سمیه ماندگار
دم دمای غروب روز پنجشنبه است و هوا غبارآلود و گرفته. گورستان مرکز شهر بامیان پر از آدمهایی است که برای فاتحه و شادی روح درگذشتگان خود به اینجا آمدهاند. مردگانی که نیازمند فاتحه و یاسین اند و زندگانی که دل تنگ عزیزان سفر کردهی خود هستند. در گوشهای از گورستان اما زنی با کودکی تنها نشسته، دور از مردم دیگر.
چادر کهنهی بنفشرنگ با نقشهای دایرهای سیاه بر سر دارد. کفشهای پلاستیکی کهنهاش از چند جا پاره شده است. از سر و وضع کودک حدود چهار سالهاش نیز غبار فقر و ناداری میبارد. کفشهای او نیز از دو سه جا پاره شده و ناخنهای کوچکش از آن بیرون زده است.
نام این زن سکینه است. او میگوید، نه برای خواندن فاتحه و یاسین، بلکه از اثر گرسنگی و فقر به گورستان پناه آورده است. سکینه روزهای پنجشنبه و جمعه به اینجا میآید تا از صدقههای مردم چیزی بهدست آورد. اگر کسی خرما یا کلچهی قندی به او تعارف کند، چند دانه بیشتر بر میدارد.
سکینهی ۴۳ ساله میگوید: «به جز روزهای پنجشنبه و جمعه که اینجا میآیم، دیگه روزها هر کاری که از توانم بیایه، انجام میدم تا کمکی به پیدا کردن خرج خانه کنم. کم و توم خرما و کلچهی قندی که از سرِ خاک(گورستان) جمع کدیم، او ره یکجای کدیم و شبانه همرای نان خشک اگر پیدا شد، میارم و به اولادایم میدم، البته دانه حساب.»
شوهر سکینه دارای معلولیت جسمی است. او از هردو پا معلول است.
به گفتهی سکینه، شوهرش در حکومت پیشین به خاطر معلولیت جسمیاش سالانه حدود ۶۰ هزار افغانی مدد معاش میگرفت؛ اما حالا در دورهی طالبان، این کمک هم قطع شده است: «از زمانیکه دولت قبلی سقوط کرد، وضعیت اقتصادی ما روز به روز خراب و خرابتر شد. شوهرم معلول است. اگر چه ماهانه ۵ هزار برای شوهرم از طرف دولت داده میشد که خیلی کم بود، ولی همی پیسه هم برای ما کمک بزرگی بود.»
حتا قبل از طالبان نیز فقر، گرسنگی و بیکاری از مشکلات اساسی ساکنان بامیان بود. این مشکل اکنون در سایهی طالبان چند برابر شده است. براساس گزارش دفتر هماهنگکنندهی کمکهای بشردوستانهی سازمان ملل متحد(اوچا) سطح گرسنگی در افغانستان«بسیار بالا» است.
سکینه تلاش میکند تا صورتش را باچادر خود بپوشاند. دوست ندارد کسی او را بشناسد، زیرا از نظر او کاری را که انجام میدهد، نوعی تکدیگری است. این کار از نظر او مایهی شرم است؛ اما میگوید، چارهای جز این برایش نمانده است.
سکینه میگوید که بارها تلاش کرده تا شوهرش را در فهرست ادارهی شهدا و معلولین طالبان بگنجاند؛ اما هربار پاسخ رد شنیده است: «گفتند، تو مستحق نیستی و معلولیتت کم است.»
سکینه همچنان میگوید، شوهرش با وجود معلولیت جسمی در حکومت قبلی در بازار به کار کفاشی مشغول بود و از این طریق درآمد اندکی داشت که اکنون با سقوط اقتصاد و افزایش فقر در بین مردم، کار او نیز درآمد چندانی ندارد: «شوهرم بسیار که کار کنه، روز ۱۰۰ افغانی کار میکنه که او ده ای قیمتی هیچ جایی ره نمیگیره.»
سکینه تا قبل از آمدن طالبان، مشغول کار صنایع دستی بود و از این راه میتوانست در ماه سه تا چهار هزار افغانی عاید بهدست آورد که اکنون همین مقدار درآمد هم به خاطر گسترش دامنهی فقر در میان مردم، ممکن نیست: «از همهی کارا کرده همی که میایم و سر قبرستان میشینم برایم سخت است، چون پیش خود فکر میکنم که مه خیرات جمع میکنم، ولی برای سیر کردن شکم اولادایم همین کار را هم میکنم.»
اعضای خانوادهی سکینه ۷ نفر هستند. پنج کودکش که همه زیر سن و به گفتهی او، «نانخور» هستند و توانایی کار کردن را ندارند.
او تلاش میکند تا با خار و خاشاکی که از بیرون جمعآوری میکند، پختوپز خانه را انجام دهد، زیرا توان خرید گاز و مواد سوختی را ندارد: «در پهلویش برای مردم لباسشویی میکنم، کارهای دستدوزی اگه پیدا شوه میکنم و ده تیرماه سال(خزان سال) کچالوچینی میکنم تا ده زمستان گشنه نمانیم.»
وقتی صحبت از سقوط حکومت قبلی و وضعیت امروز میشود، سکینه میگوید که وضعیت تا قبل از آمدن طالبان بهتر بود، دستاش به دهاناش میرسید و میتوانست زندگی را بهتر از حالا بگذراند. او با دعای بد و نفرین به محمداشرف غنی، رییسجمهور پیشین افغانستان که در آستانهی ورود طالبان به کابل از کشور فرار کرد، میگوید: «خیر نبینه اشرف غنی و همدستایش که ما را به ای روز گرفتار کردند، اگر او وطن را نمیفروخت، ما کی به ای روز میافتادیم. زندگی ما در ای دو سال خیلی سخت تیر شده، خیلی وقتا اشتوکای مه(کودکانم) گشنه مانده. خیلی وقتا به جز نان خشک چیزی برای خوردن نداشتیم.»
سکینه گاهی یکی از کودکانش را هم با خود به گورستان میآورد. در جواب این پرسش که “چرا کودکش را با خود آورده است” میگوید، برای این که«خیرات» بیشتر بهدست آورد.
باد شدید در حال وزیدن و هوا به شدت خاکآلود است؛ اما سکینه مجبور است در تمام روز این وضعیت را تحمل کند.
روایت سکینه و دشواریهای زندگی او، روایت مشترک روزگار صدها زن و خانواده است که پس از تسلط دوبارهی طالبان در کشور، فقر بیپیشینه دامنگیر شان شده و زندگی را به کام آنها تلخ کرده است.
در همین حال، کارشناسان اقتصادی به این نظر اند که با سقوط نظام جمهوریت و حاکم شدن طالبان، زندگی هزاران خانوادهای که سرپرست آن زنان هستند، با دشواریهای فقر و خطر گرسنگی مزمن روبهرو شده است.
محمدسالم ساعی ۴۳ ساله و آگاه مسایل اقتصادی میگوید، با روی کار آمدن طالبان به قدرت و تشدید بحرانهای بشری در افغانستان، بیشتر از همه زنان و کودکان متاثر شدهاند. به گفتهی ساعی، بدترین دردی را که زنان در این دو سال با آن مواجه هستند، گرسنه ماندن کودکان آنان است، زیرا برای یک مادر هیچ دردی از این بالاتر نیست که کودکش گرسنه بماند.