اشاره: «پیام من»، گفتهها، یادداشتها و روایتهای مستقیم زنان افغانستان است که به مناسبت «روز جهانی همبستگی زنان»، در پاسخ به فراخوان عمومی در دسترس رسانهی رخشانه قرار گرفتهاند. این پیامها، روایتها و چشمدیدها، به همین مناسبت، پوشش ويژه داده میشود.
هشتم مارچ فرصتی است برای همبستگی زنان. رسانهی رخشانه با بازتاب استیصال، خشم و أراده مردم برای مبارزه و ایستادگی در برابر بیداد علیه زنان میخواهد نقشی فعال در ایجاد این همبستگی داشته باشد. اگر هدفی برای این کار متصور باشد این هدف چیزی جز این نیست که «زنبودن جرم نیست».
امید ارسلان(مستعار)
زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه شناخته میشوند. اگر زندگی انسانی را به یک پرنده تشبیه کنیم، یک بال این پرنده زنان اند. بدون حرکت همگام و هماهنگ دو بال، رسیدن به موفقیت نه تنها دشوار، بلکه ناممکن است. جامعهی انسانی اگر بخواهد روزی مسیر موفقیت و پیشرفت را طی کند، باید این دو بال، هماهنگ و همکار هم باشند.
اما متاسفانه در جوامع عقبمانده اینگونه نیست. برعکس، کوشش بر این است که زنان بیشتر به حاشیه رانده شده و از رشد و پیشرفت بازداشته شوند. یک نمونهی بارز این گونه جوامع، افغانستان است که همواره تلاش شده است تا زنان از متن جامعه حذف شوند.
توصیف روشن چنین جامعههایی، جامعهی مردسالار است. همیشه حرف اول را مردان میزنند، تصمیمهای مهم را مردان میگیرند و به زنان اجازهی تصمیمگیری داده نمیشود؛ حتی آنها زنان را انسان نمیشمارند و کوشش میکنند که از اساسیترین حقوق شان نیز محروم بمانند.
پیداست که چنین جوامعی هیچگاهی به پیشرفت دست پیدا نمیکنند؛ زیرا زیربنای یک جامعهی مترقی و پیشرفته را زنان میسازد. زنان از کودکی به فرزندان شان، آنچه را در توان دارند آموزش میدهند و تربیت نسل جوان و نورسیده یک جامعه را به دوش دارند؛ پس زنانی که از نعمت دانش و دانایی محروم اند، چه چیزی برای فرزندان شان خواهند آموخت، مگر نمیگویند که دانش و آگاهی اساس تمدن و پیشرفت یک کشور است؟
به همان میزان که زنان یک جامعه از آگاهی و دانایی برخوردار باشند، به همان میزان نسل جدید و جوان آن جامعه، آگاه و بیدار تربیت خواهند شد.
متاسفانه زنان افغانستان در طول تاریخ همیشه در حاشیه بودهاند. اگر گاهی هم زمینهی رشد برای آنان مساعد شده، بسیار کوتاهمدت بوده و امکانات اندکی در اختیار شان قرار گرفته است. تاریخ گذشته و امروز افغانستان گواه این ادعا است. حتی در همین دو دههی گذشته که داد از حقوق زنان و حقوق بشر زده میشد، به زنان آنچنان که توجه صورت میگرفت، اتفاق نیافتاد. به عنوان نمونه در سطح تصمیمگیریهای بزرگ هیچ زنی حضور نداشت و نهادهایی هم که با نام زنان ایجاد شده بود، بیشتر پروژهای و سمبولیک بود، از جمله وزارت امور زنان.
با نام زنان و حقوق زن، هزاران پروژهی ملیون دالری گرفته شد و هزینهی آن به جیب گروههای مافیایی رفت؛ اما آنگونه که بایست میبود و انتظار میرفت، در کیفیت زندگی زنان هرگز تغییر بنیادی نیامد. در دو دههی گذشته طولانیترین دورهی حکومت را حامد کرزی به نام خود ثبت نمود که بیشتر از ۱۳ سال رییس جمهور این کشور بود؛ ولی خانمش که بانوی اول کشور بود، هیچگاهی در انظار عمومی ظاهر نشد و عملا خانهنشین بود. این مثال، یک نمونه از وضعیت واقعی زنان در دو دههی گذشته بود. حضور زنان در راس قدرت از نظر عملی، بیشتر سمبولیک و پاسخ مکارانه به انتظارات جامعهی جهانی ونهادهای حقوقبشری بود.
با اینهمه؛ اما کارهای ارزندهای هم در قسمت آموزش و پرورش، ورزش و فعالیتهای فرهنگی زنان صورت گرفت که مرهون تلاشهای زنان محروم، رنجدیده ولی سرسخت، شجاع، تلاشگر و آگاه کشور بود.
اکنون که دولت قبلی بعد از بیست سال حکومتداری سقوط نموده و نظام طالبانی بر سرزمین ما حاکم شده است، دیگر زنان از حاشیه به قهقرا رفته اند. دستآوردهای ناچیز زنان در دوران جمهوریت، به نقطهی صفر بازگشته است. زنان از حق آموزش، کار، حق آزادی اجتماعی و سیاسی و در یک کلام از حقوق اولیهی انسانی شان توسط طالبان محروم شدهاند.
در فضای سرشار از اختناق طالبان، دیگر کسی از حقوق زن حرفی به زبان آورده نمیتواند و خشونت علیه زن جرم پنداشته نمیشود و کسی جرأت ابراز اینکه مورد خشونت قرار گرفته است را ندارد. زمینهی رشد و پیشرفت زنان از آنان گرفته شده و دیگر کسی به فکر توانمندسازی آنان نیست، بلکه در ناتوانسازی شان، تلاش صورت میگیرد.
آیا با چنین رویکردی هنوز گفته میتوانیم که دو بال پیشرفت جامعهی ما فعال است؟ آیا با چنین اندیشهای هنوز هم زمینهی پیشرفت و ترقی برای کشور ما مساعد است؟ آیا زنان بیسواد میتوانند مادران خوبی برای فرزندان شان باشند؟ آیا نسل بعدی نسل آگاهتر و بیدارتر از امروز خواهد بود؟ و پرسشهای بسیار دیگر.
پاسخ همهی سوالات متاسفانه منفی است، چنین جامعهای هیچگاه به پیشرفت واقعی دست پیدا نخواهد کرد، به هر میزان که زنان در حاشیه قرار بگیرند، به همان میزان نسل بعدی این سرزمین عقبمانده و بیسواد به بار خواهد آمد. زنستیزی و مردسالاری روز به روز بیشتر خواهد شد و زمینهی زیست باهمی توأم با محبت و انساندوستی از بین خواهد رفت. بنیاد خانوادهها بر اساس خشونت و برتریجویی مردان شکل خواهد گرفت و این چرخهی باطل همچنان ادامه خواهد یافت.