شیرین یوسفی
درشامگاهی که مردم کابل فردای آن برای تجلیل از اولین روزعیدفطر آماده میشدند، عاقله عباسی و حسنیه رضایی نیز نشسته درکنارهم درموتر مسافربری در مورد برنامههای روزعید شان حرف میزدند.
تازه هر دو از میان ترافیک سنگین شامگاهی خیابانهای کابل به منطقه دهبوری رسیده بود که یکبارگی همهجا تاریک شد، تا به خود آمدند در وسط خون و غوغا بودند. موتر حامل آنها هدف یک انفجار قرار گرفته بود.
یک موتر مسافربری در تاریخ دهم ماه ثور سال جاری در منطقهی دهبوری کابل هدف انفجار قرار گرفت. براساس آمار رسمی طالبان در این انفجار یک زن کشته و هشت نفر دیگر زخمی شدند. اما شاهدان عینی تلفات این حادثه را بیشتر گفته بودند.
عاقله عباسی ۳۰ ساله و حسنیه رضایی ۲۶ ساله که هر دو همکار و کارمند سازمان کمکهای جهانی غذا (WFP) درکابل در جملهی زخمیان این حادثه بودند.
«هرلحظه حادثه پیش چشمهایم است»
عاقله لیسانس پرستاری دارد. او که بیشتر از یک ماه است هنوز در شفاخانه ایمرجنسی کابل بستری است میگوید، هرچند از کام مرگ فرار کرد؛ اما مدام در ترس آن حادثه زندگی میکند.
او خاطره تلخ حادثه را هنوز به خاطر دارد به قول او آن سیاهترین روز زندهگیاش بوده: «شام از وظیفه بطرف خانه میآمدیم و در مسیر راه در داخل موتر در مورد برنامههای روزهای عید ما حرف میزدیم؛ اما همه چیز با یک چشم بههم زدن رنگ دیگر گرفت.»
عاقله که پیش از این حادثه، در کنار پدرش نانآور خانواده شش نفریاش بوده در این حادثه از ناحیه پای راست آسیب دیده است. هرچند به قول او درد جسمی این حادثه طاقتفرسا است؛ اما لحظهی هم، آن حادثه را نمیتواند از ذهنش دور کند: «بیشتر از یک ماه است خانوادهام را ندیدم، چون در شفاخانه اجازه نمیدهد و با لباسهای شفاخانه حساسیت پیدا کردم نمیتوانم به تنهایی دستشویی بروم و لباسهایم را بپوشم و بلند شوم و تحمل این درد برایم خیلی دشوار است.»
براساس یافتههای روانشناسی، افراد حادثه دیده به استرس که به (PTSD) معروف است، گرفتار میشود. نوع مشکل روانی است که در پی تجربه یا مشاهدهی یکرویداد ترسناک، اتفاق میافتد.
حسنیه ۲۶ساله و دانشآموخته روانشناسی است. او که در این انفجار از قسمت پا و قفسه سینه زخم شدید برداشته، میگوید بعد از حادثه بیشتر از حضور در اجتماع ورفتن به جاهای مزدحم میترسد: «اولین چیزی که به ذهنم آمد پاهایم بود.ترسیده بودم که پاهایم را از دست نداده باشم چون هیچ حس نداشت.دیدم وضعیت کشته شده خیلی خراب بود یکی دست نداشت یکی پا. کسی نبود کمک کنه مجبور شدیم خودما به خانوادههای ما زنگ بزنیم. هیچ کسی از ترس کمک نمیکرد که بلند شویم.»
انفجار که در آن بیشتر قربانیان زنان بودند، از نوع انفجار مقناطیسی که یک موتر مسافربری کاستر را هدف قرار داد، مسوولیت آن را گروه داعش برعهده گرفت.
حسنیه میگوید، یادآوری حادثه و گذشتن از مکان حادثه برایش عذابآور است:«وقتی به دیدن داکترمیروم از دهبوری میگذرم و هر لحظه حس میکنم که موتر انفجار میکنه. سر و صدای مردم و جیغ و داد به یادم میآید. از موتر بالا شدن و بیرون رفتن میترسم. شبها کابوس میبینم و هرلحظه حادثه پیش چشمهایم است.»
حسنیه تا هنوز چندین عملیات را پشت سرگذاشته است. اما او میگوید، خطر هنور بیخ گوشش است: «یک قسمت از چره هنوز در قفسه سینهام مانده چون داکترا گفتن کشیدناش خطر داره چون باید تمام قفسه سینهام باز شوه که نزدیک قلب است و نمیدانم که در آینده مشکل پیش میایه یا نه. درد شدید در قسمت پاهایم باعث شده درد قفسه سینه کاملا یادم برود. تاثیر که روی روانم گذاشته افسرده و منزوی شدهام.»
در شامگاهی آخرین روز ماه رمضان که حسنیه وعاقله قربانی شدند، مردم کابل ماهی خونینی را با صدها قربانی پشت سرگذاشته بود.
روی دیگرجنگ
جنگ درافغانستان تنها یکرو ندارد. هزینههایی که غیرنظامیان در اثر حملات خشونتآمیز متحمل میشوند، به مراتب بیشتر از تعداد کشته شدگان و یا مجروحان رویدادها است.
براساس نظرسنجی قبلی اتحادیه اروپا، ۸۵ درصد مردم افغانستان حداقل یک واقعه آسیبزا را تجربه کردهاند یا شاهد آن بودند که نیمی از افراد بیماریهای روانی مانند استرس و افسردگی را تجربه کردهاند.
هرچند حسنیه به خانه برگشته؛ اما هنوز متکی به کمک دیگران است: «از این که به عزیزانم رنج میدهم، بیشتر دردناک است. یک خانواده نه نفری با من به زحمت است. امیدوارم روزی خودم بلند شوم.»
عاقلهبا پشت سر گذاشتن پنج عملیات و هنوز در بسترشفاخانه میگوید، در تلاش است که با مشکلات ناشی از این حادثه کنار بیاید. او سه سال است که کارمند سازمان کمکهای جهانی غذا در کابل است:«نمی خواهم این حادثه را بهانه کرده کشورم را ترک کنم و یا از کار در بیرون از خانه دست بکشم دوباره بلند میشوم و ادامه میدهم.این حادثه را به عنوان بخش از زندهگیام پذرفتم.»
حسنیه نیز بیشتر از دو سال است که در این سازمان کار مند است. او میگوید، در تلاش است دوباره سرپایش ایستاد شود: «قبل از حادثه بدون هیچ گونه ترس هر جا که دفتر میگفت برای کمک به شهروندان میرفتم با وجود که ترس طالبان بود باز هم به وظیفهام میرفتم؛ اما حالا نگرانم که چگونه از خانه بیرون شوم و با کدام جرات سوار موتر شوم؟»