آزاده صادق
اشاره: آزاده صاق نام مستعار یک فعال حقوق زن در ولایت دایکندی است. او این روایت را به مناسبت ۲۵ نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان به رسانهی رخشانه فرستاده است. او که هنوز با زنان زیادی در ارتباط است میگوید، زنان در این ولایت بهشکل گسترده در خیابانها از سوی اعضای طالبان آزارهای کلامی، جنسی و فزیکی میبینند؛ اتفاقی که از نظر او، مصداق روشن خشونت علیه زنان است.
در حال حاضر، متاسفانه زنان و دختران در ولایت دایکندی بیشترین اذیت و آزار را در خیابانها از سوی اعضای طالبان میبینند. زنان و دختران زیادی که برای خرید یا انجام کاری پا به خیابانهای شهر نهچندان بزرگ نیلی در مرکز ولایت دایکندی میگذارند، به نحوی خشونت را تجربه میکنند. خشونتها بیشتر کلامی است. تجربههایی از خشونتهای فزیکی نیز وجود دارد.
افراد طالبان وقتی میبینند، زن یا دختری به تنهایی در حال گشتوگذار است، بر سر راهش سبز میشوند. به نحوی برایش ترس و وحشت ایجاد میکنند. «به کجا میری؟»، «خانهات کجا است؟»، «چیزی کار داری؟»، «نمبر تلفن خود را بده» و دهها جملهی رکیک دیگر و رفتار ناشایست از این قبیل.
در ادامه فشردهی چند روایت را میخوانید که من مستقیم یا غیر مستقیم در ولایت دایکندی از مزاحمتهای خیابانی توسط افراد طالبان برای زنان و دختران شنیدهام. این روایتها مشت نمونهی خروار از خشونت عریان علیه زنان در خیابانها است که بیشترین عامل آن افراد طالبان هستند. از ارایهی جزئیات روایتهای زنان و دخترانی که با من شریک کردهاند، به دلیل مصونیت آنها خودداری میکنم.
یک- روزی در«انترنت کلپ» کار داشتم. برای انجام کارم به آنجا رفتم. یک عضو مسلح طالب پس از من وارد انترنت کلپ شد. کارم که تمام شد، از آنجا بیرون آمدم. در مسیر راه و در حال رفتن به سوی خانه بودم که متوجه شدم همان طالب به دنبالم میآید. مسیر خود را فورا تغییر دادم. باز هم دیدم که به دنبالم به راه افتاده. اگر ایستاد میشدم، او هم ایستاد میشد. من ترسیدم و نگران شدم که او تا خانهام به دنبالم خواهد آمد. هنوز هدفاش از این کار را دقیق نمیدانم؛ اما حدس میزنم میخواست تا آدرس خانهام را بداند که کجا است. از ترس چیزی هم برایش نمیتوانستم بگویم، چون مسلح بود.
مجبور شدم چارهای بسنجم. به شوهرم تماس گرفتم و برایش گفتم که عاجل در ایستگاه تاکسیها بیاید. وقتی آمد، ماجرا را برایش گفتم. همرا با شوهرم به راه افتادیم. دیدیم که همان طالب هنوز در حال تعقیب ما است. برای این که رد گم کنیم، ناگزیر به خانهی دیگری پناه بردیم. پس از یک ساعت وقتی دوباره بیرون شدیم، آن عضو طالبان از آنجا رفته بود. بعد از آن دیگر من جرات بیرون رفتن از خانه را به تنهایی ندارم.
دو: در مسیر راهی در حال رفتن بودم. تلفن در دستم و سرگرم تماس با کسی بودم. ناگهان دو طالب سوار بر موترسایکل آمدند. به من که رسیدند، تلفنم را از دستم به زور گرفتند. من به زمین افتادم. آنها با خنده و تمسخر از کنارم رد شدند. شوکی به من وارد شد که هنوز تجربه نکرده بودم. بعد از آنروز همیشه کابوس میبینم، حتا مجبور شدم که برای بهبود وضعیتم گوسفندی را نذر کنم. به این امید که وضعیت روحیام خوب شود.
سه: این قصهی دختر ۱۴ سالهی دیگری به روایت همسایههایش است. او در مسیر رفتن به خانهاش بوده که موتر نوع رنجر مربوط به جنگجویان طالبان او را با زور با خود میبرند. پس از چها روز لادرکی، دوباره همان موتر نظامی دختر را در کنار خیابانی رها میکند. به قول همسایههایش که من از آنها شنیدم، دختر در چهار شبانهروز مورد تجاوز جنسی گروهی قرار گرفته بود. مدتها است که هنوز وضعیت دختر وخیم است. این رویداد حدود سه ماه پیش در مرکز ولایت دایکندی رخ داده است.
یادداشت: مسوولیت محتوایی روایتها به دوش نویسندگان آن است.