رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • English
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • English
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
رسانه رخشانه
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج

«از روزی که طالبان آمد، من تقریبا همه چیزم را از دست دادم»

11 عقرب 1400
«از روزی که طالبان آمد، من تقریبا همه چیزم را از دست دادم»

A member of Taliban checks a document of a driver at a security checkpoint in Kandahar city, Afghanistan, Sept.11,2021. (Photo by Sanaullah Seiam/Xinhua via Getty Images)

اشاره: رسانه‌ی رخشانه در همکاری با فولر پروجیکت(The Fuller Project) که یک رسانه‌‌ی غیرانتفاعی متمرکز به پوشش وضعیت زنان است، روایت‌های زنان افغانستان از زندگی در زیر حکومت طالبان را نشر می‌کند. پس اعلام فراخوان ویژه از سوی رسانه‌‌ی رخشانه، شماری از زنان افغانستان تجربه‌ها و روایت‌های‌شان را برای ما فرستاده‌اند که نسخه‌ی فارسی آن در ویب‌سایت رسانه‌ی رخشانه و نسخه‌ی انگلیسی آن در ویب‌سایت فولرپروجکت نشر می‌شود.

فاطمه اعتمادی، معلم و مربی کاراته

من تا قبل از آمدن طالبان، در کنار مادر و همسر بودن، مربی تیم زنان در فدارسیون کاراته افغانستان و معلم در یک مکتب دولتی بودم. در مکتب، من به شاگردان دختر ورزش کاراته و به پسران تعلیمات دینی آموزش می‌دادم.

من به این درک رسیده بودم که برای بهبود وضعیت زنان، باید برای آنان زمینه کاری فراهم کرد. بنابر این، سه سال پیش با پولی که از معاش معلمی‌ام ذخیره کرده بودم، یک کارگاه تولیدی خیاطی باز کردم و از طریق آن، برای ۱۷ زن که شوهرانشان را در جنگ از دست داده بودند،‌ زمینه کاری فراهم نمودم.

قبل از آمدن طالبان، روزهای من از ساعت چهار صبح شروع می‌شد، وقتی من صبحانه شوهر و اولادهایم را آماده کرده به سوی مکتب می‌رفتم. در داخل مکتب، یک کلب ورزشی بود که شاگردان دختر و بعضی از همکارانم برای تمرین می‌آمدند. ما تا ساعت ۷:۳۰ صبح در کلب کاراته تمرین می‌کردیم و ساعت ۸ صبح من سر صنفم می‌رفتم. طرف‌های چاشت که از مکتب خلاص می‌شدم، به کارگاه خیاطی‌ام می‌رفتم. روزهای چارشنبه و پنج‌شنبه به جای خیاطی، به فدراسیون کاراته می‌رفتم.

مادرم که همیشه حامی من بوده است، از کودکانم نگهداری می‌کرد. او هر صبح آنها را به موتر کودکستان می‌رساند و هر روز بعدازظهر آنها را خانه می‌آورد. شوهرم هم شغل آزاد داشت. من از زندگی‌ام راضی بودم، درآمد خوبی داشتم و در بخش‌هایی که خودم علاقه داشتم، فعالیت می‌کردم. اما از روزی که طالبان آمد، من تقریبا همه چیزم را از دست دادم و اکنون حتی ۱۰ افغانی هم درآمد ندارم.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

زخم اعتیاد و داغ فقر بر تن زندگی « ریتا»

اتحادیه سازمان‌های حقوق بشری خواستار پایان خشونت و نقض جدی حقوق بشر علیه پناه‌جویان افغانستان شدند

وقتی طالبان اعلام کردند که شاگردان پسر و استادان مرد می‌توانند به مکتب باز گردند، اما حرفی از شاگردان دختر و معلمین زن نزدند، یکی از همکارم به من زنگ زد. او گفت: «ما دیگر مکتب رفته نمی‌توانیم، حالی چطور اولادهایمان را نان بدهیم؟»

هر چند من به همکارم امیدواری دادم و گفتم خدا بزرگ است، از یک راهی نان پیدا می‌کنیم، اما سوال او در ذهنم خانه کرد. با خودم فکر کردم که من یک شرکت خیاطی داشتم، معلم و مربی بودم و شوهرم هم کار می‌کرد، اما ما به سختی از پس مخارج زندگی بر می‌آمدیم، حالا که هیچ درآمدی نداریم، چه خواهیم کرد؟

این تنها مشکل من نبود، این مشکل تمام زنانی بود که تا یکشنبه، تاریخ ۲۴ اسد نان آوران خانواده‌شان بودند، اما در ظرف کمتر از ۲۴ ساعت، بسیاری از آنها نه‌تنها هویت‌ اجتماعی و حرفه‌ای‌شان را از دست دادند، بلکه عملا تنها راه معیشت‌شان را از دست دادند و خانه‌نشین شدند.

 من و تعدادی از دوستان و همکاران باهم صحبت کردیم و متوجه شدیم که منتظر ماندن، راه حل نیست. ما تصمیم گرفتیم برای خواستن حق‌مان به خیابان برویم.

یک روز کاغذهای کلان خریدیم و شعارهایمان را روی آن نوشتیم. با نظر خواهی و مشوره، یک قطع‌نامه هم نوشتیم که در آن روی حق کار و تحصیل تاکید کردیم. قرار شد، روز جمعه، ۱۲ سنبله از ساعت ۹ تا ۱۱ تجمع اعتراضی‌مان را برگزار کنیم.

من آن روز جمعه، با عجله صبحانه خوردم از شوهرم خواستم مرا به منطقه‌ی فواره آب ببرد. ما تصمیم گرفتیم به گونه‌ی انفرادی به محل برویم تا کسی نتواند مانع تجمع ما شود.

من وقتی به آنجا رسیدم، دختران و زنان آهسته آهسته جمع می‌شدند. وقتی تعدادمان به ۲۲ نفر رسید، از فواره آب به طرف ارگ ریاست جمهوری حرکت کردیم. نزدیکی‌های ارگ که رسیدیم، طالبان آمدند و شروع به لت و کوب خبرنگاران و تعدادی از تظاهرات کنندگان کردند. یکی از همکاران ما در حال نشر زنده در فیس بوک بود که یک عسکر طلب به او حمله کرد. من برای کمک به او رفتم، اما همان عسکر طالب با کلاشینکوفش به شانه‌ام زد و شعاری را که حمل می‌کردم، «حذف زنان حذف انسانیت است» را از دستم گرفت و پاره کرد.

وقتی دیدیم تظاهرات ما به خشونت کشیده شد، تصمیم گرفتیم به خانه برگردیم. شوهرم مرا از محل تظاهرات به خانه رساند. شانه‌ام به شدت درد می‌کرد، اما از ترس طالبان داکتر نرفتم.

فردای آن روز، کسی دروازه حوالی ما را زد. شوهرم خانه نبود و من از پشت دروازه صدا کردم، «کیست؟»  کسی از پشت دروازه به پشتو از من نان خواست و گفت مسافر است. من ترسیده بودم و دروازه را باز نکردم، اما ۵۰ افغانی از زیر دروازه به او دادم و به او گفتم که از نانوایی سر کوچه برای خودش نان بخرد.

من داخل خانه رفتم و از طبقه دوم به بیرون نگاه کردم. کسی که پشت دروازه بود، یک عسکر طالب بود. او کلاشینکوفش را زیر دستمال گردنش پنهان کرده بود.

 من خیلی ترسیده بودم و وقتی شوهرم به خانه آمد، همه ماجرا را به او گفتم. هر دو تصمیم گرفتیم که باید از افغانستان برویم. شوهرم تکت موتر برای قندهار گرفت که از راه زمینی، از طریق اسپین بولدگ وارد پاکستان شویم. من لباس دراز نداشتم و مجبور شدم برای خودم لباس دراز سیاه بخرم.

ساعت دو بجه شب به قندهار رسیدیم و از آنجا طرف مرز اسپین بولدگ حرکت کردیم. در مسیر راه به پوسته بازرسی طالبان رسیدیم. من صورتم را پوشانده بودم، اما آنها از چهره‌ی شوهرم شناختند که ما هزاره هستیم. یکی از طالبان مسلحی که موتر را ایستاد کرده بود،‌ به پشتو گفت که «اینها هزاره‌اند، هزاره‌ها اجازه ندارند از این مسیر بروند.» بعد او به ما دستور داد که از موتر پیاده شویم.

ما برگشتیم و یک موتروان را پیدا کردیم که قرار شد با پول بیشتر، ما را از این ایست بازرسی طالبان عبور دهد. موتروان به شوهرم ماسک داد و یک دستمال که تا جای امکان، سر و صورت خود را پنهان کند.

این بار وقتی عساکر طالبان چهره‌ی شوهرم را به درستی دیده نمی‌توانستند، از او به پشتو سوال پرسیدند و چون شوهر آن قدر پشتو یاد نداشت که جواب آنها را بدهد، آنها دوباره دستور دادند که پیاده شویم، اما موتروان گفت که اینجا جای مناسب نیست و کمی پیشتر دور می‌خورد و پس می‌آید. موتروان حرکت کرد و دیگر ایستاد نکرد.

در نزدیکی‌های مرز، دوباره با یک پوسته طالبان روبرو شدیم که ما را به جرم هزاره بودن از موتر پایین کردند و گفتند که «برای هزاره‌ها اجازه نیست.»

ما ساعت‌های طولانی در موتر منتظر ماندیم، چون می‌دانستیم اگر پس برویم، دیگر نمی‌توانیم خود را به مرز برسانیم. دخترم تشناب داشت و گریه می‌کرد، اما طالبان اجازه نمی‌دادند از موتر پیاده شویم. از موتروان خواهش کردم که از طالبان بخواهد به ما اجازه‌ی استفاده از تشناب را بدهند، اما افراد طالبان گفتند که باید پیش دروازه موتر «رفع حاجت» کند.

ما یک موتر دیگر گرفتیم، اما این بار دوباره پوسته‌ی طالبان ما را ایستاد کردند و شوهرم را با خود داخل پوسته بردند. دختر شش ساله‌ام که شاهد این صحنه بود، آهسته گریه ‌کرد. وقتی پرسیدم چرا گریه می‌کند، گفت: «پدرم را آدم های بد با خوپشان بردند!»

بعد از تقریبا ۱۵ دقیقه، شوهرم پس آمد و آنها به ما اجازه دادند که از مرز عبور کنیم.

فعلا هم در شرایط بسیاری بدی در پاکستان زندگی می‌کنم و هیچ منبع درآمدی ندارم. نمی‌دانم آینده چه خواهد شد.

برچسب ها: روایت زنانزنان افغانستانگروه طالبان
به اشتراک گزاریتوییتچسباندن

مطالب مرتبط

زخم اعتیاد و داغ فقر بر تن زندگی « ریتا»

4 سرطان 1401
زخم اعتیاد و داغ فقر بر تن زندگی « ریتا»

«ریتا» اسم مستعار زنی است که اعتیاد و فقر بر تن زندگی‌اش زخم عمیق انداخته است. او در مزار شریف...

بیشتر بخوانید

گفت‌وگو با لاله عثمانی: حس من مثل آن کسی که خرمن‌اش سوخته

3 سرطان 1401
گفت‌وگو با لاله عثمانی: حس من مثل آن کسی که خرمن‌اش سوخته

ج: تا مدت‌ها برای من شبیه کابوسی بود‌ که هر چه تلاش می‌کردم نمی‌توانستم بیدار شوم. برای هیچ کس قابل...

بیشتر بخوانید

زلزله‌ا‌ی که خواب هزار نفر را درشرق افغانستان ابدی کرد؛ نیمی از قربانیان زنان و کودکان اند

1 سرطان 1401
زلزله‌ا‌ی که خواب هزار نفر را درشرق افغانستان ابدی کرد؛ نیمی از قربانیان زنان و کودکان اند

الیاس احمدی بیشترخانه‌ها در چهار ولسوالی ولایت پکتیکا به خاک یک‌سان شده است. مرکز اصلی زلزله‌ی شب گذشته، در ولایت...

بیشتر بخوانید

قالین بافی؛ روزنه امید زنان بامیان برای نجات از فقر و گرسنگی

1 سرطان 1401
قالین بافی؛ روزنه امید زنان بامیان برای نجات از فقر و گرسنگی

سمیه ماندگار یک شرکت تولیدی قالین دستی در ولایت بامیان با همکاری موسسه امدادرسان اسیبا (ACEBA) که در بخش کارآموزی...

بیشتر بخوانید

جواب دهید لغو جواب

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • تماس با ما
Copyright © 2021 Rukhshana
مطلبی یافت نشد
مشاهده همه نتایج
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • عکس
  • پرونده
  • روایت
  • دادخواهی
  • آموزش
  • گفت‌و‎گو
  • English

بازنشر مطالب رسانه رخشانه، تنها با ذکر کامل منبع مجاز است.