مژده محمدی
زندگی دگرباشان و جامعهی الجیبیتیکیو افغانستان زیر تهدید، آزار و اذیت و تجاوز جنسی از سوی افراد طالبان «به جهنم مبدل شده است.» این توصیفی است که صوفیا و دایانا دو دگرباش از تجربهی زندگی خود در زیر حاکمیت گروه طالبان دارند. آنان گفتهاند، دگرباشان علاوه بر خشونتهای خانوادگی، از سوی اطرافیانشان به گروه طالبان افشا میشوند.
«دگرباش» به کسی گفته میشود که هویت جنسیتی خود را مغایر با جنسیتی که در بدو تولد براساس ظاهر اندام جنسی به او نسبت داده شده است، تعریف میکند.
در ماده بیست و دوم قانون امر به معروف گروه طالبان که بتاریخ ۳۱ اسد سال جاری از سوی رهبر این گروه توشیح شد از رابطهی دو همجنس زن تحت عنوان «سحاق» و از رابطه جنسی دو همجنس مرد تحت عنوان «لواط» یاد شده است. شماری از فعالان حقوق بشر به ویژه جامعهی دگرباشان افغانستان در واکنش به توشیح این قانون، آن را ناقض حریم شخصی و حقوق بشر خوانده و اعتراض کردند.
این در حالی است که با وجود انتقاد نهادهای حقوق بشری و همچنین فعالان جامعهی الجیبیتیکیو افغانستان، گروه طالبان حکم شلاق افراد متهم به لواط را برای ایجاد رعب و وحشت در میان جامعه، در ملاء عام اجرا میکنند.
طرد از خانواده و تجاوز جنسی
صوفیا ۲۸ سال پیش در یک خانوادهی سنتی در شهر قندوز به دنیا آمد. صوفیا نامی است که خودش برای هویت جنسی جدیدش انتخاب کرده است. او در سن ۱۲ سالگی نشانههایی از متفاوتبودن گرایش جنسی را در وجود خود حس کرد.
صوفیا میگوید: «از بچگی با پسرهای همسن وسال خودم احساس تفاوت میکردم. علاقهمند لباس و آرایش زنانه و بازیهای دخترانه بودم. من حس میکردم که احساسات، خصوصیات، رفتار و زبان زنانه دارم. خودم هم نمیدانستم چرا، اما علایقم اینطور بود.»
او میگوید که از ۱۶ سالگی شروع به آواز خواندن و رقصیدن با لباس زنانه کرده و اغلب با مردانی که به نظرش جذاب بودند، در ارتباط بوده است: «بین چهارده الی بیست سالگی با پسرانی که جذبشان میشدم رابطه جنسی داشتم و آرام آرام یاد گرفتم که این کار را در بدل پول انجام دهم.»
طالبان که افغانستان را گرفتند صوفیا دانشجوی زیستشناسی در دانشگاه قندوز بود. او میگوید
خانوادهاش از ترس افشا شدن هویت جنسیاش و ترس از طالبان، او را مجبور کردند که ازدواج کند. اما صوفیا زیر بار نرفت و خانواده را ترک کرد.
صوفیا گفته است بعد از ترک خانه و بهدلیل تامین مصارف زندگی و هزینهی دانشگاه، در محافل «بچهبازی» با لباسهای زنانه میرقصید. او ادامه میدهد که با نشر ویدئوهایش در شبکههای اجتماعی افراد طالبان او را شناسایی کردند. او مدعی است که پس از شناسایی، از سوی افراد طالبان اختطاف و مورد تجاوز جنسی گروهی قرار گرفته است.
صوفیا با ارسال سه عکس از خودش به رسانهی رخشانه از زخم صورت و کبودیهای بهجا مانده از شلاق بر کف پا و باسن خود مدعی است که حوالی ساعت یک بعدازظهر ۱ میزان ۱۴۰۲، توسط نیروهای طالبان بازداشت، شکنجه و مورد تجاوز گروهی قرار گرفته است.
او میگوید: «در مسیر راه خانه کاکایم به وسیلهی افراد طالبان تعقیب و اختطاف شدم. آنها چشمان من را بستند و من را به حوزه اول انتقال دادند و زندانی کردند. دو روز بعد شش تن از افراد طالبان به شمول قومندانشان من را در خانهای انتقال دادند و از من خواستند تا بدون مقاومت تسلیم امیال جنسی آنها شوم. خیلی گریه و التماس کردم ولی فایدهای نداشت.»
بهگفتهی صوفیا، او دو شبانهروز را در بازداشت طالبان به سر برده و سپس به مکان نامعلومی منتقل شده و مورد ضرب و جرح و تجاوز گروهی از سوی شش تن از افراد گروه طالبان قرار گرفته است.
رسانهی رخشانه نمیتواند این ادعای صوفیا را به صورت مستقل تایید کند، اما صوفیا عکسهایی از کبودی باسن و کف پا و دهان خونآلود خود را به رسانهی رخشانه فرستاده و ادعا دارد بعد از رهایی از بند افراد طالبان گرفته است.
صوفیا در تاریخ ۱۹ ماه اکتبر ۲۰۲۳ به واسطهی نهاد حمایت از دگرباشها موسوم به «مایکرو رینبو» افغانستان را ترک و تحت حمایت همین نهاد در یکی از کشورهای همسایهی افغانستان زندگی میکرد.
صوفیا برای یک سال در انتظار زمان پرواز به کشور آلمان بود که حوالی ساعت ۱۱:۳۷ روز ۲۷ ماه جون امسال، ایمیلی دریافت کرد که او را در شوک فرو برد: «پس از تحقیقات بیشتر در قضیهی شما، مشخص شد که مبنایی برای اعلام پذیرش پناهندگی دولت آلمان برای درخواستدهندگان وجود ندارد… از شما خواهشمندیم تا پنجشنبه، ۴ جولای هتل را ترک کنید.»
صوفیا امیدوار بود که پس از پذیرش پناهندگی از آلمان و مهاجرت به این کشور، از نابرابریها و خشونت نجات پیدا کند؛ اما رسیدن به یک کشور امن برایش سرابی بیش نبوده و در حالحاضر در شرایطی دشوار در یکی از کشورهای همسایه زندگی میکند.
او میگوید: «به امید روزی که به یک کشور امن برسم و زندگی خوشی را ادامه دهم ولی دولت آلمان درخواست پناهندگی من را رد و از یکطرف ضربالاجل یکهفتهای برای ما تعیین شده بود که باید در این مدت هوتل را ترک میکردم.»
آماری از تعداد دگرباشان جنسی و جامعهی الجیبیتیکیو در افغانستان وجود ندارد.
دگرباشهای افغانستان که با خشونت خانواده و خطر دستگیری از سوی نیروهای طالبان مواجه هستند، تصمیم به ترک کشور میگیرند. اولین مقصد این افراد پس از اقدام به مهاجرت، ایران و یا پاکستان است.
مثل دایانا دانشور ۱۸ ساله که تجربهی زندگی دو و نیم ساله زیر حاکمیت گروه طالبان را دارد و از چهار ماه بدینسو در یکی از کشورهای همسایه زندگی میکند.
دایانا میگوید، از زمان حاکمیت این گروه خشونت علیه جامعهی رنگینکمانی افغانستان شدت بیشتری به خود گرفته است. او میگوید: «بچههای الجیبیتیپلس افغانستان با خطر مرگ روبهرو هستند و هر لحظه امکان دارد که از سوی گروه طالبان کشته شوند. تعدادشان که خانواههایشان متوجه میشوند، آنها را تسلیم گروه طالبان میکنند و یک تعدادشان سرپناه ندارند.»
خشونتهای خانوادگی، طرد از اجتماع، محرومیت از حق تحصیل، تجاوز جنسی و بیکاری از آسیبهایی هستند که جامعه دگرباش در داخل افغانستان را تهدید میکند.
دایانا در انتظار تعیین تکلیف و رسیدگی به پرونده مهاجرتاش به یکی از کشورهای اروپایی است و مشخص نیست که چقدر باید منتظر باشد. او هم مثل صوفیا از نبود حمایت از سوی خانواده و جامعه میگوید: «از سن چهارده سالگی و با آگاهی از گرایش جنسی و هویت جنسی متفاوت خود، با اطرافیان مبارزه کردم. من مبارزهی خود را از خانه، مکتب و اجتماع محیط کار که برنامهی کودک را در یکی از رسانههای محلی پیش میبردم، شروع کردم… در آغاز پذیرش این که من ترنس هستم برایم دشوار بود و در صدد سرکوب خود بودم و با خود میگفتم که چرا رفتار من اینطوری است، من باید تغییر کنم و به خودم فشار میآوردم و خود را شکنجهی روانی میکردم.»
دایانا دانشور، در روز پنجم میزان ۱۴۰۳ و سه روز بعد از مهره بارکزی، با انتشار ویدیوهایی خبر از شروع اعتصاب غذاییاش داد. کارش به بیمارستان کشید، اما به تاریخ ۱۱ میزان امسال با انتقاد تند نسبت به بیتفاوتی جامعه جهانی به وضعیت جامعهی رنگین کمانی افغانستان، به این اعتصاب خاتمه داد.
مهره بارکزی، فعال حقوق دگرباشهای جنسی، که در کشور آلمان زندگی میکند و اخیرا به خاطر رسمیتیافتن آپارتاید جنسیتی، توقف نسلکُشی هزارهها و قطع کمک کشورها به طالبان، دست به اعتراض غذایی چند روزه زده بود، به رسانهی رخشانه گفته است: «بدون شک فعالین مدنی و فعالین حقوق بشر که در میزهای مختلف داد از عدالت و برابری میزنند ولی با من که همکارشان هستم همکاری نمیکنند، پس چگونه صدای یک ترنس از داخل افغانستان شنیده شود. در کنار این، رسانهها با پالیسیهای مختلفی که دارند باعث میشود که من به عنوان فردی ترنس که اعتراض میکنم صدای من کمتر شنیده شود و حرفی را که یک زن معترض میزند، کلان جلوه داده میشود و این باعث میشود که وضعیت دگرباشها نادیده گرفته شود و این خودش نشانهی آپارتاید است.»