نویسنده سیرت جعفری
اشاره: این یادداشت بعد از بررسی و مطالعه کافی و چند مرتبهای (حدود دو سال) از طریق پروگرام HSM (Humanitarian Situation Monitoring) به نگارش در آمده است. این قلم در پی نفی یا اثباط چیزی نیست. صرف، تلنگر و نگاه بسیار اجمالیِ دارد بر آشفتهگی و شکنندهگی اوضاع مکاتب بهویژه پسا تحول نظام در ولایت دایکندی است.
بعد از موافقتنامه «بن» و استقرار نظام قابل قبول جامعه جهانی و همکاریهای بینالمللی در خصوص معارف نوپای افغانستان به یکباره در یک مقیاس چشمگیری زمینه آموزش و تحصیل بهروی قشر دانشآموز و دانشجو مساعد شد. از یک سو امیداوری برای آینده و بیزاری و خستگی از چند دهه جنگهای خانمانسوز و بنیانبرافکن و از سوی هم تشویق و ترغیب جامعه جهانی و همکاران بینالمللیشان زمینه توجه هرچند نسبی به مراکز آموزشی و تحصیلی فراهم شده بود. در آوانِ گشودهشدن دروازههای مکاتب بهروی دانشآموزان در ولایت دور افتاده و محروم دایکندی با وجود کمبود و یا حتا نبود آموزگاران تحصیل کرده و آموزش دیده مردم؛ اما سیلآسا بهطرف مکتب رجوع کردند. کودک، جوان، نوجوان همه بدون اینکه آگاهی لازم از آموزش و پرورش داشته باشد با اشتیاق وصفناپذیری بهسوی مکتب شتافتند. هرچند اکثریت قریببهاتفاق مکاتب تعمیر یا حتا تشکیلات رسمی نداشت؛ کتب و مواد آموزشی لازم یافت نمیشد، مکان مناسب برای تعلیم و آموزش نبود؛ و از همه مهمتر اینکه فقدان آموزگاران و مدیران کارآزموده کار را دشوار ساخته بود. مردم اما؛ بدون توجه به موارد فوق فرزندانشان را با خوشبینی فراوان به مکتب میفرستادند. عدم موجودیت راههای مواصلاتی مناسب و طیطریق کردین چندین ساعت پیاده (از یکطرف) بهسوی مکتب هیچگاه متصلبِ شور رفتن به مکتب نشد. والدین با متحملشدن شاقهترین کارها از چوپانی گرفته تا جمعآوری علف و هیزم از کوهوصحرا گوی سبقت را در فرستادنِ فرزندانشان به مکتب از یکدیگر میربودند.
با شروع دههی ۹۰ خورشیدی و تشدید ناامنیها، صعود نرخ بیکاری، برجستهتر شدن انواع فساد، چیرهگی و استیلای روابط بر ظوابط، بروز شکاف و تبعیضهای عمیق قومی، منطقهای، لسانی حتا مذهبی فرهنگی سایهی سنگین و تاریکاش بر مکاتب نیز نمایان شد. آخرین (به لحاظ رتب معاش) و دونپایهترین شغل «معلمی» شده بود/است. بسیاری از سر ناگزیری و نیافتن شغل و اشتغال دیگر به معلمی روی میآورد. با وجود برگزاری آیینهای نمایشی و بافتن مشتی اراجیف و بلوف در مورد جایگاه «معلم» در سالهای اخیر اما؛ این مسند هیچگاهی جایگاهش را به معنای واقعی کلمه نیافته است. طیف وسیعی از معلمها تحصیل اکادمیک در ارتباط مضمون و موضوعات متشخص ندارند. چون، این تحصیل اکادمیک و مسلکی نبوده که به نسبت ادای دین پای آنها را به مکاتب کشانده باشد ــ بل محدودیت بازار کار و نابهسامانی و آشفتگی اوضاع مسبب این امر گردیده بود/است.
مشاهده و مطالعه اوضاع سبب شده تا نمودار درس و تحصیل سیر نزولی بهخود گیرد و تعداد چشمگیری از دانشآموزان دست به ترک تعلیم و آموزش بزنند. بهویژه بعد از رویکار آمدن حکومت وحدت ملی نااُمیدی و سرخوردهگی بیشتر دامنگیر قشر جوان کشور شد. بسیاری از دانشجویان حتا در جریان تحصیل و دانشگاه، سفر دیار مهاجرت در پیش گرفت و برای همیشه ترک ملک و دیار خویش کرد.
بعد از فروپاشی نظام جمهوریت در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ و استقرار نظام حاکم، ضمن اینکه تعلقخاطر یک ملت نسبت به سرزمین و کشورشان از بین رفت، جبرانناپذیرترین شوک بر پیکر نیمهجان سیستم آموزشی و تحصیلی کشور نیز وارد شد. یکتعدادی چشمگیری از نهادهای آموزشی خصوصی در معرض فروپاشی کامل قرار گرفت و سرانجام ناگزیر به لغو تمام برنامهها و تعطیلی دایمی شد. در نیمهی دوم سال تعلیمی ۱۴۰۰ اضافهتر از نصف دانشآموزان (حتا پسران) به درس و مکتب باز نگشت. زیرا از یکطرف یکتعداد معلمها ترک تدریس و اشتغال کرده بود و از طرفی سلب اجازه آموزش از دانشآموزان دختر دوره متوسطه و لیسه باعث سرخوردگی و نااُمیدی دانشآموزان پسر شده بود.
هرچند وعده وعیدهای برای بازگشایی مکاتب دخترانه یکتعداد از دانشآموزان پسر را در سال ۱۴۰۱ به مکتب بازگرداند و این سال تعلیمی درصدی اشتراک دانشآموزان پسر رویهمرفته بد نبود، ولی در سال جاری بهدلیل اینکه مکاتب دختران دوره متوسطه و لیسه همچنان بسته ماند و بازگشایی نشد و با وجود نویدهای مکرر و میان خالی طالبان همچنان هیچ امیدواری برای بازگشایی مکاتب و ایجاد شور و اشتیاق برای ادامهی درس و تحصیل بهنظر نمیرسد، آیندهٔ نظام نیمبند آموزشی را به محاق تاریکی فروبرده است. بسیاری از دانشآموزانِ پسر دوره متوسطه و لیسه هم به دلیل مشکل حاد اقتصادی که دامنگیر جامعه است و هم به نسبت اینکه هیچ آینده روشن برایشان متصور نیست، دست از درس و تعلیم برداشته و برای تأمین مخارج زندگی به کارهای شاقه رو آورده است.
حالا اما، با نگاه به گذشته و چشمانداز تیرهوتار پیشرو، و تغلب مدرسه بر مکتب و دانشگاه بیم و هراس بیشتر وجود دارد تا بنیههای لرزان این دستگاه ناجور در معرض فروپاشی کامل قرار گیرد. زیرا یک تعدادی قابل ملاحظه مکاتب هنوز فاقد تعمیر است. با وجود اینکه در یک مورد قرار است تنها در ولسوالی خدیر این ولایت ۱۰ باب مدرسه دینی ساخته شود؛ اما به مکاتبِ که تعمیر نیمهکاره (از دوران حکومت پیشین) دارد و یا حتا تقریبا به بهرهبرداری میرسد توجه صورت نمیگیرد. تشکیلات مکاتب رو به تنقیص است؛ درصدی اشتراک دانشآموزان در بعضی موارد ذیل به ۵۰ درصد رسیده؛ کیفیت آموزشی و نظارت از وضعیت رقتبار مکاتب در ناامیدکنندهترین حالت سقوط است. شایعاتِ وجود دارند که مکتبهای نسبتا نزدیک بههم بایستی با یکدیگر مدغم و جایش را به مدارس دینی واگذار کند.