الهه محمدی
۱۱ دختر نوجوان با چشمان پر از اشک و گلوی پر از بغض جرات رفتن به خانه زهرا علیزاده، همصنفی شان که در حمله موتر بمب در مکتب سیدالشهدا، جان باخت، نداشتند. همه شان در پیش دروازه حویلی همصنفی جان باخته شان صف کشیده بودند و همه خاموشانه اشک میریختند. از آنها میپرسم که چرا داخل خانه نمیروند میگویند:«مادر زهرا خواب است». شکریه و ده دختر دانشآموز مکتب سیدالشهدا که دوستان و همصنفیهای زهرا علیزاده بودند، به خاطر همدردی به خانه همصنفی شان پیش مادر زهرا آمده بودند.
خانه سوت و کور بود و سکوت غم انگیزی بر خانه مادر زهرا سایه افکنده بود. کودکان که از حمله موتر بمب جان سالم بدر برده بودند و تعداد زیادی از همصنفی و هم دورههای مکتب شان را از دست داده بودند، همه به نحوی در شوک بودند. همکلاسیهای زهرا وقتی وارد خانه شدند همه دستان کوچک شان را دور گردن مادر همکلاسی شان حلقه زده بودند و با صدای بلند نبود زهرا را فریاد میکشیدند.
همصنفیهای زهرا با چشمان پر از اشک در دنیایی کودکانهشان به مادر زهرا دلداری میدادند.
شکریه دختری که با زهرا در صنف درسیشان روی یک فرش مینشست و با هم دوستان صمیمی بودند، به مادر زهرا علیزاده قول میدهد که او راه دوستش را ادامه میدهد.
او و دیگر همصنفیهایش در خانه زهرا علی زاده در حالی که اشک میریختند یکصدا میگفتند که:« ما هرگز تسلیم نمیشویم. راه شهدای وطن خود را به خاینن این کشور رها نمیکنیم.»
شکریه میگوید که زهرا وقتی از مکتب رخصت شد، بسیار عجله داشت تا به صنف بعدیاش برسد. او میگوید که زهرا بعد از ساعت چهار ونیم وقتی که از مکتب رخصت میشد، به یک مرکز آموزشی میرفت و مضمون ریاضی میخواند.
زهرا علیزاده صنف دهم مکتب سیدالشهدا
وقتی که زهرا علی زاده بزرگترین دختر نجیبه( مستعار) صنف سوم مکتب بود، پدرش را از دست داد. مادر زهرا علیزاده هفت سال قبل زن جوان و با قامت بلند و چهره زیبا بود. او که پس از مرگ همسرش براساس رسم و رواج جامعه سنتی افغانستان یک زن بیوه و بیسرپرست به شمار میرفت، به قول خودش تمام سختیها را به عهده گرفت و به خاطر کودکانش نخواست که دوباره با کسی ازدواج کند.
مادر بزرگ زهرا علیزاده که این روزها همراه دخترش عزادار نواسه نوجوانش است میگوید که دخترش بخاطر کودکانش تمام سختی را بجان خریده و در مدت هفت سال همزمان هم مادر بوده و هم مسئولیت پدری را برای کودکانش به عهده داشته است.
نجیبه مادر زهرا علیزاده میگوید که پس از حمله بر دانش آموزان دختر در مکتب سیدالشهدا دیگر امیدش را به زندگی از دست داده است. او در میان گریههای جان سوزش میگوید:« از دنیا بدم آمده نمیخواهم چشمهایم را باز کنم و طرف دنیا ببینم…»
مادر بزرگ زهرا میگوید که دخترش از روزی که بر مکتب و دانشآموزان حمله شده شب و روز اشک میریزد چشمانش را باز نمیکند. او نگران وضعیت صحی دخترش است.
زهرا ۱۶ ساله و صنف دهم مکتب بود. صنف درسی زهرا و دیگر همصنفی هایش چوکی نداشت و آنان از خانه برای شان فرش میبردند.
مادر زهرا چگونه جسد بیجان دخترش را پیدا کرد؟
اول صبح روز شنبه( ۱۸ ثور) مادر زهرا به دخترش گفته که آن روز به مکتب نرود. او این حرف را به دخترش میگوید و خودش به بازار میرود. زهرا ساعت ۱۲ ظهر به مادر بزرگش تماس میگیرد و به او میگوید که مکتب میرود. نجیبه مادر زهرا هنگامی که به خانه برگشت، دخترش مکتب رفته بود.
ساعت چهار ونیم بعد از ظهر هنگامی که مادر زهرا نان خشک پخته میکرد، صدای بلندی انفجار در گوشش پیچید. او سراسیمه از خانه بیرون زد و متوجه شد که در مکتب سیدالشهد انفجار رخ داده است.
او با دستان پر از خمیر به سوی مکتب میرود. وقتی نجیبه پیش مکتب رسید، همه چیز حالت عادیاش را از دست داده بود حتا زمین. زمین اطراف مکتب پر از خون، باروت و تکههای گوشت بود و همه جا بوی سوختگی میداد.
او که در میان آن همه شلوغی خودش را تنها یافت به برادرش تماس میگیرد و از او میخواهد شفاخانهها را برگردد تا سرنخی از دخترش را پیدا کند. نجیبه و برادرش در اولین ساعات انفجار تا ساعت یک بجه شب هیچ سرنخی از زهرا علیزاده پیدا نتوانستند. حتا وسایل جای مانده زهرا هم گم بود.
مادر زهرا آن شب را به سختی به صبح میرساند. فردای آن روز هنگامی که تازه هوا کمی روشن شده بود دوباره از خانه بیرون شده پیش مکتب سیدالشهدا میرود. در آنجا کفش و کیف دخترش را پر از خون پیدا میکند.«صبح وقت رفتم به مکتب که کفشهایش را پیدا کردم. کتابچه و کیفش تکه تکه بود.»
مادر زهرا میگوید که وقتی وسایل خون پر دخترش را پیدا کرد دیگر امیدش را از دست داد و باور کرد که دخترش را از دست داده است. او دوباره همراه برادرش تمامی شفاخانههای غرب کابل را یکی یکی میگردد تا جسد بیجان دخترش را در شفاخانه طب عدلی پیدا میکند. این خانواده به دلیل این که در هیچ قبرستانی در شهر کابل سهم ندارد، مجبور جسد دختر دانشآموز شان را به ولایت میدان وردک انتقال داده و در آنجا او را دفن خاک میکنند.
نجیبه مادر زهرا علی زاده هم اکنون سرپرستی چهار دختر دیگرش را به عهده دارد. او میگوید که زهرا بسیار دختر لایق بود.
مکتب سیدالشهدا در غرب کابل که پرجمعیتترین مکتب در سطح شهر کابل است برای اکثریت صنفها میز و چوکی ندارد.براساس آمار موجود در این مکتب بیش از ۱۴هزار دانشآموز دختر و پسر از صنف اول تا دوازده مصروف آموزش هستند.
مسئولان این مکتب میگویند که آنان با کمبود کتابهای درسی، آموزگار و امکانات از قبیل میز و چوکی مواجه هستند.