الیاس احمدی
شکریه رضایی* در اول ماه می امسال با ناامیدی سری به حساب ایمیل خود زد، چشمش به نامهای خورد که پس از ماهها دیگر انتظارش را نداشت. محتوای ایمیل برای شکریهی ۱۷ ساله بینهایت خوشحالکننده بود.
دانشگاه«لینچبورک» ایالت ویرجنیای امریکا با دادن یک بورسیهی تحصیلی، درخواستی او را در رشتهی طب پذیرفته و در ایمیل نوشته بود، منتظر دریافت یک نامهی رسمی از سوی این دانشگاه باشد.
سرانجام در اول ماه جون امسال، شکریه نامهی دوم و خبر اعطای بورسیهی کامل دانشگاه لینچبورگ را دریافت کرد.
خبری که باز هم شکریه، مادر، پدر و آموزگارانش در آموزشگاه«دختران دانایی» را خوشحال کرد.
شکریه رضایی از جملهی دخترانی است که صنف آنها در آموزشگاه«کاج» هدف حملهی انتحاری مرگبار قرار گرفت؛ اما او از این حادثه جان به سلامت برد. رویدادی که بیشتر از ۵۵ کشته و دهها زخمی برجای گذاشت. قربانیان آن دختران دانشآموز بودند.
شکریه پس از بسته شدن دروازهی مکتبها و دانشگاهها بهروی زنان و دختران از سوی طالبان، تمام تمرکزش را بر روی زبان انگلیسی و بهدست آوردن بورسیه گذاشت.
او میگوید، تا ماه می به هفت دانشگاه مختلف در آلمان و امریکا درخواست بورسیه کرده بود؛ اما از این میان، تنها دانشگاه لینچبورگ به درخواستهای او پاسخ داده است: «د آخرای اپریل بود که امتحان دولینگو دادم و موفق شدم ۱۰۰ نمره بگیرم. بعدش د دانشگاههای مختلف آلمان و امریکا درخواست دادم که خوشبختانه از دانشگاه لینچبورگ جواب گرفتم.»
شکریه باید برای پیگیری بورسیه و ویزای امریکا به کشور سومی برود. به همین خاطر پدرش برای گرفتن ویزهی پاکستان، از ابتدای ماه می دست به کار میشود.
بشیر رضایی* پدر شکریه وقتی به مرکزهای ثبت نام آنلاین ویزهی پاکستان مراجعه میکند، برایش گفته میشود که حدود ۲ تا ۲ ونیم ماه کاری را در بر خواهد گرفت تا او و دخترش شاید بتوانند ویزه دریافت کنند: «بعضی ۱۶ روز کاری را میگفتند که وقتی از دوستا پرسیدم، گفتند نه، همو هم دیر میایه.»
سنگ بزرگ پیشپای شکریه
پس از این انتظار طولانی اطمینانی هم برای دریافت ویزهی پاکستان وجود ندارد. شکریه و پدرش میدانند که سنگ بزرگی پیش پای آنها قرار دارد. چارهای برای پدر شکریه نمیماند. او به سراغ گرفتن ویزه در بازار سیاه میرود.
قیمتها در بازار سیاه برای بشیر رضایی که پس از روی کار آمدن طالبان، شغلش را به عنوان آموزگار از دست داده و تا کنون بیکار است، غیر قابل پرداخت است: «قبل از طالبان در مکتب خصوصی لیسه عالی«فرهاد» معلم بودم و گاهی کارهای حقوقی را پیش میبردم که او هم درآمد چندانی نداشت. هموتو میشد که گذاره ما میشد. طالب که آمد، دیگه تا حال بیکار هستم.»
بهای معمولی ویزهی پاکستان در افغانستان هشت دالر امریکایی است؛ اما به دلایل مختلف این ویزه در بازار سیاه بین ۹۰۰ تا ۱۵۰۰ دالر خرید و فروش میشود.
پدر شکریه ۲۰ روز پیش برای دریافت ویزه بهصورت عادی درخواست داده؛ اما تا کنون موفق به گرفتن آن نشده است.
بشیر رضایی حاضر نیست که دخترش این فرصت را از دست بدهد. این روزها به آخرین گزینه فکر میکند.
او به رسانهی رخشانه گفته است، ماه پیش تصمیم گرفته که یکی از کلیههایش را بفروشد: «با یک داکتر آشنا صحبت کدم. او گفت، اول که فروش گرده یک پروسهی طولانی است. باید شما چک شوید و آزمایشهای لازم روی شما انجام شود. بعدش انتظار بکشید که فردی با آن مشخصات پیدا شوه که گرده نیاز داشته باشه. بازهم قیمت گردهی شما مشکلات شما را حل نخواهد کنه.»
آقای رضایی که با خانوادهاش در غرب کابل زندگی میکند، میگوید که وقتی دخترش همهی خطرات و ناامنیها را بهجان خریده و در مراکز آموزشی درس خوانده، نباید این فرصت خوب تحصیلی را از دست بدهد. به همین دلیل اکنون او حاضر است، یک عضو بدنش را بفروشد تا دخترش موفق شود و به هدفش برسد: «در مراکز آموزشی زیاد انفجار شده بود؛ اما دخترم جانش را کف دست میگذاشت و کورس میرفت. حالی چرا مه عضو بدنم را نفروشم تا شکریه، درس بخواند؟»
شکریه رضایی، قبل از آنکه طالبان دانشگاهها و تمام مراکز آموزشی را بهروی دختران ببندند، در آموزشگاه«کاج» دانشآموز بود. شکریه در مورد روز حملهی انتحاری در این مرکز گفته است: «همو روز، ناوقتتر از خانه حرکت کردم، در راه بودم که گفتند، در کورس انفجار شده.»
باقر نیازی، استاد شکریه در آموزشگاه«دختران دانایی» با تایید خبر قبول شدن شکریه رضایی در بورسیه دانشگاه لینچبورگ امریکا میگوید، او و همکارانش برنامه داشتند تا برای ۳۰ دانشآموز دختر در مرکز آموزشی دختران دانایی، از دانشگاههای امریکا بورسیه بگیرند: «ما ۳۰ نفر از دخترا را برای برنامه مینتورشیپ که میتوانند با آن بورسیه بگیرند، میخواستیم آماده کنیم. ۹ دختر دیگر هم ادمیشن گرفتهاند. خوشبختانه شکریه اولین دختری است که بورسیهای به ارزش سالانه ۵۴ هزار دالر امریکایی را قبول شد و کارهایش از سوی دانشگاه نهایی شده. این خبر خوشی برای ما و فامیل شکریه بود.»
او اما از روزی صحبت کرده است که پدر شکریه رضایی به آنها گفته بود که حاضر است یکی از کلیههایش را بفروشد که بتواند دخترش را تا پاکستان برساند: «وقتی پدرش گفت که حاضر شده گرده خوده بفروشه؛ حس عجیبی برایم دست داده بود. از یک طرف به شدت غمگین شده بودم، از طرف دیگه خوشحال بودم که آموزش دختران برای یک پدر تا این حد ارزشمند است.»
بشیر رضایی، یک دختر و یک پسر دیگر نیز دارد که از شکریه کوچکتر هستند.
وقتی صحبت از محرومیت میلیونها زن و دختر از آموزش در افغانستان بهمیان میآید، با اظهار تاسف میگوید: «هرجایی علم نباشد، جهل حاکم میشود. ما در وطن خود به شدت به آموزش نیازمندیم، نهتنها که نیازمندیم بلکه حق انسانی و اسلامی ما است. خدا در اولین کلامهایش نه سخن از کشورگشایی زده و نه از تشکیل نظام، بلکه گفته “بخوان”.»
آقای رضایی همچنان گفته است، امیدوار است به دو فرزند دیگرش نیز کمک کند تا آنها نیز بتوانند تحصیلات شان را ادامه دهند.
او با اشاره به اینکه طالبان دروازههای مراکز آموزشی را بهروی زنان و دختران بسته، خطاب به خانوادهها گفته است: «این شرایط گذشتنی است. در این وضعیت باید هرخانه به آموزشگاه تبدیل شود. ما نباید از آموزش دست بکشیم. هرکسی چیزی بیشتر میداند، به دیگران در خانه آموزش دهد.»
به گفتهی بشیر رضایی، قهرمان موفقیت شکریه مادرش است. زنی که بر ترسهایش غلبه کرد و اجازه داد دخترانش در ناامنی درس بخوانند: «راز موفقیت شکریه همو تشویقهای مادرش بوده. مه هم تا جاییکه توانستم، تشویق کردهام و برایش تلاش کردم.»
مادر شکریه با سواد است. شکریه گفته: «مادرم رشتهی حقوق را در مقطع ماستری در دانشگاه آزاد اسلامی تمام کرده. در واقع او بود که به من میگفت، تنها درس خواندن است که میتواند مرا از همهی مشکلات نجات دهد. همچنان مسالهی فروش گرده پدرم بهخاطر تحصیل من، مرا واقعا احساساتی کرد. پدرم میخواهد بهخاطر تحصیل مه عضو بدنش را بفروشد، هر پدری چنین کاری را برای دخترش نمیکند.»
شکریه نگران این است که مبادا به دلیل مشکلات اقتصادی، بورسیهاش را از دست دهد. شکریه اگر در کمتر از ۲۰ روز دیگر نتواند خودش را به پاکستان برساند، ممکن است بورسیهاش را از دست بدهد.
او که اکنون در یک قدمی رسیدن به هدفش قرار دارد، گفته است: «امیدوارم از بورسیه محروم نشوم.»
شکریه در مورد اینکه چرا خواسته رشتهی طب را بخواند، گفته است که مادرش زمانی علاقهمند این رشته بوده؛ اما اکنون او میخواهد، رویای مادرش را برآورده کند: «راستش مادرم چند سمستر هم این رشته را خواند؛ اما بنا بر بعضی مشکلات نشد ادامه بته. حالا مه میخواهم راه مادرم را انتخاب کنم.»
پدر شکریه هنوز نتوانسته هزینهی سفر خود و دخترش را به پاکستان را تامین کند، او هنوز به فروش گردهاش بهعنوان یکی از گزینهها میاندیشد؛ اما نگران این است که در فرصت مناسب نتواند هزینهی سفر خود و دخترش را تامین کند و امید و رویاهای دخترش یک بار دیگر به ناامیدی مبدل شود.
*یادداشت: به خواست مصاحبهشوندگان، اسمهای آنان مستعار انتخاب شده است.