اشاره: نامه به دخترم، فرصتی است برای مکتوب کردن وضعیتی که طالبان بر سر زنان و دختران آوردهاند.
رسانهی رخشانه از همهی مخاطبان خود طی فراخوانی خواسته که از طریق نامهنگاری، راوی روزهای سخت زنان و دختران افغانستان باشند. از آنچه در خانه و خیابان میبینید، بنویسید.
آنچه در ادامهی این مطلب میخوانید، روایتی است از آنچه که زنان و دختران اینروزها در دومین دور حاکمیت گروه طالبان در افغانستان تجربه میکنند.
یسنای عزیزم، دختر عزیزتر از جانم!
تو درست در سال ۱۴۰۰، در پنجم اسد به دنیا آمدی و در بیستوچهار اسد حکومت پیشین سقوط کرد. تولد تو در بدترین شرایط روزگار رقم خورد.
دختر عزیزم! تو هنوز کوچکی و نمیدانی سقوط حکومت چه بر سر روزگار تو آورده است؛ اما من به حیث پدر تو، از این وضعیت خیلی متاثرم و برای آیندهی نامعلوم تو خیلی نگران هستم. شاید تو ندانی که در آینده میتوانی درس بخوانی یا نه، آزادی داشته باشی یا نه؛ اما من میدانم که آیندهی بسیار دشواری در انتظار تو است.
دخترم! من به عنوان یک پدر واقعا متاسف هستم که تو و همجنسانت را در چنین وضعیت بد و غیر قابل تحمل میبینم. از تغییر جمهوریت به رژیم امارت، درست چیزی کمتر از دو سال میگذرد. دو سال است که شرایط تلخ و غیر قابل قبول برای دختران این سرزمین جریان دارد. دخترانی از جنس تو، امروزه نمیدانند که به کدامین جرم اینگونه به شکنجهی دستهجمعی محکوم شدهاند. آنان نمیتوانند کار کند، نمیتوانند درس بخوانند و تحصیل کنند، نمیتوانند آزادی داشته باشند، نمیتوانند نفس بکشند، نمیتوانند رشد کنند، نمیتوانند پیشرفت کنند، نمیتوانند به دلخواه خود سفر کنند، نمیتوانند به تفریح بروند، نمیتوانند ورزش کنند، نمیتوانند عاشق شوند، نمیتوانند در زندگی خود تصمیم بگیرند و نمیتوانند برای خود و خانواده و جامعهی خود خدمت کنند.
یسنای عزیزم! از این وضعیتیکه بر سر تو آمده است، واقعا تمام پوست و استخوانم آتش میگیرد. گاهی از این بابت خودم را خیلی سرزنش میکنم. از آنجاییکه کسانی از جنس من، یعنی مردها اینگونه ظلم را در حق تو کرده و آن را توجیه دینی میکنند، من میشرمم.
دختر عزیزم! زمانهای شده که حق و انسانیت پدران آگاه و باوجدان نیز به سخره گرفته شده. ما مردها هم مانند شما اسیر و گروگان گرفته شدهایم. ما هم نمیتوانیم صدای خود را بلند کنیم. ما هم مانند شما و بدتر از شما، آرزوهای مان را در گلو خفه کردهایم. ما هم برای فردای روشن، چشم و امید به هیچستان بستیم که نمیدانیم آیا آیندهی بهتری در پیشروی مان رقم خواهد خورد یا نه. هنوز نمیدانیم.
دختر عزیزتر از جانم! امروز من و شما در یک صف و در یک وضعیت قرار داریم. سر تو به بهانهی دختر بودن ظلم میکنند و بر سر ما به حیث کسانیکه با عقیده و باورهای شان همفکر و همنظر نیستیم. به جرم ناهمفکری و مخالف عقیده و باورهای مذهبی بودن.
اینگونه زجر میکشیم و هیچکسی نیست که فردیاد و درد مشترک ما را فریاد بکشد.
عمر احمدی(مستعار)