آزاده
جمعآوری کودکان تکدیگر و خیابانی بخشی از طرح طالبان برای ممانعت از پدیدهی رو به گسترش تکدیگری در خیابانهای کابل بود. براساس این طرح، طالبان گفته بودند که به افراد «مستحق» کمک نقدی میشود و کودکان بیسرپرست که دست به گدایی میزنند، پس از ثبت بیومتریک به مراکز آموزشی وزارت کار و امور اجتماعی سپرده میشوند.
طالبان روند رسمی جمعآوری گداها را در شانزدهم سنبله ۱۴۰۱ شروع کردند. آنها تاکنون در چند مرحله آمارهایی از جمعآوری گداها که در میان آنها کودکان نیز شامل هستند، اعلام کردهاند.
اما بررسیها نشان میدهد که دستکم حضور کودکان خیابانی که کار عدهای از آنها گدایی است، در کابل نه تنها کم نشده؛ بلکه همچنان در حال افزایش است. از سوی دیگر، شماری از کودکان که در این گزارش با آنها گفتوگو شده، مدعیاند که از سوی طالبان بازداشت شده و در بازداشتها شکنجه و بدرفتاری را تجربه کردهاند.
در آخرین آمار که دفتر معاونت اقتصادی نخستوزیر طالبان نزدیک به یک سال پیش نشر کرده، این گروه از جمعآوری حدود ۲۸ هزار نفر خبر داده که ۱۲ هزار آن کودکان بودهاند.
روایتهایی از بدرفتاری
از شدت سرما میلرزد، در هوای سرد زمستان کابل تنها با یک دمپایی بیرون آمده است. آخرین بار که سه ماه قبل، از دست ماموران طالبان که میخواستند او را برای دومینبار بازداشت کنند فرار کرد، دیگر در خیابانهای کابل پلاستیک فروشی نکرده است، اما به جایش در پس کوچههای کابل تکدیگری را شروع کرده است.
امید تنها ۱۱ سال دارد، اما میگوید، مسوولیت یک خانواده هفتنفری را به دوش میکشد. امید در حالیکه صحبت میکند، با چشمهای سیاه و درشتاش راه رهگذران و دروازهی خانههای محله که قبلا تک تک کرده را میپاید.
نان خشک، آرد، پول و هرچیزی که خانهها و رهگذران به او بدهد، میگیرد. این روز نیز موفق شده خریطهی پلاستیکی خود را پر کند. از امید پرسیدم که چرا در این هوای سرد با یک دمپایی بیرون آمده؟ میگوید: «در خانههیچ چیز برای خوردن نداریم. کفش ندارم.»
امید مدعی است تاکنون دوبار از سوی نیروهای طالبان بازداشت شده و بار اول را برای مدتی در حوزهی چهارم امنیتی سپری کرده است.
امید تا هفت ماه قبل، خریطههای پلاستیک را در بازار کوتهسنگی میفروخت. تاریخ دقیق اولین باری که بازداشت شد را نمیداند، اما چگونگی بازداشت خود را هنوز به خاطر دارد: «یادم نمیآید چند شنبه بود، شاید شش ماه یا کمتر از آن بگذرد، مصروف صدا کردن و فروختن پلاستیک بودم. یکدفعه یک نفر از دستم محکم گرفت. یک عسکر طالب بود که مرا کش کرده به طرف پل کوتهسنگی برد. آنجا یک موتر کاستر پر از بچهها و مردان که پلاستیک و کراچی دستی داشتند، بود».
امید گفت: «همه بچهها و مردانی که پلاستیک فروشی و اسپندی میکردند را داخل موتر کاستر میآوردند و با سیم برق، شلاق و سیلی میزدند. یک کاکا که پلاستیک میفروخت از پیش طالب فرار کرد یک عسکر با تفنگچه فیر کرد و به پایش مرمی خورد. بوتاش ( کفش) پر از خون شده بود».
امید گفت، بار اول که دستگیر شد، سهشبانه روز را در حوزه چهارم امنیتی طالبان سپری کرد. او مدعی شده که در بازداشت لتوکوب شده و بیشتر کودکان بازداشت شده، کودکان کار بوده است: «مثل خیمهواری از جالی جور کرده بودند داخل آن پر از بچههای کارگر بود. وقتی ما سروصدا میکردیم با سیم برق و شلاق میزدند. من که گفتم مرا آزاد کنید باید خانه بروم، خانوادهام نگران میشود یک سرباز طالب با سیم برق به پشتم زد و گفت، دیگر اگر صدایت را بکشی میکشمتان».
این کودک ۱۱ ساله در مورد وضعیت بازداشتگاه حوزه چهارم امنیتی طالبان در کابل گفت: «یک دانه نان خشک را بسیار خرد( کوچک) میکردند، باز برای ما میدادند. ما هیچ سیر نمیشدیم. از یک گیلاس چای چندین نفر مینوشید. خیلی ظالم هستند طالبان؛ ما را خیلی لت کردند».
به گفتهی امید، بار دوم که طالبان میخواست او را به بازداشتگاه ببرد از چنگ آنها فرار کرده است. چون دفعه قبل از او تعهد گرفته بودند که دوباره در خیابانهای کابل پلاستیک فروشی نکند.
امید میتوانست روزانه از طریق پلاستیک فروشی ۲۰۰ افغانی درآمد کسب کند، اما دیگر این کار را از ترس بازداشت دوباره رها کرده و تکدیگری میکند: «برای ما گفته شده بود اگر دوباره پلاستیک فروشی کنیم برای همیشه زندانی و یا اینکه ما را میکشند. یکبار دست عسکر را گاز گرفتم و از موتر پریدم و فرار کردم. یک عسکرطالب زیاد دوید ولی من را گیر نتوانست».
به دیدار مادر امید میروم. خانهای با دیوارهای گلی که به خاطر رطوبت زمستان دیوارهایش سیاه شده است. لیلا ۳۲ ساله با شش فرزندش در آن زندگی میکند. لیلا میگوید، شوهرش بیشتر از شش ماه شده که در مسیر رفتن از راه قاچاقی به طرف ایران ناپدید شده است.
لیلا نیز بازداشت و لتوکوب فرزندش توسط طالبان را تایید میکند. او میگوید، امید تنها کسی است که نان بخور و نمیری به خانه میآورد. حتا او گفته اگر فرزندش یک روز برای تکدیگری نرود، آنها در خانه گرسنه میماند: «در قوم ما رواج نیست زنان بیرون بروند و اگر از گشنگی مردیم هم نباید بیرون برای کار برویم».
لیلا که آرزو داشت فرزندانش مکتب بخوانند، حالا با فقر شدیدی که بر زندگی آنها سایه انداخته دیگر مطمئن نیست به این آرزوی خود خواهد رسید یا نه.
با آمدن طالبان، دامنه فقر در افغانستان هر روز در حال گسترش است. براساس گزارش چندی قبل اداره هماهنگی امور کمکهای بشری ملل متحد (اوچا) ۱۵٫۸ میلیون افغان بین نوامبر ۲۰۲۳ و مارچ ۲۰۲۴ گرسنگی شدید را تجربه خواهند کرد.
به گفتهی لیلا: «طالبان باید خودشان بفهمند، اگر ما مجبور نبودیم هیچ وقت اجازه نمی دادیم تا اولادمان چنین کارهای شاقه نماید و به جایش میگذاشتیم برود و درس بخواند».
مختار ۱۲ساله، یکی دیگر از کودکان پلاستیکفروش در بازار کوته سنگی است. او سه سال است که بهخاطر بردن لقمه نانی برای خانوادهاش خریطههای پلاستیک میفروشد، مختار نیز دو بار توسط طالبان بازداشت شده. او میگوید، طالبان او را سه ماه قبل هنگام فروختن پلاستیک بازداشت کرده و در بازداشتگاه « بادام باغ » شش روز را سپری نموده است. همچنین او مدعی است که پس از آزادی دوباره بهدست طالبان افتاده و این بار یک ماه در بازداشت طالبان بوده است.
مختار میگوید: «یکدفعه یکی از پشت گردنم گرفت و داخل موتر رنجر انداخت آنقدر دادوبیداد کردم کسی توجه نکرد، فقط ما را با شلاق تهدید میکرد که باید ساکت باشیم».
مختار در مورد تجربهاش از بازداشتگاه طالبان گفت: «فرش درست نبود، اتاق خرد ( کوچک ) و نم داشت، تشناب داخل اتاق بود و بسیار بو میداد، نان صحیح نمیدادند، بیشتر بچهها گرسنه میماندند و باهم جنگ میکردند…همهی بچهها بهخاطر دوری از خانوادههایشان گریه میکردند و روی دیوارهای بازداشتگاه پدر و مادر نوشته بودند؛ بچهها خود را به دیوار یا یگان چیزای خطرناک می زدند تا زخمی شوند و از بلای آن زندان خلاص شوند، یک بچه که سرش را به آهن کوبیده و خودش را زخمی کرده بود را به شفاخانه بردند، بعد از آن بیشتربچهها تصمیم داشتند تا خود را زخمی نمایند».
شبانه ۴۰ ساله، مادر مختار است. او ۶ فرزند پسر دارد که ۵ پسرش در بازار؛ پلاستیک فروشی، اسپندی و گاهی برای موترهای شهری مسافر جمعآوری میکنند. سه فرزند شبانه را طالبان در دورههای مختلف زمانی، یک ماه بیشتر یا کمتر در بازداشتگاه نگهداشته اند.
شبانه میگوید، با ربوده شدن فرزندانش توسط طالبان، دچارمشکل شدید عصبی شده که بیشتروقتها با داروهای آرامبخش خودش را آرام میکند: «نمیدانم این طالبان هیچ درک ندارند بچههای ما را میبرند اینقدر فکر ندارند خانوادهشان نگران میشوند؟ هیچ نمیفهمم چه بگویم».
شبانه میگوید: «غریبی است دیگر وگرنه هیچ کس حاضر نیست{ فرزندان خود را } به کار بفرستد، این دولت بجای اینکه کمک کند، اولادهایشان را جمع میکند میبرد و از کار دلسیاه می کند».
روایت سلیمان ۱۰ ساله نیز مشابه آن چیزی است که کودکان دیگر ادعا دارند. سلیمان شش سال داشت که مادرش او را برای پلاستیک فروشی به خیابان فرستاد. سه راهی لیسه حبیبیه شده بود محل کارش. سلیمان مدعی است که سال گذشته برای دو بار از این سه راهی توسط طالبان به بادام باغ کابل انتقال داده شده است.
بار اول بعد از انجام بایومتریک آزاد شده؛ اما یک ماه قبل برای دومین بار بازداشت میشود که برای ده روز در بازداشتگاه طالبان در بادام باغ میماند.
به سراغ تورپیکی ۳۵ ساله میروم؛ او مادر سلیمان و چهار فرزند دیگر است. در یک خانهی کرایی در منطقهی « نوآباد سناتوریم» کابل زندگی میکند. تورپیکی نیز میگوید، طالبان پسرش سلیمان را بخاطر فروختن پلاستیک ده روز زندانی کرده است.
او میگوید، هر روز بهخاطر دیدن پسرش گاهی با پای پیاده در هوای سرد زمستان به بازداشتگاه رفته است که با رفتار خشن مسوولین طالبان برخورده و پسرش را نیز دیده نتوانسته است: «اولاد است دیگر. کی دل آدم میشه که در زندان باشد. پیسه ( پول ) هم نداشتم که کرایه موتر میدادم گاهی پیاده و گاهی کدام موتروان ( راننده ) مرا میرساند به بادام باغ، آنجا هم برایم اجازه داخل شدن نمیداد تا بچهام را ببینم. هر چه زاری میکردم که بچهی مرا آزاد کنید گاردها با نیشخند میگفتند، خاله پسر تو آزاد نمیشه تا ده روزش پوره نشود، ولی میشه تو را هم زندانی کنیم».
تورپیکی میگوید، بعد از آزادی از بازداشتگاه سلیمان بیشتر شبها را کابوس میبیند.
طرحی ناکام؟
با نگاه به خیابانهای کابل به نظر میرسد چیزی تغییر نکرده است. کودکان دستفروش و خیابانی مثل گذشته زیاد هستند.
شهروندان کابل نیز میگویند وضعیت مثل گذشته است. هاشم۳۲ ساله، یکی از باشندگان شهرکابل میگوید، بعد از آمدن طالبان در افغانستان کودکان کار افزایش یافته است. هاشم که خود دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه بلخ است حالا در« قلعه نو » کابل کراچی دستی دارد و ترکاری فروشی میکند.
بهگفتهی هاشم: «هیچ چیزی خوب نشده و هرروز اوضاع خرابتر شده، فامیلها طفلهای شان را به کارمیفرستند. این از مجبوری است و طالبان آنها را هر روز تهدید و بازداشت می کند».
سهیلا ۲۰ ساله در مورد چشمدید خود از وضعیت کودکان خیابانی به رسانهی رخشانه گفته است: «از وقتی که طالبان آمده سر هرکوچه یک کودک اسپندی و یا پلاستیک فروش است. من نمیگویم در حکومت جمهوریت همه چیزعالی بود، اما بازهم تعدادی از زنان وظیفه داشتند، با بیکارشدن زنان، کودکان کارگر زیاد شدهاند؛ چون بیشتر زنان نانآور خانوادههای شان بودند حال چون کار نیست مجبورند کودکان شان را بفرستند درجادهها و بازارها برای یافتن لقمه نانی».
حسن پیام، استاد دانشگاه و کارشناس اجتماعی در کابل در مورد بازداشت کودکانخیابانی توسط طالبان بر این باور است که این طرح بیشتر از این که راهحل باشد، خاک زدن طالبان به چشم مردم است: «طالبان در عمل، با چنین اقدامهایی نمیتوانند که همهی کودکان را از سطح شهر جمعآوری نمایند، چون هرروز تعداد کودکان کار رو به افزایش است. تهدید و بازداشت طالبان برای این کودکان بیتاثیر خواهد بود چراکه کودکان بیشتر از تهدید طالب و زندان، تهدید گرسنه ماندن خانوادهشان در اولویت قراردارد». َ
براساس گزارش اخیر سازمان ملل، ۳.۷ میلیون کودک کار درافغانستان وجود دارد.
حامد تیموری جامعه شناس نیز چنین طرحهایی را نمایشی میداند. آقای تیموری در گفتوگو با رسانهی رخشانه گفته است، طالبان با جمع آوری کودکان و گدایان از سطح شهر و جادهها برای مردم و جهانیان نقش یک حکومت با مسوولیت و دلسوز را بازی میکند.