جستجوی خانهها از سوی طالبان در افغانستان برای بسیاری یادآور ترس و وحشت است؛ اما برای خیلیها معنای بیشتر از ترس داشته است. در این گزارش روایت کسانی آورده شده که مجبور شده خاطرات و یادگارعزیزان شان از ترس مواخذه طالبان، نابود کنند. به گفتهی آنها تصمیم سخت؛ اما تنها راه گزیر از انتقامجویی طالبان.
هرچند طالبان مدعی است که عفو عمومی اعلام کردهاند؛ اما کسانی که در این گزارش با آنها گفتوگو شده میگویند، یک دلیل تلاشی به خانه به خانه از سوی طالبان انتقامجویی و دسترسی به کسانی است که یا عضو سابق نیروهای امنیتی افغانستان بوده یا با نهادهای خارجی کار کردهاند.
براساس شواهد، در هشت ماه گذشته پیوسته زنان و مردان زیادی به گونهی مرموز یا به صورت علنی از سوی طالبان به قتل رسیدند. هفته پیش روزنامه نیویورکتایمز گزارش داد که حدود ۵۰۰ نفر از کارمندان دولت و نظامیان حکومت پشین افغانستان پس از حاکمیت دوبارهی طالبان کشته و ناپدید شدهاند.
دو روز آواره شهر با تنها یادگار فرزند
مریم* ۴۱ ساله و مادر چهار فرزند وقتی شنید که تلاشی خانهبهخانه طالبان به نزدیک خانهاش رسیده، دستپاچه شد. در خانه اسناد و لباس نظامی بزرگترین فرزندش بود که هشت سال پیش به دلیل تهدید طالبان افغانستان را ترک کرده است.
مریم ماجرای تلاشی خانهاش را با تلخی یاد میکند. در آن لحظه، تنها کاری که به ذهنش میرسد بیرون زدن از خانه است با تنها یادگار عزیزش زیربغل: « از ساعت هشت صبح تا شام مثل دیوانهها شهر کابل را قدم زدم. حس عجیب داشتم. حس ترس همراه با بغض. گاهی گریهام میگرفت.خریطه لباس پسرم د دستم بود و د شار بین شلوغی مردم قدم میزدم.»
مریم به رسانهی رخشانه میگوید، یقین داشت که طالبان اگر به لباس نظامی و اسناد فرزندش دست پیدا میکرد، دیگر دردسرهای آنها تمامی نداشت.
مریم در این گفتوگو ترجیح میدهد نامی از فرزندش نبرد. بزرگترین فرزند از چهار فرزند او تا هشت سال پیش عضو نیروهای امنیتی افغانستان بود. اما هشت سال قبل ناگهان غیبش میزند. مریم تا دو سال نه از زنده و نه از مرده بودن فرزندش خبری به دست میآورد؛ اما از آن روز لباس نظامی او آرامشبخش لحظههای پر اضطراب مادر می شود.
او گفت: «تا دو سال از زنده و مرُده پسرم خبر نداشتم. یک روز زنگ زد و گفت مه د ترکیه استم. روزهای دشواری بود نه د زمین بودم و نه د آسمان. تمام این مدت لباسهای نظامی پسرم که د خانه مانده بود میدیدم و خودم را تسلی میدادم.»
مریم میگوید، روزی که قرار شد طالبان در ساحه خیرخانه شهر کابل، به تلاشی خانهها بیایند، لباس و اسناد نظامی پسرش را برداشته و از خانه بیرون میزند. یک روز در شلوغیهای شهر کابل بیهدف میگردد. ساعت شش بعد از ظهر مریم به امید اینکه طالبان خانهاش را تلاشی کرده، به خانه برمیگردد.
با کمال نا باوری میبیند نوبت خانهاش آنروز نرسیده و به فردا مانده است: «تمام شب دلهره داشتم هر بار دروازه تک تک میشد قلبم از جا کنده میشد. دلم نمیخواست لباسهای فرزندام را آتش بزنم. تنها یادگار پسرم است که همی طالبا بی وطن و بیخانهاش کرد. پسرم زنگ زد و گفت مادر لباسهایم را نمان که طالبا ببره، لطفا پیش خود نگاه کن»
برای مریم که هشت سال است فرزندش را از نزدیک ندیده، و به قول او هر صبح و شام چشمش به لباس پلنگی پسرش گرم میشود، سخت است که این یادگار را بسوزاند یا اجازه دهد که یک طالب آن را بر تن کند: «روز دوم خیلی خسته شده بودم هر طالب که در شار میدیدم می ترسیدم. نزدیک شام به خانه برگشتم و دیدم طالبا خانه را تلاشی کرده. حس خوب داشتم، اما نگرانم که دوباره طالبها بیاید و لباسهای پسرم را آتش بزند یا با خودشان ببرد. اگر پولیس خود ما میبود شاید به خوشی تسلیم میکردم اما به طالبا نمیدهم.»
حدود دو ماه پیش طالبان تلاشی گسترده خانه به خانه را در کابل و در شماری از ولایتهای افغانستان راه اندازی کرد. این عملیات در بلندترین سطح زیر نظر ملا فاضل معاون وزارت دفاع طالبان رهبری میشد. ویدیوهای از بدفتاری طالبان و برخورد خشن با ساکنان خانه در حین تلاشی خانهها در شبکههای اجتماعی همرسانی گسترده شد.
این کار طالبان واکنشهای زیادی را بر انگیخت. از جمله نماینده اتحادیه اروپا این کار طالبان را جنایت خواند. اندریاس وان برندت، نماینده اتحادیه اروپا در کابل در تویتی نوشت: « آزارها، تفیتیش خانهها، دستگیریها و خشونت علیه افرادی از اقوام مختلف و زنان جنایت است و باید فورا متوقف شود.»
«کاغذ بیارزش برای طالبان ، ۱۶ سال زندگی برای من»
ثنا* ۲۶ ساله پیش از سقوط افغانستان در بخش نیروی هوایی افغانستان کار میکرد. با آمدن طالبان او به ندرت از خانه بیرون میشد؛ اما یک روز غافلگیر شد. ثنا میگوید، صبح یک روز ناگهان چند تفنگدار طالب وارد خانهی آنها در کابل شد. به گفتهی ثنا، زمان تلاشی خانهاش، جنگجویان طالبان، ملا امام مسجد، وکیل گذر و پولیس زن با خود نداشتند:«با بوتهای شان وارد اتاقهای خانه شد. مه، مادر و دو خواهرم د اتاق دیگه رفتیم. پدرم خانه نبود و با برادر کوچکام اتاقها را دیدند.»
ثنا میگوید تمام اسناد تجربه کاری و تحصیلیاش در کمد اتاقاش بوده که طالبان همه آنها را پاره کردهاند: «تمام دست و پایم میلرزید که متوجه مدارکام نشود. با بیرون شدن طالبان با عجله رفتم اتاق دیدم تمام اسنادهایم را پاره پاره کرده و روی اتاق اندختند.»
ثنا وقت از روز تلاشی خانهاش یاد میکند، بغض راه گلویش را میبندد: « وقتی دیدم اسنادهایم را پاره کردند، حس کردم بخش از وجودم زخم برداشته. بی اختیار گریهام میگرفت. تمام شب گریه کردم. حالا هم که هر بار به یاد اسنادهایم می افتیم غمگین میشوم. برای طالبا یک کاغذ بیارزش بود؛ اما برای من شانزده سال زندگی بود.»
ثنا میگوید بعد از تلاشی خانه و شناسایی اسنادهایش نگران امنیت خود و خانوادهاش است: « طالبها متوجه شد که مه نظامی بودیم و این واقعآ برایم نگران کننده است. خیلی میترسم که سراغم بیاید.مجبورم مکان بود و باش خودم را تغییر بدهم.»
طالبان مدعی است که در تلاشی خانهها، مقداری سلاح به دست آورده و این تلاشی با اطلاع قبلی بوده است. اما مردم میگویند، نیروهای طالبان بدون اطلاع قبلی وارد خانهها شده و حتی به زنان و بچهها فرصت آماده شدن نداده اند.
نگین احمدی* ۲۳ ساله ساکن هرات است. هرچند تلاشی خانهها از سوی طالبان درهرات انجام نشده، اما به قدری این عملیات طالبان در سراسرکشور وحشت ایجاد کرده بود که نگین و خانوادهاش خاطرات و یادگار عزیزترین عضو خانوادهاش را ترجیح داد آتش بزند.
نگین به رسانهی رخشانه میگوید، برادرش ترجمان نیروهای امریکایی در افغانستان بود. او چند سال پیش به امریکا مهاجرت کرد: « برادرم از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ ترجمان نیروهای نظامی آمریکاییها بود و هشت سال پیش، قبل از رفتن به امریکا شماری از عکسها، لباس و اسنادهای ضروریاش را در خانه گذاشت. مادرم سالها از خاطرات برادرم مراقبت کرد که خراب نشود؛ اما با آمدن طالبها و تلاشی خانه به خانه، کار به جایی کشید که مجبور شدیم همهی خاطرات و دستاوردهای چندين سالهی برادرم را آتش بزنیم و نابود کنیم.»
نگین میگوید، وقت عکسها و خاطرات برادرش درمیان شعلههای آتش میسوخت، مادرش اشک میریخت: « آتش زدن دستاوردهای چندین سالهی برادرم برای مادر پیرم غیر قابل تحمل بود، از یک طرف دوری فرزند و از طرف دیگر آتش زدن خاطرات عزیزش.»
نگین احمدی میگوید، عزیزترین خاطرات برادرش برای آنها دردسر شده بود، زیرا طالبان در پی انتقامگیری هستند: « وقتی جنگ خلاص شده و عفو عمومی اعلان شده، چرا هنوز ماجرای تلاشی خانه به خانه جریان دارد؟ این فقط یک جواب دارد که طالبان به فکر انتقامجویی هستند و با تمامی افرادی که با خارجیها کار کردند و در حکومتی گذشته فعالیت داشتند دشمنی دارند.»
عزیزی در خاک، خاطراتش در خاکستر
هنوز چراغ دل نگین روشن است. او میگوید، شاید روزی دوباره مادرسالخوردهاش به جای عکس، فرزندش را در آغوش بگیرد. اما برای خیلیها که عزیزش درخاک خفته و خاطراتش خاکستر، مساله به این سادگی نیست. مثل فردوس* که تنها فرزند یک جنرال برجستهی ارتش افغاستان است. پدرش دو سال پیش به مرگ طبعی از دنیا رفته است. خانوادهی این جنرال ارتش هنوز در افغانستان زندگی میکند. فردوس ترجیح میدهد نامی از پدرش در این گزارش برده نشود.
فردوس به رسانهی رخشانه میگوید، در زمان جستجوی خانهها از سوی طالبان، مجبور شده، لباس، بوت نظامی، مدالها و تقدیرنامههای پدرش را آتش بزند: «متاسفانه با آمدن طالبان تمامی دستآوردهای که پدرام در این چهل سال از جمله مدالهایی با ارزش بلند(برنس ستار) تقدیر نامههای درجه یک و خیلی از اسنادها و مدارک که از همکاری با نیروهای خارجی بدست آورده بود از بین بردم.»
به گفتهی فردوس او این کار را از ترس طالبان کرده است: «در روزی تلاشی از ترس تمامی بدنم میلرزید. به دلیل اینکه گزارش داده بودن که خانه دگروال است وقتی { طالبان} آمدن به خیلی رویهی زشت، کوچکترین جای از خانه را هم گشتند. حدود چهار ساعت شش نفر مسلح تمامی وسایل خانه را زیرو رو کردند.»
فردوس میگوید، وقت چیزی دستگیر تفنگداران طالب نشد، با رفتار خشن و توهین خانه را ترک کردند: «از آنجای که من تمامی دار وندار پدرام به آتش کشیدم کوچکترین چیزی به دست شان نیامد به تهدید این که شما حق مردم خوردید از خانه بیرون شدند.»
از قول فردوس حتا بازگو کردن این خاطرات برایش هرگز ساده نیست: « وقتی این حرفها را مینویسم، احساس من را یک نظامی که سالها خدمت کرده باشد و { برای} بدستآوردن کوچکترین مدال چی سختیها دیده باشد، درک خواهد کرد.»
«آخرین وسوسهی مسیح» در آتش
علی اخلاقی* دانشجوی ۲۱ سالهی رشتهی ادبيات انگلیسی است. علی میگوید، از ترس تلاشی خانه به خانه طالبان چندین کتابش را آتش زده است. میگوید، هنوز تصویر کتاب « آخرین وسوسه مسیح» را درمیان شعلههای آتش در ذهن دارد.
او گفت: «خبر تلاشی خانه به خانه همهجا پخش شد، خیلی ترسیدم که مبادا طالبان با کتابهایی که مطالعه میکنم مشکلی داشته باشند برای همین کتابهایم را که یکی از آنان به نام «آخرین وسوسهی مسیح» بود آتش زدم.»
کتابهای که علی در فقسه داشت، در ترازوی قضاوت طالبان در زمرهی کتابهای ممنوعه قرار میگرفت. او میگوید، دوستانش به خاطر داشتن کتابهای «کارل مارکس» از سوی طالبان در جریان تلاشی خانه سرزنش و توصیه به پرهیز از خواندن چنین کتابهایی شده بود: « طالبان فکر میکنند، ما بعد از مطالعه به فکر ترویج یک دین دیگری خواهیم بود، در حالی که چنین نیست. ما در سال ۱۴۰۰ ه.ش هستیم و باید با شرایط و قوانین امروزی زندگی کنیم، نه این که دنبالهرو قوانین ۱۴۰۰ سال پیش باشیم، باید جهانبینی خودمان را گسترش دهیم.»
از قول این دانشجوی ادبیات انگلیسی دیدن کتابهای محبویش در میان شعلههای آتش « زجرآور» بود؛ اما این کار را کرد تا زنده بماند: «آتش زدن کتابهایم برایم خیلی سخت بود و بعد از سوزاندن شان حالت روحی بدی داشتم وعصبانی شده بودم؛ اما با آنهم به آینده امیدوارم. باید زنده بمانم تا دوباره کتاب بخرم و بخوانم.»
*یادداشت: به دلیل حساسیتهای امنیتی برای مصاحبه شوندگان این گزارش نامهای مستعار انتخاب شده است.