در یادداشت قبلی با بررسی پاکسازی قومی در بوسنی یادآور شدیم که چگونه پروپاگندستهای صرب با تکیه بر سه عنصر «قومیت»، «مذهب» و «سرزمین» تبلیغات زهرآگینی را علیه بوسنیاییها آغاز کردند.
این تبلیغات با ارایه تصویری «بیگانه»، «همدست دشمن» و «غاصب» از مسلمانان بوسنی به نفرت گستردهای قومی دامن زد که در نهایت منجر به ارتکاب انواع جنایت از جمله تجاوز سیستماتیک به زنان بوسنی شد.
تحلیل و بررسی منازعه قومی در یوگوسلاوی سابق و مقایسه آن با افغانستان نشان میدهد که الگویی که در بوسنی منجر به تحقق جنایات تکاندهنده شد در حال پیادهشدن در افغانستان است.
مسأله اصلی در هر دو جامعه این است که یک گروه قومی یا جریانی در درون یک گروه قومی که قدرت را در اختیار دارد در تلاش است که یک گروه قومی دیگر را به صورت کامل حذف کند.
از همین رو، گزارش اخیر یوناما در مورد وضعیت حقوق بشر در سه ماه اخیر سال ۲۰۲۳ در مورد سرکوب گروههای قومی از جمله هزارهها شباهت زیادی با گزارش سال ۱۹۹۲ سازمان ملل از بوسنی دارد.
در هر دو گزارش دیده میشود که چگونه یک گروه قومی «بوسنیایها» در بوسنی و «هزارهها» در افغانستان به شیوهها و اشکال مختلف تحت فشار قرار میگیرند تا سرزمین و جغرافیای خود را ترککنند و هرگز به آن بر نگردند.
در گزارشهای پیشین سرکوب هزارهها بیشتر در ابعاد امنیتی و مذهبی برجسته شده بود؛ از جمله محدودیتهایی که برای برگزاری مراسم ایجاد شده است. در گزارش اخیر آمده است که ابعاد این سرکوب گسترش یافته و حمله به زنان و دختران هزاره به آن اضافه شده است.
برگرفته از گزارش سازمان ملل
سازمان ملل اولین بار است که به این صراحت گزارش میدهد. گزارش هرچند فکتها را مجزا و جدا جدا میآورد؛ اما وقتی صدر و ذیل آن مرور شود، دیده میشود که شرایط برای زندگی هزارهها هر روز سختتر و تنگتر میشود.
در گزارش اخیر برای اولین بار از سرکوب زنان و دختران هزاره به عنوان یک فکت متمایز و مجزا یاد شده است، فکتی که همزمان با فکتهای دیگری در این گزارش منتشر شده اند؛ از جمله حملات منظم و سیستماتیک بر مناطق مسکونی هزارهها و کشتار هدفمند روحانیون هزاره.
پیش از این در گزارش پیشین یوناما مواردی از ایجاد فضای رعب و وحشت در مناطق دور دست علیه هزارهها از جمله ارزگان منتشر شده بود.
برگرفته از گزارش سازمان ملل
ممکن است در نگاه اولیه همزمانی این فکتها در کنار هم تصادفی به نظر برسند و در تحلیل سادهانگارانه سرکوب زنان و دختران هزاره در کابل ربطی به کشتار و ایجاد ناامنی در میان هزارهها در هرات و ارزگان نداشته باشد. حملات منظم و هدفمند علیه هزارهها هم بخشی از ناامنی عام قلمداد شود که به صورت روزمره در افغانستان در جریان است.
اما تامل عمیقتر نشان میدهد که آنچه جریان دارد، شدیدا الگومند است و از قالبی پیروی میکند که با تفاوت اندکی در سایر جوامع، از جمله در بوسنی نیز تجربه شده است.
مولفههای اصلی این الگو همان عناصری اند که ایدئولوژی ناسیونالیسم صرب براساس آن شکل گرفته بود: قومیت + مذهب + سرزمین.
برگرفته از گزارش سازمان ملل
به لحاظ قومی تفاوت و تضاد میان هزاره و پشتون پیشینه تاریخی دراز دارد. در این تضاد که نزدیک به یک و نیم قرن ادامه داشته است، منازعات خونینی رخ داده است و دردناکترین فجایع تاریخی، از جمله غصب سرزمینی، بردگی گرفتن و کشتار جمعی هزارهها بارها اتفاق افتاده است.
طالبان به عنوان گروه قومی که خود را صاحب و مالک اصلی افغانستان تلقی میکنند همواره هزارهها را گروه قومی «بیگانه» تلقی میکنند که به گفته ملانیازی، والی طالبان در مزار شریف، در سال ۱۹۹۶، سه راه بیشتر ندارند: مسلمان شوند، افغانستان را ترک کنند یا همگی بمیرند.
به لحاظ مذهبی از دید طالبان هزارهها همگی رافضیاند. به طور نمونه، نوراحمد اسلامجار، که اکنون والی طالبان در هرات است در صفحه ۱۷۴ کتاب خودش شیعیان را فرقه تکفیریه میخواند ٖٖکه بنیاد آن را یک فرد یهودی مذهب گذاشته است.
برگرفته از کتاب نوراحمد اسلامجار، والی طالبان در هرات.
حکم رافضی و گروههای تکفیری در شریعت اهل تسنن روشن است. رافضیها به باور بسیاری از بنیادگراهای سنی بدتر از مسیحیان و یهودیها اند و باید قلع و قمع شوند. حمله به شیعیان در همه نقاط جهان بر مبنای همین باور مذهبی صورت میگیرد.
«رافضی» و «تکفیری» در سطح الاهیاتی و کلامی یک مفهوم است، اما در سطح منازعات مذهبی یک کد یا رمز عملیات است؛ رمزی که برپایه آن افراد تندرو و بنیادگرا اقدام به تصفیه مذهبی میکنند. همانگونه که اشاره به «مسلمانبودن» بوسنیاییها در یوگوسلاوی مجوزی بود تا صربها به کشتار و انتقامجویی تشویق شوند.
والی طالبان در هرات گزاره دیگری نیز در مورد هزارهها و شیعهها دارد که شباهت زیاد به اتهامزنی صربها علیه بوسنیاییها دارد. او در کتاب «معتمد ماترید من معقتد ماترید»، شیعیان [هزارهها] را به همدستی با کفار متهم میکند.
برگرفته از کتاب نوراحمد اسلامجار، والی طالبان در هرات.
او توضیحی در مورد این همدستی، این که منظورش از «کفار» چیست ارایه نمیدهد. مستنداتی هم برای این ادعا مطرح نشده است. در واقع، این توضیحات و جزییات اهمیت چندانی هم ندارد. گزاره «همدستی با دشمن» یک گزاره بنیادی برای ایجاد نفرت قومی-مذهبی و تحریک عواطف و احساسات برای انتقامجویی است.
بیان این گزاره محدود به نوراحمد اسلامجار نمیشود. او در هنگام بیان این گزاره در مقام سخنگوی یک نظام فکری-عقیدتی ظاهر شده است که اکنون تمامی ساز و برگ قدرت را در اختیار دارد و خودش نیز حاکم یک ولایت شیعه و هزارهنشین است.
برای همین آنچه را که اسلامجار به اختصار بیان کرده است در شبکههای اجتماعی و در محافل خصوصی طالبان به شیوهها و اشکال مختلف و به تفاصیل مطرح میشود.
اگر به واکنشها به سرکوب دختران هزاره در شبکههای اجتماعی نگاهی سرسری انداخته شود به سادگی میشود دید که گزاره «همدستی با دشمن» چقدر در دستگاه سرکوب طالبان نقش محوری دارد.
آنچه در گزارش یوناما آمده است حقیقت تازهای را برملا نمیکند، بلکه آنچه را که پیش از این انکار میشد صراحت میبخشد. این گزارش به صراحت نشان میدهد که «هزارهبودن» در سرکوب دختران و زنان مدخلیت دارد و آنچه دارد اتفاق میافتد انتقامجویی و سرکوب قومی است که پوشش مذهبی و دینی به خود گرفته است.
مراجعه به تجربه بوسنی از این رو برای فهم واقعیت جاری در افغانستان بسیار با اهمیت است. وجود عناصر مشترک در دو تجربه تاریخی حاکی از شکلگیری الگویی است که ممکن است تفاوتهایی به لحاظ شدت و ضعف داشته باشد، اما در نهایت اهدافی مشابه دارد و به پیامدهای یکسانی منتهی میشود.
پاکسازی قومی که در بوسنی در جریان بود اکنون با شدت و ضعف متفاوتی در افغانستان علیه هزارهها در حال پیادهشدن است. ناامنی عمومی (حمله بر مردم عادی و تلاش برای تصرف زمینها)، نا امنی مذهبی (حمله بر روحانیون و مراکز مذهبی) و ناامنی فرهنگی-اجتماعی (حمله بر دختران و زنان) فکتهایی مجزا از هم اند که در قالب الگوی واحد پیاده میشوند؛ این الگو چیزی نیست جز پاکسازی هزارهها.
این که شدت عمل در دو تجربه تاریخی (بوسنی و افغانستان) تفاوت دارد تغییری در صورت مسأله ایجاد نمیکند؛ چرا که پاکسازی قومی امری فرایندی است. به تدریج و در بازه زمانی طولانی رخ میدهد.
تجربیات تاریخی نشان داده است که پاکسازی قومی در نهایت به اهداف خود که حذف کامل یک گروه قومی است، نمیرسد اما شرایط و وضعیتی را به بار میآورد که انواع و گونههای مختلفی از فجایع دردناک بشری در بستر آن محقق میشود.
شدت عمل پاکسازی قومی تابع شرایط تاریخی و اجتماعی است. در همه شرایط این پروژه یکسان تطبیق نمیشود. بسته به امکانات گروههای قومی طیفی از سناریوهای مختلف محتمل است: از کشتار گروهی، کوچ اجباری و تجاوز گسترده به زنان گرفته تا ایجاد فضای ارعاب و وحشت، تحقیر و سرکوب و تبعیض سیستماتیک و ناامنسازی فضای عمومی.
با این حال، پاکسازی قومی به رغم همه تنوعات و گوناگونی حاوی نشانههایی است که مصادیق آن را از سایر رخدادهای خشونتبار متمایز میکند. بارزترین وجه پاکسازی قومی ایجاد فضای رعب و وحشت گسترده در میان یک گروه قومی برای حذف فیزیکی آنها از جغرافیای سیاسی معین است.