روستای کوچکی در حومهی شهر چاریکار با دهها خانه و کودکان بیشماری که به مکتب نمیروند. تصور این که آینده این کودکان در این سرزمین افغانستان جنگ زده چگونه رقم خواهد خورد برای هر انسانی دشوار است. روستای دشت هوفیان، هیچ مکتب رسمی بهویژه برای دختران ندارد.
به گفته باشندگان این روستا تنها یک مکتب متوسطه برای کودکان پسر وجود دارد و نزدیکترین لیسهها از این روستا سه کیلومتر فاصله دارد.
بیشتر خانوادهها فاصلهی طولانی بین خانه و مکتب را خطر جدی و بزرگ برای دخترانشان میدانند. برای همین تاکنون اکثریت دختران در این روستا بیسواد ماندهاند.
چگونگی ایجاد یک مکتب خانگی در این روستا
فریبا ملکزاده اما در خانهاش صنف آموزشی برگزار کرده است. حدود ۸ سال میشود که دختران را آموزش میدهد. در این صنف آموزشی به تعداد ۳۰تن از دختران آموزش را از ابتدا شروع کردند و حالا صنف ۱۱هستند.
حدود ۸سال پیش زمانی که یک موسسه بنگلادشی برای ایجاد یک صنف آموزشی به دختران در این روستا آمد، کسی جرات نمیکرد این مسئولیت را عهدهدار شود. اما فریبا آستین بالا زد و یکی از اتاقهای خانهاش را جارو و فرش کرد تا چراغی در دل تاریکی ها روشن کند و علیه بی سوادی در روستایش مبارزه نماید.
فریبا فردای آن روز به پشت دروازه تمام خانهها در روستا رفت و درخواست کرد تا کودکانشان را برای شمولیت در آنجا بیاورند.
پس از آگاهی دهی فریبا، حدود ۳۰تن کودکان ۷ تا۹ ساله در این صنف نامنویسی کردند. کودکانی که قرار نبود شامل هیچ مکتبی شوند؛ زیرا دختر بودند و فاصلههای طولانی بهترین بهانه را دست پدرانشان داده بود تا آنها را برای همیشه از آموزش و تحصیل دور نگهدارند.
هشت سال زحمت و تلاش خانم فریبا اکنون ثمره پرباری داشته است.حالا هر یک از آن کودکان که با پا درمیانی فریبا با درس و آموزش آشنایی پیدا کرده بودند، اکنون نوجوانان پر از امید و آرمان شدهاند. وقتی با آنها صحبت میکنم اعتماد به نفس و آگاهی در حرفهای تک تک آنها واضح دیده میشود.
کرشمه۱۶ سال سن دارد، او حدود هفت سال میشود که در این مکتب خانگی آموزش دیده و همه روزه با طی کردن فاصله ده دقیقهیی برای آموزش به صنف حاضر میشود.
او از این که توانسته خواندن و نوشتن را بیاموزد، احساس خرسندی میکند و میگوید که او اکنون به یکی از آرزوهایش که همانا خواندن و نوشتن بود، رسیده است.
هر یک از این دختران میخواهند الگویی باشند برای کودکانی که در این روستا از آموزش و تعلیم باز مانده و یا میمانند. آنان میخواهند با ورود به دانشگاهها این چالش را از سد راه تمام دختران این روستا بردارند. راه تحصیل و آزادی خواندن و نوشتن را برای آنها هموار کنند.
نبود و کمبود امکانات آموزشی و سنتهای پدرسالاری در این روستا سالهای متوالی اولیهترین حق دختران را که همانا آموزش است از آنها گرفته و تسلط خود را پابرجا نگهداشتهاند. فضا برای دختران چنان تنگ و ناهموار بوده که هیچکس در این مدت نمیتوانسته فاصلهی بیشتر از ۲کیلومتر را طی کند تا درس بخواند.
اما دختران صنف فریبا ملکزاده مصمماند تا این دیوارها را برکنند و فضای آموزشی را با ادامه و تلاششان در این عرصه برای تمام کودکان این روستا مهیا بسازند.
خانم فریبا میگوید که این دختران بعد از پایان صنف ۱۲ مدرک رسمی دریافت میکنند و میتوانند که شامل امتحان کانکور شوند. این دانش آموزان توسط سه تن از دخترانی که دارالمعلمین خواندهاند آموزش میبینند.
تمام مصارف آموزشی این مکتب از سوی موسسه «برک» تهیه میشود. خانم ملکزاده میگوید که او تلاش دارد تا صنفهای جدید برای کودکان بازمانده از مکتب نیز فراهم کند.