گفته است این کودکان که یک یا هر دو والدین خود را از دست دادهاند از آموزش و دورهی کودکیشان محروم میشوند ودر معرض اشکال مختلف خشونت، بهرهبرداری و سوءاستفاده قرار میگیرند.
دفتر هماهنگی امور کمکهای بشری سازمان ملل (اوچا) گفته است که در افغانستان ۱۹درصد کودکان به کارگری مشغول هستند.
در خیابانهای شهر مزار شریف کودکان زیادی را میتوان یافت که به قول خودشان میان درد فقر، غم نان و آزار و اذیتهای گاه و بیگاه طالبان گیر ماندهاند.
کمی دورتر پسری کوچکتر از طاهر که توپهای رخت را روی شانهاش دارد، پیهم صدا میزند تا توجه مشتری را جلب کند. صمیم تنها ۱۲ سال دارد. او به پرسشها کوتاه پاسخ میدهد. پدرش سالخورده است و با کراچی دستی در خیابانهای بلخ آهن کهنه جمع میکند. به قول صمیم، او و پدر سالخوردهاش به سختی میتوانند روی سفره خانواده هفتنفریشان نان بگذارند.
صمیم روزانه در بدل۱۰۰افغانی برای مردی که بهگفتهی صمیم استادش است کار میکند. وظیفهاش همین است تا با گرفتن توپهای پارچه بر سر شانه و صدا زدن، توجه زنان را برای خرید پارچه جلب کند.
روایت او از رفتار طالبان با گفتههای طاهر یکسان است: «کسی تا مجبور نباشد سختی لتو کوب را به جان نمیگیرد. پدرم با کراچی روز تا شام کوچه به کوچه میرود تا آهنهای کهنه جمع بکند و عایدش اندازهای نیست که شکم همه ما سیر شود؛ من هم بخاطر اینکه با پدرم در اقتصاد خانه کمک بکنم روزانه اینجا میایم تا یک چند روپه پیدا بکنم در خرج خانه مصرف بکنم.»
صمیم با اشاره به مردی که در گوشهای از جاده نشسته و توپهای پارچههای زنانه در مقابلش قرار دارد، میگوید: «پیش او مرد کار میکنم شاگردش هستم. من تکهها را به شانه خود میگیرم و این طرف و او طرف میگردم تا مشتری برای خرید تکه پیدا بکنم و در بدل این کار هر روز ۱۰۰افغانی برایم میدهد.»
صمیم میگوید: «ایقدر لت خوردیم که پرسان نکنید. اما چی کنم مرد هستم بخاطر فامیلم اینقدر درد را باید تحمل بکنم. همین چند روز پیش یک بار لت خوردم وقتی طالبان آمدند همه در فرار شدند د سرشانه من توپ تکه بود زیاد سنگین بود نتوانستم زود فرار بکنم وقت فرار کردن افتیدم پایم افگار شد و طالبا هم گیرم کردند، بلند کرده یک سیلی د رویم زدند.»
تاثیرات روانی ناشی از لتوکوب طالبان را روی روان صمیم به خوبی میشود حس کرد. با دیدن اندک تجمع سراسیمه میشود و چند قدمی دور میشود: «تنها من نیستم. ایقدر رفیقهای دیگرم هم هستند که اینجا کار کردن میایند و از دست طالبان لت میخورند. هزار دو و دشنام را میشنویم.»
به دیدار پسری کوچکی که وسایل بازی کودکانه در بساطاش دارد، میروم. او تنها نیست و با برادر بزرگتر از خود برای دستفروشی به خیابان آمده است. روایت منصور ۱۲ ساله از رفتار طالبان چنین است: «چند بار سیلی هم خوردیم با قنداقشان من را لت هم کردن. گپهای بد هم ازشان شنیدیم. خلاصه هیچ روزی راحت نبودیم. همی چند وقت پیش مال ما را به شاروالی برده بودند از آنجا رفته دوباره برادرم آورد.»
چشمدیدهای مردم
شماری از ساکنان شهر مزارشریف نیز از بدرفتاری طالبان با دستفروشان بهویژه کودکان شکایت دارند.
مریم یکی از ساکنان شهر مزارشریف است. او که برای خرید لوازم مورد نیازش به بازار آمده است میگوید بارها شاهد آزار و اذیت کودکان از سوی طالبان بوده است.
او میگوید: «اطفال بیچاره از دستشان آرامی ندارند. کار کردن در سن خورد از یک سو و تحمل گپها، تحقیرها و ظلم و ستم گروه طالبان از سوی دیگر این بیچارهها را بیخی سرشان فشار آورده. دلشان حتا به همین طفلها هم نمیسوزد و رحم نمیکنند. د گیر عجب گروهی ماندیم.»
او حکایت تلخی از لتوکوب کودکان دستفروش توسط طالبان میکند: «در همین فرار فرار دیدم یک طفل بیچاره د بین بیروبار با وسایلش گیر مانده بود و نتوانست زود فرار کنند، یک طالب از بازویش کش کرد و بیچاره را سرش یک رقم چیغ میزد و از دستش تکان میداد که بچهگک از دست ترس میلرزید. واقعن زندگی کردن و نان پیدا کردن در افغانستان بسیار سخت شده.»
حسینا در مورد چشم دیدهایش اینگونه میگوید: «شاهد بودیم و دیدیم که طفلهای بیچاره را میزنند، جنگ شان میکنند و مال دستفروشها را میبرند. واقعن خیلی جگرخون میشوم که طفل برای پیدا کردن یک لقمه نان بیرون میشوند و اینها روحیهشان را چقدر ضعیف میکنند. پیش از نظم شهری بسیار موارد دیگر است که اول باید طالبان به آنها رسیدگی بکنند. واقعا جگر من با دیدن ای وضعیتها خون میشود.»
براساس آمارهای رسمی ریاست کار و امور اجتماعی ولایت بلخ، هماکنون ۱۶هزار کودک در ولایت بلخ مصروف کارهای شاقه و کار روی جاده هستند.
پیش از این سازمان نجات کودکان در ماه مارچ سال جاری میلادی نیز گفته بود که میزان کودکان کارگر در افغانستان در مقایسه با سال پار۳۸ درصد افزایش یافته است.