مهرین راشیدی
در نور کمفروغ فانوسها در دل شب، دختری دستانش را از زیر چادری بیرون آورده و به رقص و پایکوبی پرداخته است. چادری در اثر چرخ او، چون موج آب دریا به چرخش آمده است.
ساق پاهای چابک او چون دستان ظریفاش عریان اند و چشمها را به حرکات شادمانهی شان خیره میکنند. شب به رنگ آبی چادری، درآمده است و دختر رقاص را در میان امواج پرتلاطم دریا نشان میدهد.
در تابلوی دیگری، دختری در زیر رواقی که از آن نور باریک آفتاب به داخل رخنه کرده است، بر صُفهی آجری نشسته، پا روی پا گذاشته، چادریاش را بالا انداخته و گیتار مینوازد.
عکس: ارسالی به رسانهی رخشانه.
موهای بیرونزده از زیر چادریاش، از دو طرف به پایین ریخته و قسمتی از چهرهی مغمومش را پوشانده است. رنگ آبی چادریاش بر آجرهای صٌفه و رواق انعکاس کرده و او را چون رگههای برخوردکرده از اثر تندر در نگین فیروزه نشان میدهد.
در هر دو تابلو دختری بهرغم اینکه جبر زمانه چادری آبی برسرش مانده و محیط و اطرافش را تحت تأثیر قرار داده است، سرشار از زندگی و زنانگی است.
ساق عریان پاها و دستانش در تابلوی اول و بلوز و شلوار رنگی و گیتارش در تابلوی دوم، نشان میدهند که چادری آبی، پوشش خلاف خواست خودش است و او هنوز میل به زندگی دارد و پر از شور و شوق است.
نقاش این تابلوها علی مددی است. او متولد کابل است. هنر رسامی را در دانشکدهی هنرهای زیبا در دانشگاه بلخ فرا گرفته و اکنون دورهی کارشناسی ارشدش را در رشتهی نقاشی در ایران سپری میکند. مددی مدت شش سال است که کار نقاشی میکند و نقاشیهایش با مضامین عاطفی-اجتماعی گره خورده است.
علی مددی در نقاشیهای زنمحور که با نام«مجموعهی زن» کار کرده و دربرگیرندهی ۱۲ تابلو در اندازههای متفاوت است، با نگاهی عمیق به وضعیت زنان در کشور پرداخته است.
تابلوهای این مجموعه که در مدت سه ماه کار شده است، رنج و درد و گرفتاریهای زنان افغانستان را با امیال و ویژگیهای زنانه درآمیخته و آن را به نمایش گذاشته است.
آنطور که خودش میگوید: «بهعنوان یک نقاش، من به دنبال ایجاد ارتباط عمیق و احساسی با تصویر و سوژه هستم. در نقاشیهایم با ژانر زنانه، من در پی ایجاد یک نگاه عمیق و متفاوت به زن بودن و تجربههای زنانه در جامعهی افغانستان هستم. من میخواهم مشکلات و محدودیتهای زنان را در نقاشیهای خود بیان کنم و به نمایش بگذارم.»
در یکی از تابلوها، دختری درحالیکه موهایش از زیر روسری آبی کمرنگاش بیرون زده است، کتابش را در بغل گرفته و میگرید. دور و برش را زنان و دختران چادریپوش گرفتهاند، طوری که نیمتنهاش در میان دامنهای بلند و مواج چادریهای زنان اطرافش محو شده است.
عکس: ارسالی رسانهی رخشانه.
خوب که به تابلو خیره شوی، میبینی که نگاه و حواس هیچ یک از زنان و دختران چادریپوش اطراف دختر به او نیست. او با کتابی در بغل گریه میکند، بیآنکه زنان چادریپوش به سوی او نگاهی انداخته و یا به او توجهی داشته باشند. او انگار غماش را به تنهایی در بغل گرفته و میگرید.
از نظر خالق اثر، این تصویر غمانگیز جبر ایدیولوژی و فرهنگ قبیلوی را بازتاب داده است؛ طوری که فرهنگ قبیله زنان و دختران را در زیر چادری پنهان کرده است و با بدن و صورتهای شان، زنانگی آنها را نیز نابود و پنهان کرده است.
به تعبیر دیگر، میشود که این تابلو را رویارویی دو فرهنگ متضاد دانست. فرهنگی که زادهی رسم و رسوم قبیله و تحمیلی است و فرهنگی که برای زنان زنانگی و زندگی را تعریف میکند.
در واقع در چنین دستهبندیای به فاصلهی هر دو فرهنگ پی میبریم و در مییابیم که ترویج ایدیولوژی قبیلوی و محدودیت سازمانیافته چطور میتواند در درازمدت حتا خود زنان را از زنانگی و زندگی دور کند.
در تابلوی دیگر، دختری در میان انبوهی از دختران چادریپوش کتابی را در دست گرفته است. کتاب در این تابلو بسیار برجسته است، درحالیکه او میتوانست کتاب را در زیر چادریاش در بغل بگیرد ولی تابلو نشان میدهد که کتاب در زیر چادری گنجایش ندارد.
آقای مددی، نقاش این تابلوها میگوید که او با خلق این آثار هنری در پی آن است که به دختران و زنان افغانستان بگوید که از آنها حمایت میکند و آنها را در این شرایط دشوار تنها نمیگذارد.
عکس: ارسالی به رسانهی رخشانه.
در یکی از این اثرهای هنری، دختران چادریپوش به همراه دو کبوتر، در دامنهی سرخی شفق در حال پرواز اند. دختران چون فرشتگان چابکبال به اطراف کبوتران مشتاق پرواز برسر دارند؛ با این تفاوت که هیچکدام آنها بال ندارند.
گرچه بالهای شان را در زیر چادری شکستهاند، ولی شوق پرواز در آنها جاری است و چون کبوتران پرگشوده، در هوا هستند. دختران چادریپوش چون گردبادی به اطراف کبوتران میچرخند و انعکاس رنگ آبی چادریهای شان، کبوتران سپید را نیز به رنگ آبی نشان میدهد.
این تابلو به وضوح نشان میدهد که بالهای پرواز دختران بهواسطهی پوشش اجباری و محدودیت شکسته شدهاند، ولی با آنهم شوق و شادی و سرزندگی در آنها موج میزند.
یا در اثر دیگر، زن چادریپوش از پشت میلههایی که شبیه زندان است، به بیرون خیره شده است. در بیرون کراچی دستیای دیده میشود که زنان چادریپوش دیگر در اطراف آن هستند. دورتر از آنها، دیوار و کبوترانی به چشم میآیند که همه با رنگ یکسان آبی مشاهده میشوند. میلهها نیز رنگ آبی به خود گرفتهاند؛ گویی انعکاسی از رنگ چادری زنان است.
در این تابلو داخل زندان و بیرون زندان هیچ فرقی با هم ندارند. انگار همهجا زندان است، انگار زنانی که در بیرون از زندان هستند و کبوترانی که در حال پرواز اند نیز همه در بند و زندان هستند.
زنان در داخل زندان و بیرون آن با هم یک وجه مشترک دارند و آنهم چادریهای آبی است. کبوتران نیز با نشان داده شدن به رنگ آبی، تحت تأثیر فضا درآمدهاند؛ محدودیتی که همهجا را تبدیل به زندان کرده است، حتا فضای بیرون از زندان و چاردیواری را.
نکتهی بسیار برجسته در این آثار کاربرد فراوان رنگ آبی است. رنگ چادرهای زنان چادریپوش که هرچه در اطراف شان هستند را تحت تأثیر قرار داده است و همهچیز را آبی نشان میدهد؛ کبوتران را، میلههای زندان را، آسمان و دیوار و شب و روز را.
مددی خود دربارهی دلیل یکنواختی رنگ در این مجموعهتابلوهایش میگوید: «دلیل مهم اینکه نقاشیهای من بهصورت یکنواخت کار شده، این است که من با انتخاب رنگ، مفهوم و سوژههایی که به آنها میپردازم را میخواهم به شکل یک تجربهی یکنواخت و متمرکز برای تماشاگرانم عرضه کنم. این نوع یکنواختی در نقاشیهایم، به من امکان میدهد که پیام و احساسات خود را به شکل واضح و مفهومی به تماشاگرانم منتقل کنم.»
در یکی از اثرهای این مجموعه زنی با لباس و چادر تیرهی عادی در میان انبوهی از زنان چادریپوش دیده میشود و طنابی به دور این زن کشیده شده است.
در کنار او، یک بیل و کلنگ نیز مشاهده میشود که مانند زن، با طناب بسته شدهاند. تمام زنان چادریپوش به او زُل زدهاند، انگار که به چیز عجیبی خیره شده باشند؛ به زنی که پوششاش مانند آنها نیست و بیل و کلنکی در کنار دارد. او مانند بیگانهای در سرزمین عجایب به دام انداخته شده است.
این اثر نیز در عین حالی که پارادوکس تقابل دو اندیشه و فرهنگ را به تصویر کشیده است، نشان داده است که زنان چگونه به شیوههای مختلف مهار شدهاند. تعدادی را با پوشش اجباری مهار کردهاند و تعدادی را با مانع شدن از کار و گرفتن لقمهینان شان.