محمد رحیمی و الیاس احمدی
خبرنگاران رسانهی رخشانه با دو دختربچه در ولایتهای غزنی و قندهار مصاحبه کردهاند که پدران هردوی آنها همزمان با سقوط دولت گذشتهی افغانستان به دست طالبان، ناپدیده شدهاند. این کودکان اکنون در نبود پدران خویش، برای تامین مخارج خانواده، در خیابانهای شهر کار میکنند.
سه سال قبل هنگامی که وحیدالله، پدر پروانه، تصمیم گرفت تا به صف ارتش ملی بپیوندد، خانوادهاش تصور نمیکرد که روزی بهدنبال سرنخی از سرنوشت او سرگردان میشود.
او سرباز ارتش ملی حکومت پیشین افغانستان بود و در یکی از ولسوالیهای ولایت قندهار وظیفه اجرا میکرد. اما چند روز قبل از اینکه گروه طالبان کنترل این ولایت در جنوب افغانستان را بهدست بگیرند، وحیدالله دیگر با خانوادهاش تماس نگرفته و ناپدیده شده است.
پروانه میگوید که او و مادرش تمامی ادارات و نهادهای دولتی را گشته ولی هیچ سرنخی از پدرش نیافته است. او گفت: «من نمیدانم پدرم مرده است یا زنده؟ او گم است و نمیدانم کجا رفته، ما تمام دفترها را گشتیم ولی پدرم پیدا نشد.»
حدود دو ماه قبل، دیدهبان حقوق بشر نیز با نشر گزارشی اعلام کرده بود که طالبان از زمان قدرتگیری دوبارهی خود در ۲۴ ماه اسد، با وجود اینکه عفو عمومی اعلام کرده بودند، بیش از ۱۰۰ تن از نیروهای امنیتی حکومت پیشین افغانستان را در ولایتهای غزنی، هلمند، قندوز و قندهار، اعدام یا ناپدید کردهاند.
پیش از این، یاسین ضیا، رییس پیشین ستاد ارتش حکومت سابق افغانستان نیز در مصاحبه با روزنامهی واشنگتنپست گفته بود که در مدت ۴۵ روزی که کشور بهدست طالبان سقوط میکرد، ۴ هزار نظامی کشته و یک هزار نظامی دیگر ناپدید شدهاند.
به گفتهی آقای ضیا، در پنج سال گذشته، حدود ۸ هزار نظامی در کشور کشته شدهاند؛ اما کشته شدن ۴ هزار نظامی در مدت یکونیم ماه، افزایش بیسابقهای را نشان میدهد.
واشنگتن پست به نقل از ضیا نوشته است که از سال ۲۰۰۱ میلادی تا سقوط نظام پیشین، حدود ۹۲ هزار نفر از نیروهای امنیتی افغانستان کشته شدهاند.
پس از ناپدید شدن وحیدالله که یکی از آن یکهزار نظامی مفقود شده در جریان سقوط نظام افغانستان است، پروانهی ۱۴ ساله، مسوولیت سنگنین پدرش را بر عهده دارد. او نانآور کوچک خانوادهی چهار نفریاش است.
مادر پروانه دچار بیماری عصبی است. اما بهخاطر تامین مصارف زندگی، با پروانه و خواهر هشت ساله او، روزانه در خانهی خود حدود ۱۰ دانه «لیف و جال» (وسایل حمام) میبافند و پروانه مسوولیت به فروش رساندن آن را در بازار بر عهده دارد.
پروانه گفت: «من مجبورم که خرج خانه را آماده کنم. ما در خانه هیچچه نداریم. «لیف و جال» میبافیم و به بازار میبرم و میفروشم. در خانه، چهار نفر هستیم. مادرم مریض است و تکلیف عصاب دارد. پولی را از قیمت لیف و جال بهدست میآورم، به مادرم میدهم. ماه سه هزار افغانی کرایه خانه میدهیم.»
پروانه میگوید که قیمت هر دانه «جال و لیف» ۱۲ تا ۱۵ افغانی است و اگر تمامی آن به فروش برسد، پول آن روزانه حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ افغانی میشود.
مادر پروانه که نمیخواهد نامش در گزارش ذکر شود، به رسانهی رخشانه میگوید: «خودم مریض هستم و کار نمیتوانم. دختر کلانم صنف هشت مکتب است. طالبان اجازه نمیدهند که او به مکتب برود. پدرش پیش از آمدن طالبان گم شده است.»
به گفته مادر پروانه روزهایی که دخترش نمیتواند محصول دسترنجشان را به فروش برساند، غذای کافی برای خوردن ندارند.
او میگوید: «ما گرسنهایم. غذای کافی برای خوردن نداریم، حتا لباس کافی و گرم برای پوشیدن نداریم. به ما کمک کنید تا حد اقل شبانه گرسنه نخوابیم.»
بسته ماندن مکاتب بهروی دختران در قندهار دردی دیگری است که هر روز این دختر نوجوان را میرنجاند. پروانه گفت: «هر روز لیف و جال میبافم. مکتب بسته است. اگر مکتب بسته نمیبود، حداقل میتوانستم بروم و کمی دمراسی کنم.»
این تنها داستان پروانه نیست. فاطمه کودک ۹ ساله در ولایت غزنی در جنوب شرق افغانستان نیز تجربهی مشابهی دارد.
در هوای سرد ۱۲ درجه زیرصفر شهر غزنی که لولههای آب بیشتر ساختمانها به دلیل به سردی هوا یخ زده و بسته شده است، فاطمه در پیادهرو جاده «ملامشک عالم»، در حال گدایی است.
فاطمه پلاستیک کوچکی را محکم در دستش گرفته است. گویا میترسد کسی آنرا از نزدش بقاپد. وقتی میپرسم، درون پلاستیک چه دارد، میگوید: «نان!»
فاطمه صبح همان روز که از خانه بیرون شده، هیچ نانی در خانه نبوده تا با خود بیاورد. نانی را که با خود دارد، یکی از نانواییهای شهر به او داده است. او از یک قرص نان، کمی از آنرا خورده و باقی آنرا میخواهد به خانه ببرد.
حدود پنج یا شش ماه میشود که فاطمه مجبور به گدایی شده است، زیرا پس از شدت جنگها و سقوط ولایت غزنی به دست طالبان، پدر فاطمه که یک کارگر ساده بود و برای کارگری به شهر رفته بود، ناپدید شده است. ولایت غزنی به تاریخ ۲۱ ماه اسد، به دست طالبان سقوط کرد.
فاطمه که نمیخواهد نام پدرش در گزارش ذکر شود، میگوید: «دقیق نمیدانم؛ ولی فکر میکنم پدرم شهید شده. همی جنگا که زیاد شد، پدر مرا هم کشته.»
پدر فاطمه حدود ۴۰ سال سن دارد و حدود هفت سال قبل زمانی که در منطقهی بهسود ولایت میدان وردک، با پسران کاکایش بر سرزمین دعوا کرده بود، به ولایت غزنی کوچ کرد. مادر فاطمه که نیز نمیخواهد نامش در گزارش ذکر شود، ناپدید شدن همسرش را تایید میکند. او گفت: «شوهرم قریب ۶ یا ۷ ماه میشود که گم است. تلفن ندارد و ما دنبالش نگشتیم. همینطور ماندیم که چه کنیم.»
فاطمه قبل از سقوط ولایت غزنی و ناپدید شدن پدرش به مکتب میرفت. او در مکتب لیسه حیدرآباد غزنی در صنف سوم درس میخواند و اول نمره صنفش بود.
فاطمه آرزو دارد که«خلبان» شود، اما در پی بیثباتی سیاسی و جنگ در افغانستان و حاکمیت دوبارهی طالبان بر این کشور، با توجه به قوانین سخت و محکم این گروه علیه زنان و دختران، به نظر میرسد که سرنوشت او طور دیگری رقم خورده است.
این کودک اکنون بیشتر دغدغهی پیدا کردن لقمه نانی را دارد تا آموزش و تحصیل. او گفت: «پدرم اگر پیدا شد و به خانه برگشت، بعد از آن آزاد هستم و میتوانم درس بخوانم و پیلوت شوم.»
مادر فاطمه ۶ کودک دارد که بزرگترین آنها ۱۲ سال و خردترینشان یک کودک نوزاد حدود شش ماهه است. او میگوید که پس از گم شدن همسرش، نمیتواند شکم کودکانش را سیر کند.
پس از سقوط نظام پیشین کشور بهدست طالبان، براساس گزارش نهادهای بینالمللی، افغانستان در آستانه یک گرسنهگی شدید قرار دارد.
حدود یک ماه قبل سازمان ملل متحد از وقوع فاجعهی انسانی در افغانستان هشدار داده بود. مارتین گریفیتس، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد در امور بشردوستانه و هماهنگ کنندهی کمکهای اضطراری، برای کمک به مردم افغانستان در سال جاری میلادی، پنج میلیارد دالر درخواست کرد.
دفتر معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) با نشر گزارشی گفته بود که فاجعهی انسانی تمام عیار در افغانستان در راه است.
مادر فاطمه گفت: «بچهام شیرخوار است و سینهبغل شده. داکتر گفته که باید بستری شود. گفتم اگر این را بستری کنید دیگرایش در خانه از گرسنگی تلف میشن.»