سمیه ماندگار
قبل از صدور فرمان ممنوعیت کار و آموزش دختران، هر صبح پنجخواهر از خانهیی در یکی از روستاهای نزدیک به مرکز بامیان، بیرون شده و به آموزشگاه، دانشگاه یا وظیفه میرفتند؛ اما نزدیک به ۲۰ روز است که خانهنشین شدهاند.
دروازهی حویلی بزرگ و گلی را دختر نوجوانی باز میکند. با لبخندی ملیح به استقبال ما میآید. پنج خواهر با پدر و مادر شان، خانوادهیی صمیمی و روشنفکر، در اتاقی نشستهاند.
معصومه( مستعار) بزرگترین فرزند خانواده و ۲۶ ساله است. دختر پرانرژی و شوخطبعی به نظر میرسد. فضای صمیمی و آزاد این خانواده باعث میشود تا هرتازه واردی به زودی با آنها خو بگیرد.
معصومه در حالی که به یکی از خواهرانش نگاه میکند، با خنده میگوید: «ازی پیش، صبح ناشده بیدار میشدی که کورس میرم. حالا خوب شد، از جنجال بیغم شدی.»
پدر خانواده با کار روزمزد، پنج دختر و دو پسرش را به مکتب و دانشگاه فرستاده است. معصومه میگوید: «پدرم همیشه میگه که آدم بیسواد کور است، پس دخترایم درس بخوانید و خوده از کوری نجات بتین.»
معصومه در گوشهی اتاقی نشسته که چند قفسهی کتاب در مقابلش قرار گرفته اند. در قفسههای کتابخانه دستکم ۳۰۰ جلد کتاب به چشم میخورد. معصومه با اشاره به کتابها میگوید، این کتابها تنها بخشی از کتابهایی است که پدرش از کودکی برای او خواهرانش آورده است.
حدود سه هفته قبل که طالبان با صدور فرمانی دروازهی تمامی نهادهای آموزشی را بستند، معصومه سرگرم یادگیری زبان انگلیسی و برنامههای کامپیوتر در یک مرکز آموزشی در شهر بامیان بود. این اتفاق برای معصومه و خواهرانش ناامید کننده بود: «آرزوهای خواهرانم به باد فنا رفت.»
یکی از خواهران معصومه کارمند یک نهاد بود؛ اما سه خواهر دیگرش مانند او سرگرم آموزش بودند. معصومه از رشتهی تعلیم و تربیه فارغ شده است.
ماه جبین( مستعار) ۲۴ ساله کارمند نهاد خیریهی «برک» بود. او رشتهی اقتصاد را در دانشگاه بامیان خوانده است. ماهجبین در پی صدور فرمان طالبان مبنی بر ممنوعیت کار زنان در نهادها، از کار بیکار شده است. مرکز نهاد امدادرسان «برک» در بنگلادش قرار دارد و این نهاد از سالها پیش، در ۲۴ ولایت افغانستان سرگرم فعالیتهای بشردوستانه است.
ماه جبین به رسانهی رخشانه گفته است: «بعد از یک سال و سه ماه بیکار ماندن، همین چهار ماه پیش در نهاد برک وظیفه گرفتم، قرارداد ما یک ساله و با امکان تمدید دو سال دیگر بود؛ اما طالبان نگذاشتند که ما کار کنیم.»
ماهجبین هنوز هدیههایی را که به مناسبت پیدا کردن کار از خانوادهاش گرفته بود را استفاده نکرده و در تاقچهی الماری نگهداری میکند. به هدیههایی که از اعضای خانوادهاش گرفته بود، نگاهی میاندازد؛ دستمال گردن، کتابچه، ساعت و کفش.
او میگوید، مصروف شدن به کار، بیش از خودش خانوادهاش را خوشحال کرده بود، هم به این دلیل که توانسته بود در یک نهاد بینالمللی کار پیدا کند و باعث افتخار شان شود، و هم به این دلیل که با معاش ماهوار خود میتوانست ۸۰ درصد هزینهی زندگی خانواده را تامین کند.
حالا با بیکار شدن ماهجبین و پدری که روزهای زیادی را بیکاری کشیده است، تامین هزینههای زندگی برای آنها دردسر بزرگی شده است.
ماه جبین عاشق کارش بود: «صبحها وقت کورس میرفتم، وقتی دیگرا هنوز خواب بود از خانه میبرامدم. وقتی درسهایم در کورس تمام میشد، از بازار یگان چیز خوردنی میگرفتم و مستقیم میرفتم دفتر، صبحانه ره قبل از شروع رسمیات ده دفتر کارم میخوردم.»
ماه جبین میگوید، این تنها سرنوشت او و خواهرانش نیست که درگیر سیاهی شده است، طالبان سرنوشت نزدیک به ۲۰ میلیون زن افغانستانی را به تباهی و سیاهی کشانیده است. به تازگی وزیر تحصیلات عالی طالبان کار و ورزش زنان را «بیعزتی» خوانده است.
معصومه، ماه جبین و خواهرانش برای یادگیری زبان دوم خود در خانه تعهد کرده بودند که فقط با زبان انگلیسی با بکدیگر صحبت کنند. از برنامههای گذشتهی آنها فقط همین مورد باقی مانده است.
فروزان( مستعار) ۲۰ ساله سومین خواهر، سال اول دانشگاهش را تمام کرده است. او در گفتوگو با رسانهی رخشانه از آیندهی مبهم خود نگران است. فروزان تصمیم داشت تا در این زمستان روی مهارتهای کامپیوتری و مهارت گویندگیاش بیشتر کارکند:« مادر جانم همیشه ما را به درس خواندن تشویق میکنه و میگه که اگر میخواهید یک زندگی موفق داشته باشین، درس بخوانین.»
اکنون روزهای فروزان در خانه با خواندن کتاب و یادگیری زبان انگلیسی از خواهران بزرگترش، شام میشود. تا قبل از این که طالبان دروازهی تمامی نهادهای آموزشی را ببندند، فروزان فاصلهی روستای«خمِ کَلک» تا مرکز بامیان را پیاده میرفت. او در سرمای سوزان زمستان بامیان که گاهی تا منفی ۲۰ درجه هم میرسد، حدود یک ساعت را در راه بود.
وقتی صحبتهای فروزان تمام میشود، مادرش میگوید: « فروزان از دیگرا پیشتر ده خود چای دم میکد و چای صبح را می خورد و کورس می رفت.»
در سمت راست اتاق دختری آرام نشسته که خودش را پریگل( مستعار) معرفی میکند. ۱۶ ساله است و کوچکترین دختر خانواده. یکی از خواهران ترجیح میدهد صحبت نکند. امسال قرار بود صنف دهم مکتب را بخواند؛ اما طالبان با بستن دروازههای مکتب به روی دختران بالاتر از صنف ششم، این فرصت را از او گرفتند.
در طول یک سال گذشته، پریگل جای خالی مکتب را با رفتن به یک مرکز آموزشی پرکرده بود. حالا با بسته شدن دروازههای آموزشگاه او نیز خانهنشین شده است. وقتی صحبت میکند، صدایش گرفته است: «نمیدانیم ما چه بدی در حق طالبا کدیم که ایقدر همرای ما ظلم میکنن. مکتب را از ما گرفت، حالی حتا نمیمانن که کورس بریم.»
مردی ۶۰ ساله با موهای ماش و برنج که چروکهای زیادی روی صورتش دیده میشود، این چروکها او را پیرتر از سناش نشان میدهد، در گوشهی دیگر اتاق نشسته است. محمد(مستعار) نام دارد، او پدر این دختران است. از اینکه میبیند دختری هنوز هم کار میکند و فرمانهای طالبان نتوانسته است جلو او را بگیرد، ابراز خوشحالی میکند؛ اما در پاسخ به این پرسش که در مورد خانهنشین شدن دختران خودش چه فکر میکند، بدون تامل میگوید: «مالومدار است که خیلی جگرخون شدیم، مه دخترای خوده با هزار خون دل به مکتب و دانشگاه روان کدم، حتا بعضی وقتا پول خرجی شانه قرض کدم، اما امروز طالبا نمیمانن که اونا درس بخوانن یا کار کنن، در کجای اسلام گفته شده دخترا درس نخوانن یا کار نکنن.»
محمد میگوید که او هیچگاه بین پسران و دخترانش فرق قایل نشده است. به همین خاطر از طالبان میخواهد تا از تصمیم خود برگردند: «مه بین دخترا و بچههایم فرق قایل نمیشم، چون اگه فرق قایل شوم اونا ره ضربه میزنم، برای همگیشان زمینهی درس خواندن و مکتب رفتن ره آماده کدم و حالی هم از ای کار خود راضی استم.»
حالا هزاران فامیل افغانستانی که فرزند دختر دارند، با چنین وضعیت و سرنوشتی دچار هستند. این در حالی است که طالبان در یک و نیم سال گذشته، ابتدا با بستن مکتبها به روی دختران بالاتر از صنف ششم و سپس با صدور فرمان ممنوعیت کار و آموزش دختران، آنان را از رفتن به کار و ادامهی تحصیل منع کردهاند.