هانیه فروتن
با دستان نحیفش، رختهای ناشسته را یکی یکی داخل تشت میکرد و میشست. اصلا به چهرهاش نمیخورد که ۲۱ ساله باشد. مثل اینکه سنگینی نگاهم روی حرکاتش را حس کرده بود که از من دعوت کرد روبرویش بنشینم. وقتی در مقابلش جابجا شدم، او بیمقدمه شروع کرد: «مادرم هنگام زایمان مرد و پدرم برای اینکه زن دوم بگیرد، به شوهرم داد و حتی نپرسید قبول داری یا نه؟»
زهرا ۲۱ سال دارد و در زمستان ۲۰۲۱ به عقد مردی که پدرش انتخاب کرده بود درآمد و اکنون صاحب دو فرزند است.
میداند که داستان زندگیاش را از کجا آغاز کند؛ مثل اینکه «شوربختیهایش» را بارها و بارها در تنهایی مرور کرده است.
میگوید سراشیب سقوط در زندگیاش پس از آن آغاز شد که اختیار زندگیاش را از دست داد. این وقتی اتفاق افتاد که افغانستان شاهد بازگشت طالبان بود. زهرا با بازگشت طالبان، نه تنها اختیار زندگیاش برای تحصیل و رویاپردازی را از دست داد بلکه در دام اتفاقات هولناکی برای خانوادهاش افتاد.
شاهد مرگ مادرش در شفاخانه بود و بعدها خواهرش را از دست داد. خودش میگوید: «شاید باور کردنی نباشد اما سه سالی که گویا سی سال شده، با همین کابوسها زندگی کردم.»
زهرا که فقط ۲۱ بهار از عمرش گذشته، میگوید بازگشت طالبان «سال شومی» بود که متوقف نشد و هنوز ادامه دارد.
او وقتی از مادرش صحبت میکند، ریتم حرکات دستش در داخل تشت لباس تُند و تُندتر میشود. انگار میخواهد شباهت سرنوشت خود با مادرش را فراموش کند. مادرش در خزان همان «سال شوم» ۹ماهه باردار بود که دچار خونریزی شدید شد. او را به شفاخانه منتقل کردند اما دیگر خیلی دیر شده بود.
پزشک به پدر زهرا میگوید که تنها ۱۰ درصد احتمال زنده بودن مادر وجود دارد و اجازه عملیات را میگیرند. مادر زهرا وقتی که جانش را از دست داد ۳۸ سال داشت و صاحب ۵ فرزند دختر بود. او نیز زود ازدواج کرده بود.
زهرا بعد از چهار ساعت انتظار از زن کاکایش که از شفاخانه برگشته بود، از مرگ مادرش مطلع میشود. میگوید: «تا طفل ره دیدم که زنده است خوش شدم اما خوش حالیام چند ثانیه هم دوام نکرد و زن کاکایم گفت تو باید برای برادرت مادری کنی، مادرش عمر خوده به او داد. خنده کدم و گفتم هیچ مزاق خوبی نبود اما وقتی زن کاکایم صدای گریهاش بلند شد، دلم سستی کرد و از حال رفتم. به هوش که آمدم خانه پر از نفر شده بود و خواهرایم دورم جمع شده بودند.»
زهرا میگوید مادرش کم خونی شدیدی داشت و وقتی یک ماهه حامله بود، قابله از خطرناک بودن ششمین بارداری هشدار داده بود. اما این هشدارها برای پدر زهرا که پسر میخواست اهمیت نداشت.
زهرا همانطور با سرعت به شستن لباس ادامه میدهد، چند باری هم برای آرام کردن گریه دختر شش ماههاش، کارش را متوقف میکند.
خزان آن «سال شوم» با مرگ مادرش گذشت و زمستان از راه رسید. پدر زهرا تصمیم به ازدواج دوم گرفته بود، اما پول نداشت. به گفتهی زهرا، «پولی نداشت و کسی حاضر نبود مگسی بریش بته زن ره خو بان. بخاطر همین مه ره فروخت تا به آرزوی خودش برسد.»
اعتراضهای زهرا به این تصمیم راه بهجایی نبرد: «بارها اعتراض کردم و گفتم شوهر نمیکنم، اما با لت و کوب کدن خواهرایم تهدیدم میکرد که سر گپش گپ نزنم.»
بساط عروسی زهرا در ماه دلو همان زمستان، در فاصله چهار ماه از مرگ مادرش چیده شد. پدرش یک هفته بعد از آن، زن دوم گرفت.
در انتهای همان سال، بازهم زن کاکای زهرا با خبر بد سراغش را میگیرد. خبر خودکشی خواهر کوچکتر زهرا. ثریا، خواهر کوچکتر زهرا خودکشی کرده بود. وقتی زهرا به شفاخانه رسید، خواهرش از دنیا رفته بود.
میگوید: «هنوز داغ مادرم تازه بود، مه با مرگ مادرم کنار نامده بودم که ثریا اضافه شد.»
ثریا ۱۷ سال داشت و زمانیکه مادرش فوت کرد، صنف دهم مکتب بود. او خودش را در زیر زمینی خانهاش حلقآویز کرده و به زندگیاش پایان داده بود. زهرا میگوید: «ثریا از مه کده خرد بود. نمیدانم دقیقا بعد از عروسی مه سرش چه گذشت که مجبور شد چنین کاری کنه.»
به گفتهی او، «آمدن طالبا، مرگ عزیزترین کس زندگی ما، محروم شدن از درس و همهی اینها، ما را افسرده کرده بود ولی این را با اطمینان گفته میتانم که ثریا، دختری نبود که به این آسانی تسلیم شود.»
هاجره ۴۳ ساله، زن کاکای زهرا گفته است که جسد نیمه جان ثریا را خودش از زیر زمینی پیدا کرده. او به رسانهی رخشانه گفت: «یادم نیست بخاطر چی رفته بودم خانه ایورم اما او روز هیچ کس خانه نبود. دروازه تهکوی را باز کدم چشمم به ثریا افتاد که از سقف آویزانه و رنگش سفید گشته. سر و صدا کدم، از همسایه ها کمک خواستم و به پدرش زنگ زدند. شفاخانه بردیم و دکترا گفتن که دیگه زنده نیست.»
حویلی هاجره کنار خانه پدر زهرا است. او میگوید بارها شاهد بد رفتاری پدر و مادراندر زهرا با خواهران او بوده است. به گفته هاجره: «ایورم آدم تند خوی است. تا خدا بیامرز مادر دخترا زنده بود، روزانه صدای خنده، مزاق شان به گوشم میرسید، اما بعد از مرگ مادر و عروسی زهرا تنها صدایی که میشنیدم، صدای بلند ایورم بود که دشنام داده میرفت.»
رسانهی رخشانه و دیگر رسانهها پس از بازگشت طالبان به قدرت، موارد زیادی، مثل این گزارش را مستنده کردهاند. گزارش نهادهای بینالمللی که زندگی زنان و وضعیت حقوق بشری در افغانستان را رصد میکنند نیز نشان میدهد که افغانستان به زندانی برای زنان تبدیل شده است.
در این زندان، نه تنها آمار ازدواج اجباری و ازدواج زیر سن دختران افزایش یافته بلکه ذهنیت مبتنی بر زنستیزی، زندگی را برای زنان و دختران در افغانستان محدود ساخته است.
یادداشت: نامهای مصاحبه شوندگان در این گزارش مستعار است.