زهرا موسوی
۶ــ مردسالاری افراطی
ناگفته پیداست که مبنای اقتداگرایی و سیطرهجویی افراطی نظامهای فاشیستی از گفتمان پدر ـ مردسالاری وام گرفته شده است. مردسالاری دیرپاترین و تاریخیترین مبنای ستم و استثمار جنسیتی در نظامهای فکری و سیاسی فاشیستییی ست که بر مبنای مالکیت خصوصی، تقسیم نابرابر کار جنسی و مناسبات قدرت در سلسلهمراتب اجتماعی تولید، توزیع و بازتولید قدرت و حیثیت استوار بوده است.
ی ن: طالبان، طی بیانیهها، اعلامیهها مواضع رسیم بارها ثابت کردهاند که هیچ روداری و باوری به حق و حیثیت انسانی زنان ندارند. از این منطر آنان نماینده و پیرو تندروانهترین و متعصبانهترین اشکال گفتکان مردسالاری سنتی اند.
۷ــ کنترل رسانهها، محدودیت و نظارت شدید بر حق آزادی بیان
رسانههای همگانی مستقیمآ تحت کنترل و نظارت مطلق و بیچون و چرای این رژیمها قرار داشتند. سانسور شدید و نظارت نظاممند بخشی از سازوکار رژیمهای فاشیستی قلمداد میشدند. در مواردی از شیوههای اعمال نفوذ غیرمستقیم نیز استفاده میکردند تا وفاداری و گوشبهفرمانی رسانهها را تضمین کنند.
از جمله میتوان از صدور فرمانها، مقررات صدور امتیاز و جواز، کنترل دسترسی به منابع مالی و غیرمالی، فشار اقتصادی، تحمیل خط مشیء، برجسته کردن لزوم میهنپرستی و حتی تهدیدهای روانی و جانی ضمنی به جان فعالان رسانه نام برد.
از اینرو نشرات رسانههای همگانی غالباً در راستای خط مشی صاحبان قدرت و حاکمیت بود. نتیجهی این نظارت و مداخله معمولا ناآگاهی مردم از واقعیتهای جاری دربارهی رژیم در قدرت بود.
ی. ن: از روزهای نخست روی کار آمدن طالبان، بخشی ازرسانههای جمعی عملآ به بنگاههای نشر و بازنشر ایدئولوژی بدل شده است. در مواردی منتقدان و فعالان مدنیای که در رسانههای به نقد یا مخالفت با حاکمیت طالبان اقدام کردهاند، دستگیر، تهدید یا مرعوب شدهاند. در تازهترین مورد، رسانهها از نشر، آنچه طالبان سریالهای گمراهگنندهی خارجی نام میبردند، منع شدهاند.
۸ــ تأکید مفرط بر وسواس ذهنی مبنی بر تهدید تمامیت عرضی و نگرانی امنیت ملی
ایجاد این وسواس و هراس که دستگاه امنیتی دربست تحت نظارت سران فاشیست بود، ابزار مطلوبی برای انسجام و اتحاد تودهها و بهانهی مشروعی برای سرکوب و فعالیتهای سرّی و پنهانی فارغ از هر گونه حد و حصر و قید و بند از سویی دیگر بود. این نظامها با تشکیل و تمویل خشونتبارترین نهادها و دستگاههای امنیتی زیر نام حفاظت از «امنیت ملی» هرگونه مخالفت یا مقاومتی را در برابر خویش خنثا کرده و زیر نام «وطنفروشی» و «خیانت ملی» سرکوب مینمودند. استفاده از نیروهای شبهنظامی برای ترویج ترس به هدف کنترل تودهها امری معمول و مطلوب بود.
ی. ن: طالبان با بهرهجویی از این شگرد، تا این دم تمام ظرفیتهای بالقوه و بالفعل سیاسی و مدنی مخالف را با حملات مکرر نظامی و امنیتی سرکوب کردهاند.
۹ــ استفادهی ابزاری از دین؛ درهمتندیگی دین و سیاست
واقعیت این است که بیشتر این رژیمهای فاشیستی و فاشیستمآب با استفادهی ابزاری از دین، خود را نماینده و حامی سرسخت دین نشان میدادند. معمولآ هم از تناقض میان ادعا و عمل حاکمان که در مواردی هیچ سخنی با آموزههای دینی نداشت، کمترین سخن و نقدی بود. تبلیغات گستردهی نظام حاکم هم این توهّم را دامن میزد که حاکمیت موجود، نماینده و برگزیدهی مشروع گفتمان دین است و این مخالفان حکومتاند که «بیخدا» ، «کافر» و به تبع جزو «محارب» هستند.
آنان با این شگرد، هرگونه نقد یا مخالفت با عملکرد خویش را در حکم حمله و مخالفت با گفتمان دین، امر مقدس و خدا فرافکنی میکردند. حتی وقتی اصول پایهیی مذهب، در تقابل و تضاد با سیاستها و کارکردهای دولت فاشیستی بود، سران حکومت از مذهب و احکام و شعارهای مذهبی برای تهییج و توجیه افکار عمومی استفاده میکردند.
ی. ن: بخش عمدهای از سیاستها، رویکردها و عملکردهای سرکوبگرانه و خشونتبار طالبان هیچ مبنای دینی ندارد. از عملیات انتخاری گرفته تا محرومیت دختران از آموزش؛ اما طالبان با بهرهجویی از اینشیوهی فاشیستی خویش را نمایندهی خدا بروی زمین بر میشمارند و تصامیم و صلاحدید خویش را احکام الهه و آسمانی فرافکنی میکنند.
از سویی دربارهی ادعای تزویر و استفادهی ابزاری از دین، در این اواخر ویدئویی از سراجالدین حقانی سرپرست وزارت داخلهی گروه طالبان منتشر شد که نشان میدهد او حتا یک آیهی قرآن را نیز که در آغاز سخنرانیاش درست و کامل خوانده نتوانست.
۱۰ــ حمایت از شرکتهای مالی و اقتصادی بزرگ
زیر سیطرهی نظامهای فاشیستی، همزمان که زندگی شخصی شهروندان عادی زیر نظارت و در مضیقهی شدید اقتصادی و انواع محدودیتهای اجتماعی بود، امتیازات مادی و آزادیهای سران حکومت نامحدود بود. جامعه، ساختاری به شدت سلسلهمراتبی و طبقاتی و نابرابر داشت. به گونهای که سران نهادها و بنگاههای اقتصادی معمولآ مشمول لطف و رئفت سران نظام سیاسی بودند.
جامعهی زیر سیطرهی فاشیزم دچار نوعی فلاکت در سطح جمعی و نوعی سودجویی و فربهی در سطح حاکمیت و حلقات نزدیک به نهاد قدرت بود.
ی. ن: در نظام طالبان بر خلاف ادعاها و شعارها فساد گسترده و لجام گسیختهای جاری است. طالبان بر خلاف تصویری که از خود ارائه میدهند یک گروه یکدست و یکپارچه و از یک طبقهی اجتماعی نیستند. این مورد نیز در این اواخر با انتشار ویدئویی از یکی از محافل شبنشینی یکی از اعضای خانوادهی مقامات طالبان قابل اثبات است. در این ویدئو میتوان مصداقهای فساد طبقاتی و تزویر اخلاقی در میان این گروه را به روشنی رویت کرد.
۱۱ــ سرکوب طبقهی کارگر و تشکیلات و اتحادیههای کارگری
رژیمهای فاشیستی با درک ظرفیت و قدرت سازماندهی کارگران که عمدهترین نیروی اجتماعی تمام جوامع را تشکیل میدهند، مخالف ایجاد هرگونه تشکل، سندیکاها و اتحادیههای کارگری بودند. فاشیستها همواره مطالبهگری و مقاومت از آدرس طبقهی کارگر را قاطعانه در هم میکوبیدند. جامعه متشکل از بیشمار تنگدستان و فرودستانی بود که مظنون، وانهاده، سرخورده و تحقیر شده بودند. زیرا تنها در چنین شرایطی است که حاکمیت فاشیستی میتوانست به بقا و بازتولید مناسباتش ادامه دهد.
ی. ن: افغانستان زیر سیطرهی طالبان هیچ چیز از یک بحران و فاجعهی انسانی تمام ـ عیار کم ندارد. مردم در مناطق محروم، از شدت فقر نوزادان و کودکانشان را میفروشند؛ بیش از یازده میلیون کودک، زن و سالمند در معرض قطحیاند. بخش عمدهای از مردم که که حواشی شهرهای بزرگ و پایتخت ساکناند هیچ امکانی برای ارتزاق و تأمین اساسیترین نیازها چون آب نوشیدنی، خوراک، مسکن و پوشاک را ندارند. طبق دادهها و مستندات، بخش عمدهای از منابع مالی ارسالیای که به نام کمکهای بشردوستانه صورت میپذیرد به مردم نیازمند و مستحق نمیرسد.
۱۲ــ سرکوب جامعهی آکادمیک و فرهنگی: تحقیر روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و فعالان
مراکز تولید دانش، نهادهای عملی و کانونهای فرهنگی از مراکز اصلی نظارت و اعمال نفوذ نظام های فاشیستی بودند. در نظامهای فاشیستی هرگونه تمرکز و سرمایهگذاری در حوزهی دانش روز، فرهنگ و هنر امری زاید و حتا تهدیدآمیز و خطرناک تلقی میشد.
روشنفکران و نویسندگان آزاد و مستقل، مورد بیزاری و نفرت این رژیمها بودند. آنان هرگونه، پرسشگری، مطالبهگری و به تبع آزادی اندیشه و عمل را در تقابل با امنیت و آرمانهای ایدئولوژيکشان میدانستند. کانونها هنری و فرهنگی، دانشگاهها و مراکز آموزشی را به شدت کنترل میکردند و دانشگاهیانی که از لحاظ سیاسی قابل اعتماد حاکمیت نبودند، مورد تهدید و تعرض و حتا حذف میگرفتند.
ماهیت نظامهای تمامیتخواه همواره در تقابل با هویت نیروهای پیشرو چون دگراندیشان، هنرمندان، فرهنگیان و دانشاموختگان بوده است. در نظر این رژیمها،و در غیر این صورت، حق حیات ندارد.
ی. ن: تقریبآ تمام فعالیتهای کانونها و حلقات هنری، فرهنگی، ادبی، حتا در مواردی فعالیتهای ورزشی زنان از زمان سلطهی طالبان در سراسر کشور متوقف شدهاند. خاصه نهادهای آکادمیک عمومی و دولتی با تصیفهی کادر علمی از سوی طالبان و نظارت و در مواردی تغییر نصاب آموزشی، به مراکز افراطگرایی و بنیادگرایی بدل شده است.
در مواردی با حمله و هجوم به حریم شخصی و خانههای فعالان و دانشگاهیان، عملا مورد خشونت، تهدید به حذف و شکنجه قرار دادهاند. در حوزهی فرهنگ و ادب و هنر نیز طالبان با تعطیلی تمام محافل و فعالیت نهادهای فرهنگی عملا جامعه از هر گونه نماد و نشانهی حیات فرهنگی تهی کردهاند. در مورادی حتا با انتشار صحنههای شکنجه و کشتار هنرمندان بومی و محلی هنر را معادل کفر و گمراهی معرفی کردهاند که سزاوار مرگ است.
۱۳ــ تأکید مفرط به خطر جرم و جنایت و سرکوب شدید مخالفان
اغلب این رژیمها دستگاه قضایی و جزاییای بیرحم با قدرت عملی نامحدود داشتند. شمار عظیمی معمولآ به جرایم مختلف سیاسی و امنیتی در زندانهای نظامهای مطلقه و توتالیتر محبوس بودند. نیروی پلیس از قدرت عمل و خودمختاری بیحد و حصری در آنچه «اجرای قانون» خوانده میشد، رخوردار بود که نتیجهٔ آن چیزی جز سرکوب و خشونت لگامگسیخته نبود.
معمولآ متهمان در قالب اتهامهای جنایی ساختگی «پروندهسازی» را به هم میآمیختند و از اتهامها برای بازداشت و زندانی کردن مخالفان سیاسی رژیم استفاده میکردند. از اینرو، ترس و تنفری غیرواقعی و غیرمستند از مجرمان یا «خیانتکاران» را در میان مردم رواج میدادند تا بهانهیی برای افزایش قدرت پلیس و نیروهای امنیتی داشته باشند.
ی. ن: کمتر کسی از موج ناپدیدسازیها و دستگیریهای طالبان زیر نام تأمین امنیت بی خبر است. در تازهترین مورد آنان موجی از تلاشیها و بازرسیهای خودسرانه را از خانهها و مناطق مسکونی آغاز کردهاند. اقدامی که هم زمینهی شناسایی، پروندهسازی و سرکوب مخالفان را تسهیل میکند و هم با تشدید فضای امنیتی و پولیسی، زمینهی هنجارمندی انحطاط و اختناق را به مثابهی ضروتی حیاتی را فراهم میآورد.
در شرایطی که به دلیل ارعاب و اختناق حاکم، کمترین اطلاعات و دسترسی مستند به وضعیت داخل زندانهای مخوف طالبان میسر نیست تخمین و ارائهی آمار دقیق امری دشوار است. با این حال روایتها و یافتههای تأیید نشده دست کم از دستگیری صدها تن خبر میدهد.
۱۴ــ فساد گسترده و انحصار قدرت
مبنا و معیار انتساب در رژیمهای فاشیستی تجربه، مهارت یا تخصص نه که همواره میزان وابستگی و وفاداری به نظام است. از اینرو نیز همواره به شکلی مافیای و از سوی گروهی از دوستان و وابستگان ایدئولوژیک یا طبقاتی اداره میشود.
در این میان، صاحبان کسبوکار و سرمایهدارانی که روابط نزدیکی با صاحبان قدرت داشتند، غالبآ از موقعیت خود برای ثروتاندوزی استفاده میکردند«رانتخواری». دوستان و خویشان و نزدیکان به مقامهای مهم و حیاتی دولتی گماشته میشدند و به دلیل اشتراکات مذکور حامی یکدیگر و فساد هم بودند. اعضای حکومت در موقعیتی قرار داشتند که میتوانستند از منابع دیگری نیز همزمان سود و ثروت هنگفت بیاندوزند. این فساد فزاینده ادامه مییافت و مردم هم در بیخبری نگاه داشته میشدند.
ی. ن: طالبان از روزی که به قدرت رسیدهاند، تمام دستگاه و نهاد قدرت را به گونهای انحصاری به دست گرفته و در میان یک حلقهی کوچک تقسیم کردهاند. هیچ نوع انعطاف یا تسامحی برای تقسیم یا توزیع قدرت با جریانهای دیگر در مناسبات تاریخی و مادی جامعهی افغانستان معاصر ندارند. سران نظام خودخواندهی طالبان گروهی مرد جنگجوی ایدئولوژیکاند که کمترین تجربه یا تخصصی برای ادارهی سیاسی یک دولت ندارند. طالبان به طور عمده از یک تبار، گویشور یک زبان و نمایندهی یک جهانبینیاند که به تکثیر و تنوع اجتماعی باورمند نیستند. گروهی که اکنون ماههاست مهار اداره و تمام امکانات مادی و معنوی یک سرزمین را به زور تصرف کردهاند.
۱۵ــ انتخابات نمایشی و جعلی
انتخابات، در نظامهای فاشیستی، نه به عنوان مکانیزم مشروع سنجش آراء محک افکار عمومی یا عاملیت مردم تعیین سرنوشت سیاسی که نمایشی سراسر تظاهر و تقلبی و دروغین بود. از آن جایی که فعالیت آزادنهی احزاب سیاسی ممنوع بود و جامعه دچار تشدید و تمرکزگرایی افراطی، اگر هم فرض محال، انتخاباتی فراگیر با شرکت نامزدهای انتخاباتی برگزار میشد، معمولاً صاحبان قدرت با استفاده از امکاناتی که در اختیار داشتند، یا نامزدهای رقیب را سیاهنمایی میکردند و یا با تخریب و سلب اعتبار از آنان را از میدان رقابت بیرون کرده و در مواردی حتا زمینهی حذف و ترور آنان را مهیا مینمودند.
این نظامها از راههایی چون دستبرد و تقلب در روند انتخابات، کنترل نهادها و دستگاه برگزاری انتخابات، ارعاب و محرومیت مخالفان از حق رأی، دور ریختن و باطل اعلام کردن آرای قانونی، جابهجا کردن حوزههای انتخاباتی، تبلیغات رسانهیی، و در مواردی با اعمال نفوذ بر دستگاه قضایی و حقوقی وابسته، همواره نتیجه را به هدف ابقا در نهاد قدرت تنظیم و تعدیل کردهاند.
توضیج نگارنده: طالبان تا این دم به برگزاری هیچ شکلی از انتخابات رضایت نداده اند. با این حال با توجه به تجربهی استقرار و استمرار نظامهای مطلقهی فاشیستی دیگر در منطقه چون جمهوری اسلامی ایران، و در ادامهی منطق تبادل الگو و تجربهای که تا این دم میان این دو نظام فاشیستی ایدئولوژیک برقرار بوده، احتمال انعطافپذری طالبان برای تن دادن به انتخاباتی که در بالا تذکر رفت، چندان بعید و بدیع به نظر نمیرسد.