کریمه سلام*
از روز جهانی محو کدام خشونت بر زن حرف میزنیم؟ پاسخاش روشن است. برای ما ۲۵ نوامبر، یادآور ۱۵ اگست است؛ روزی که بنیاد سیستماتیک خشونت علیه زن در افغانستان نهادینه شد. ۲۵ نوامبر، یادآور ۷۸۵ روز نرفتن دختران به مکتب است. ۲۵ نوامبر، یادآور دو سال حبس خانگی صدها کارمند دولتی و خصوصی است. ۲۵ نوامبر، یادآور بیسرنوشتی یک میلیون دانشآموز دختر است. ۲۵ نوامبر، تداعیکنندهی قفسهای آبی مشبکدار و دنیای پنجرههای کوچک است. ۲۵ نوامبر، نشانگر عروسکبازی دختران ما با زندگی جدید شان است، همان ازدواجهای بیشمار زیر سن و اجباری. ۲۵ نوامبر، به معنای سکوتی به بزرگی فریادها در کوه، دریاها اشک و یک آسمان اندوه بیوطنی و مهاجرت است. ۲۵ نوامبر یادآور دیروز کشتن فرخنده بود و امروز کشتن هر روز من و هزاران زن دیگر. خواهران میرابل سه تا بودند، ما حداقل پانزده میلیون هستیم. آنها یک روز شکنجه شدند و ما هر ساعت و دقیقه شکنجه شده و زنده زنده میمیریم. در نهایت از نظر ما، ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳، یک افغانستان درد و یک جهان سکوت است.
در معرض خشونت؛ از خانه تا خیابان: «روایت تلخ من»
هدیه حسینی
ناگهان درخیابان در مقابلم سبز شد. تنها چشمان سیاه و ترسناکاش را به خاطر دارم، دقیقا رو بهرویم ایستاده بود. پرسید: «محرمت کجاست؟»
انگار لحظهای تمام خون در رگهایم خشکید و زبانم لال شد. چنان بیرحمانه گفت که من از ترس تمام بدنم میلرزید. پاسخاش را ندادم. نه این که از قصد پاسخ نداده باشم، اصلا یارای حرف زدن نداشتم. ایستاد شدم و به چشماناش خیره شدم. به معنای واقعی کلمه از هردو چشماش خشم میبارید.
برایم گفت: «تو را باید به حوزه ببرم.»
از شنیدن این حرف ترس من دو چندان شد، ترس از اینکه مبادا مشکلی برای خانوادهام پیش بیاید. باز هم حرفی نزدم. برایم گفت: «اگر بار دیگر تو را بدون محرم دیدم، باز حوزه میبرم.»
پس از آن روز دیگر هرگز بدون ماسک از خانه بیرون نشدم. تمام ترسم از این بود که مبادا مرا در جایی ببیند. مبادا مرا به جای وحشتناکی ببرد.
بعد از سقوط حکومت پیشین، خیلی از دختران قربانی ازدواج اجباری شدند. قبلاً نیز چنین مواردی بود؛ اما پس از سقوط بیشتر شده است. از روزیکه با چنین موردی سر خوردم، دیگر دنیای من تغییر کرده است. به محض دیدن افراد طالبان، از اضطراب جان بر لب میشوم.
افغانستان چهقدر سرزمین تلخ و وحشتناکی شده است، از خیابانهایش ترس میبارد. خندههای دختران از خیابانهایش گم شده است. این تنها سرنوشت تلخ من نیست، مطمین هستم که هزاران دختر مثل من، با دیدن طالبان ترس و اضطراب را تا مغر استخوان خود احساس میکنند.
اشاره: مسئولیت محتوایی این دو روایت به دوش نویسندهی آن است.