مجازات خشن در ملاء عام دوباره به افغانستان برگشته است. نمایشی پر زرق و برق از خشونت که طالبان به اجرای آن مباهات میکنند و مردم را نیز به تماشای آن وادار میکنند. تجمع گسترده مردم در لوگر، فراه و پروان آشکارا نشان میدهد که مردم نیز از اجرای این نمایش خشنودند و به احتمال زیاد تماشای تنبیه بدنی زنده و واقعی به سوژه لذتبخشی برای آنها بدل شده است.
با این حال، چند پرسش تأملبرانگیز و نگرانکنندهای وجود دارد:
_ چرا مجازات در ملاءعام برای طالبان مهم است؟
سادهترین و پیشپاافتادهترین توجیه این است که طالبان میخواهند شریعت را تطبیق کنند. این توجیه به همان اندازه که ساده به نظر میرسد گمراهکننده و فریبنده است. صرف نظر از این که کسی شریعت را قبول داشته باشد یا نه، مسأله اصلی در برخورد طالبان با اسلام این است که آیا اسلام هدف است یا وسیله. پیشفرض کسانی که گمان میکنند طالبان در صدد تطبیق شریعتاند این است که شریعت برای طالبان هدف فینفسه است.
اما این گمانه با شواهد و مستندات زیادی روبهروست که نشان میدهند طالبان با شریعت و دین برخورد ابزاری دارند. طالبان از زمان ظهور در عرصه سیاسی افغانستان بهصورت بیامان درگیر کشتار و خونریزی بودهاند. کشتار و خونریزی طالبان معطوف به هر غایتی باشد با معیارها و مقیاسهای شریعت اسلامی قابل توجیه نیست. در طی سه دهه جنگ، اکثریت قابل توجه قربانیان خشونت طالبان مسلمانان عادی و معمولی بودهاند. دست طالبان بیش از هر کافری به خون مسلمانان آلوده است.
در مقایسه با کشورهای مسلمان، طالبان روابط به مراتب نزدیکتر با کشورهای غیرمسلمان دارند. چین، هند و روسیه سه کشوریاند که مسلمانان در آنجا به صورت سیستماتیک در معرض تبعیض و سرکوب قرار دارند. اویغورها در چین، یکی از پیچیدهترین اشکال تفتیش عقاید و تبعیض مبتنی بر باورهای مذهبی را تجربه میکنند. جابجایی جمعیتی، محرومیت از خدمات اجتماعی و سرکوب تنها بخشی از مصایب زندگی اویغورهای مسلمان تحت حاکمیت چین کمونیستی است. در کشمیر تحت کنترل هند نیز مسلمانان در معرض سرکوب سیستماتیک قرار دارند.
در سوی دیگر؛ اما رابطه طالبان با خشونت ناگسستنی و جداییناپذیر است. از زمان ظهور طالبان تا کنون خشونتآفرینی و توسل به شیوههای خشن برای کسب قدرت و اعمال سلطه به صورت بیوقفه ادامه داشته است. تصرف دستگاه حکومت تغییری در میل اعضای این گروه به اعمال خشونت ایجاد نکرده است. آنچه تغییر کرده است شیوهها و روشهایی است که خشونت به میانجی آن اعمال میشود.
سرکوب سیستماتیک زنان، شلاقزدنها، اعدامها و اقدامات خشنی که این گروه در سطوح و لایههای اجتماعی و فرهنگی مختلف اعمال میکنند، اشکال نوینی از خشونت اند که جایگزین ترور، عملیات انتحاری و شیوههای قدیمی خشونت طالبانی شدهاند. نقطه مشترک این وجوه متفرقه میل درونی و ذاتی طالبان به خشونت است. مجازات در ملاءعام، در واقع نه با انگیزه دینی و مذهبی که معطوف به ارضای این میل صورت میگیرد. طالبان مجازات خشن میکنند چون با آن خو کردهاند و بخشی از سرشت آنان است. آنان از این کار لذت میبرند. آنان از تماشای این که کسی ضجه و ناله میکند، زجر میکشد، مستاصل و در مانده است یا در خون خویش میغلتد به وجد میآیند و سرمست میشوند.
_ چه اشکال و شیوههای دیگری از خشونت هنوز همگانی نشدهاست؟
به رگباربستن یک فرد در پیش چشم همه هرچند فوقالعاده بیرحمانه است اما در دستگاه طالبان خشنترین شکل شکنجه به شمار نمیآید. آنچه را که ملاهبتالله «اجرای حدود» میخواند شامل سناریوهایی است که هنوز به نمایش گذاشته نشده است. یکی از این سناریوها «سنگسار کردن» است. آنچه را که طالبان تا هنوز اجرا کردهاند صحنه اصلی نمایش نهایی نیست. اقدامات کنونی مقدمه نمایش نهایی است. صحنه اصلی این نمایش «سنگسار» است.
سنگسار کردن از دید طالبان چند کارکرد روانشناختی و جامعهشناختی دارد. به لحاظ روانشناختی، عمق و حجم خشونت نهفته در سنگسار بیشتربه اطفا و ارضای میل تمامنشدنی طالبان به خشونت کمک میکند و از این رهگذر طالبان عمیقتر احساس تشفی پیدا میکنند.
به لحاظ جامعه شناختی، ازسرگیری استفاده از یکی از منفورترین وجوه خشونت دینی جایگاه این گروه را در میان رقبای افراطی-تروریستی همچون داعش و القاعده ارتقا میدهد. طالبان آشکارا نشان میدهند که توانایی ایجاد حکومت و بازگشت به گذشته را دارند، در حالی که رقبایش در تحقق چنین هدفی ناکام ماندهاند.
در سوی دیگر، به عقیده طالبان حکومت نباید بر پایه مشروعیت و رضایت شهروندان استوار باشد. رضایت شهروندان برای پایداری و بقای نظامی که با زور به قدرت رسیده است سم مهلک است. بقای قدرت طالبان بر استمرار رعب و وحشت مردم استوار است.
سنگسار، دروضعیتی که زمینه برای عملیات انتحاری فراهم نیست، میتواند ترس و وحشت گسترده در میان مردم ایجاد کند. مردم در هنگام تماشای صحنه سنگسار ذهنشان از قربانی این کار به سمت عاملان آن معطوف میشوند. گروهی که بتواند سنگسار را در برابر دیدگان همه اجرا کند به سادگی میتواند اشکال و صورتهای دیگری از خشونت را در خفا و پشت پرده عملی کند. از این زاویه، برای طالبان مهم نیست که چه کسی سنگسار میشود و این کار چه نسبتی با شریعت و ارتقای دینداری در جامعه دارد. مهم این است که اجرای چنین نمایشهایی پایههای حکومت مبتنی بر ترس و وحشت را محکمتر و ثابتتر میسازد.
_ سرنوشت زنان چه میشود؟
تجربه تاریخی نشان داده است که اعمال خشونت با ساختار پدرسالارانه سیاسی رابطه تنگاتنگ دارد. به هر میزانی که بسترهای اجتماعی-فرهنگی پذیرش خشونت در جامعه تغییر کند و مردم از خشونت متنفر شود ساختارهای پدرسالارانه هم تغییر میکند و راه برای رسیدن زنان به قدرت و ثروت فراهم میشود. در سوی دیگرِ، به هر میزانی که ساختار پدرسالارانه قوی باشد موارد سرکوب و توسل به زور نیز بیشتر میشود.
در چنین شرایط، زنان از هرجهت سوژه مناسب برای سرکوب و حذفاند. زنان هم تهدیدی برای بقای نظام پدرسالار در جامعه است و هم سرکوب آنان به سادگی و باهزینه کمتری صورت میگیرد. حذف و سرکوب تمامعیار زنان هرچند با صبغه دینی و توجیه شرعی انجام میشود؛ اما در واقع از تمامیتخواهی مردسالارانه در جامعه نمایندگی میکند.
آنچه در حوزه عمومی در قبال زنان انجام میشود در مرحله بعدی در حوزه خصوصی و سطوح خرد تعاملات اجتماعی گسترش یافته و بازتولید میشود. اعمال خشونت در سطح کلان الگویی را برای بازتولید و تکرار خشونت در سطح خرد ایجاد میکند. در نتیجه، سنگسار زنان در ملاءعام زمینه را برای شکنجه و آزار و اذیت آنها در درون خانه و رخدادهای سطح کوچک تعاملات روزمره اجتماعی فراهم میکند.
دورنمای زندگی زنان در سایه حکومت طالبان پراز دشواری و پیچیدگی است. آنچه ما مشاهده میکنیم آغاز یک فرایند رو به نیستی و زوال است. مرحله به مرحله و گام به گام زندگی برای زنان نازیستنیتر میشود. آرزوی ایجاد یک دهکده تکجنسیتی هیچگاهی تا این حد به واقعیت نزدیک نبوده است. برای جلوگیری از تحقق این آرزوی ضد انسانی یک لحظه هم دستکشیدن از مبارزه خطای بزرگ و نابخشودنی به شمارمیآید.