صبحگاه روز پنجشنبه (۳ قوس) اولین گلوله طالبان به قصد جان مهدی ۱۴ ساله شلیک میشود. هوا هنوز روشن نشده است. او رفته بود تا برای نماز صبح وضو بگیرد و پس از نماز، برای رفتن به مکتب آماده شود. مهدی دانشآموز صنف هشتم بود.
به گفته بهاره (مستعار)، مادر مهدی، گلولهی اول که به قصد جان تنها فرزندش فیر شده، به خطا رفته بود. بهاره پس از آنکه صدای فیر را از نزدیکی خانهاش میشنود از خانه بیرون میشود. دامن هوا هنوز خاکستری است و روشن نشده. «گفتم کی استی؟» در جواب صدای مردی را میشنود که برایش میگوید، جلوتر بیاید.
بهاره وحشت میکند. پس بر میگردد به خانهی محقر شان. دروازهی چوبی را از پشت، میبندد. با عجله محمدعالم، شوهرش را بیدارمیکند و به او میگوید، خانه شان توسط مردان مسلح محاصره شده است.
وحشت همچون آب سردی خواب را از چشمان محمدعالم میرباید. همه وحشتزده و متعجب میشوند. تا غروب شب گذشته که مهدی آرد را از آسیاب آورده و پدرش هم به او کمک کرده بود، هیچچیزی غیر معمولی را ندیده بودند.
بهاره در تماس تلفنی به رسانه رخشانه گفت: «هنوز طالب ره از نزدیک ندیده بودم. هیچ د فکرم نمیآمد که ۲۰۰ نفر طالب سر خانه گلی مو آمده بشه. مردم موگن ۲۵ رنجر و دو تانگ بوده.»
هوا روشنتر میشود. آفتاب کمرنگی از پشت کوه بالاتر میرود. گلولههای بیشتری به خانهی گلی محمدعالم از دور شلیک میشود.
آنچه بهاره دیده، گلولههای بوده که گاهی بالاتر از خانه و گاهی پاینتر از خانه شلیک میشده. بعضی از این گلولهها وقتی به خانهی گلی محمدعالم اصابت میکرده، خاک از سقف و دیوار خانه روی سر آنها فرو میریخته.
هنوز اول صبح است؛ اما شلیک گلولهها هر چند دقیقه بعد همچنان ادامه دارد.
بهاره، محمدعالم و مهدی، تنها کودک این خانواده، فرصت فرار و بیرون شدن از خانه را ندارند. ترس بهاره از اتفاق وحشتناک بیشتر شده است: «گفتم طفلک خوره نجات بدم، رفتم تَهِ خانه ره کندم.» بهاره چاهی در کف خانه حفر میکند. تا مهدی را آنجا پنهان و زنده نگهدارد.
بهاره مصروف ساختن پناهگاهی در داخل خانه برای کودکش بود و روز به همین منوال به پایان میرسد. برفهای که یکهفته پیش این روستا را سفیدپوش کرده بود، بادهای خنکی را از درزهای در و دیوار داخل میآورد.
اگر آنروز، یکی از روزهای معمولی میبود، بهاره باید هیزم در تنور میانداخت و خانه را برای یک شب دیگر گرم میکرد؛ اما بهاره و خانوادهاش از صبح تا آندم نتوانسته حتا دروازهای خانه را یک بار بازکند.
بهاره گفت: «هیچ کار نتوانستم، تندور گرم نتوانستم، نان پخته نشد. مرمی بود که میبارید.»
هوا که تاریکتر میشود، جنگجویان طالبان با شدت بیشتر به سمت خانههای مسکونی در روستای شیبرسیوک از جمله خانه محمدعالم، شلیک میکنند.
محمدعالم قصد میکند که با استفاده از سیاهی شام از مهلکه خود را نجات دهد. به این امید که جنگجویان طالبان زن و کودک او را نخواهند کشت.
یک جنگجوی طالبان به فاصلهی پنجمتری دروازه خانهی او کمین کرده بود. همینکه دروازه باز میشود، چندین گلوله از فاصلهی نزدیک بدن محمدعالم را میشکافد. به زمین میافتد و خونش پیش دروازه خانه روی زمین جوی میکشد.
با کشته شدن محمدعالم، دروازهی خانه بهروی طالبان باز میشود و آنها به خانه داخل میشوند. داخل خانه تاریک است و به این دلیل بهاره نفهمیده که چند نفر از نیروهای طالبان وارد خانه او شده بودند.
بهاره وقتی میفهمد شوهرش را طالبان کشتهاند، میدود تا کودکش را نجات دهد. مهدی در چاهی که مادرش کنده بود، پنهان شده. یک جنگجوی طالبان به زبان پشتو با اشاره به مکانی که مهدی در آن پنهان شده با همکارانش حرف میزند؛ اما بهاره از آن چیزی سر در نمیآورد. بهاره با فریاد و فغان پیش نیروهای طالبان عذرو زاری میکند و میگوید در آنجا کودکاش است.
به گفته بهاره قنداقی به عقبهی سرش میخورد و از هوش میرود. زمانیکه بیدار میشود، ساعت حوالی ۹ شب است «از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ساعت ۹ بیهوش بودم.» چشم که باز میکند، خود را بهطرف مهدی میکشاند. مهدی اما غرق در خون خودش، بیجان در چاهی که مادر برایش حفر کرده بود، افتاده است.
تاریکی مطلق، جسد بیجان و خون آلود مهدی در بغل بهاره وخون محمدعالم که در هوای سرد روی زمین یخ بسته است.
بهاره مخته و ناله میکند و بارها در تنهایی از هوش میرود. او کودکی را که ۱۴ سال پیش، در بغلش میگرفت تا گریهاش آرام شود، اکنون بر جسد بیجان و ساکت او میگرید.
هوا تقریبا روشن شده، نصف نیروهای مسلح طالبان شب برگشته و نصف دیگر هنوز در ساحه حضور دارند. بهاره جسد پرخون مهدی را در بغل دارد که چند نفر از طالبان دوباره به خانه محمدعالم بر میگردند. با فرو کردن برچهای تفنگ به جسد محمدعالم، هنوز اکت پیروزی میکنند.
بهاره گفت: «با چاقو میخ میکد. پشتو گپ میزدن. ما فقط همین قدر فهمیدم که میگفتن کل شان مردار شده.»
بهاره که از خانه بیرون میشود، جسد ذبح شدهی امین مالی را بر بام کاهدان میبیند: «سرشه سرپایین مانده بود که خونش از سرش چقک چقک {قطره، قطره} میچکید، خوب فامیده میشد.» جلوتر جسد ابراهیم، خواهر زاده آقای مالی به چشمش میخورد که پاهایش از بندپا بریده شده و از تنش جدا شده است. جای حدود ۵ گلوله نیز در بدن او دیده میشود. بهاره به این باور است که طالبان نخست ابراهیم را گلوله باران کرده و چند ساعت بعد از مرگش، هردو پایش را بریدهاند: «د عکسا هم اگه دیده بشین، یک جسد، تکه رویش کمی بلند است. همو جسد ابراهیمه، پاهایشه جدا سر جسد مانده بودن.»
جنگجویان طالبان با هجوم به منطقه سیوک دایکندی به یک روایت ۹ و به دیگر دیگر ۱۱ غیر نظامی به شمول چهار کودک را کشتند. طالبان کشتهشدگان را «بغاوتگران» خواندهاند.
یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل هم گفته است که چهار پسر زیر سن نیز در جمع قربانیان است. در همین حال، یوناما یا دفتر معاونت سازمان ملل در افغانستان گفته در مورد این رویداد تحقیق میکند. این نهاد گفته گزارشهای بسیار جدی در مورد این کشتار در یافت کرده است. همچنان ریچارد بنت گزارشگر ویژه حقوقبشر سازمان ملل برای افغانستان گفته است در مورد کشتار اعضای دو خانواده در دایکندی تحقیقات فوری مستقل و شفاف نیاز است.
بهاره با داد و فریاد به خانههای مردم میرود و از آنها در جمعآوری اجساد طلب کمک میکند. بهاره گفته است، برخی از جنگجویان طالبان با «نفرت و پوزخند» هر لحظه چاقویش را بر سینهی یکی از اجساد میماند تا به بهاره بفهماند که میخواهد دل و جگر جسد را بیرون بکشد و هر بار بهاره با داد و فریاد پیش آنها عذر و زاری میکرد.
سرانجام حوالی ساعت ۹:۳۰ صبح روزجمعه (۳ قوس) چند زن از روستا دورهم جمع میشوند و اجساد را به خانه شیرمحمد که خود نیز کشته شده، جمع میکنند. در روستای سیوک مردی باقی نمانده تا جسدها را کفن و دفن کند؛ زیرا چهار تن از مردانی که زنده مانده بودند را طالبان با خود اسیر بردهاند و یک تن ناپدید شده است.
سرانجام حوالی ساعت ۱ بعد ازظهر مردان، یکی یکی ازروستاهای «پشتروغ»، «شیبر»، «بَلِی اُیِر» جمع میشوند و تا ساعت ۴ عصر، اجساد قربانیان را به خاک میسپارند.
اکنون بازماندگان خانوادههای که اعضای فامیل شان در حمله طالبان جان باختهاند، همه در وضعیت بد زندگی میکنند. افراد باقی مانده همه زنان و کودکانی که کمتر از ۱۴ سال سن دارند، است.
بهاره یکی از بازماندگان این حادثه است که شوهر و تنها فرزندش را از دست داده و حالا خانهاش ویران شده است. بهاره در صحبت نیمساعتهاش از طریق تلفن با رسانهی رخشانه بیشتر از ۱۰ بار با تضرع گفته است: «به دادم برسید!»
در صحبتی که رسانه رخشانه با ۵ منبع محلی و یک تن از بستهگان یکی از جان باختگان در خارج از کشور داشته، آنها گفتهاند، طالبان شب پنجشنبه روستای سیوک را در دایکندی محاصره کرده و پس از حمله بر این روستا، ۹ تن، به شمول سه کودک را بهگونهای فجیع بهقتل رساندهاند. به قول منابع، در این حادثه یک زن زخم برداشته و طالبان چهار تن دیگر را با خود بردهاند. این درحالی است که فردی بنام یونس توکلی ناپدید است.
به گفته دوتن از منابعی که با رسانه رخشانه صحبت کرده، اختلافات بین منطقهای نیز باعث شده بود تا طالبان به راهنمایی افرادی از باشندههای محل دست به این اقدام خونین بزنند.
این منابع به دلیل حساسیتهای امنیتی، خواستند که هویت آنان حفظ بماند.
دو منبع دیگری که رسانه رخشانه با آنها صحبتکرده گفتهاند، عدهی از مردانی که در این حادثه قربانیشدهاند، در اواخر سقوط حکومت پیشین، عضو نیروهای خیزش مردمی بوده، اما پس از تصرف قدرت توسط طالبان آنها شامل هیچ گروه و یا حرکت نظامی نبودند.
طالبان به باشندهگان محل، اجازهای صحبت با رسانهها را نمیدهند. شماری از منابعی که رسانه رخشانه با آنها در تماس شده گفتهاند، استخبارات طالبان در نزدیک به یکونیم سال گذشته، چندین بار کسانی را که با رسانهها صحبتکردهاند، مورد بازجوی و لتوکوب قرار دادهاند.