فریبا حسنی
پس از حداقل چهار روز، دل را صد دل کردم و ویدیویی از صحنه غم انگیز شلاق زدن یک زن را که گفته شده در ولسوالی اوبه ولایت هرات رخ داده است، تماشا کردم. این ویدیو از چند روز به این سو از صحنهی دلخراشی از شلاقزدن یک زن بین کاربران اجتماعی در افغانستان دست به دست میشود. ویدیویی که با عکسالعملهای خنده توسط برخی از مردان در شبکههای اجتماعی همراه است.دادگاه صحرایی یک زن که تکنالوژی کمک کردهاست این وحشت در سراسر افغانستان پخش شود.
در این ویدیوی دو دقیقهای، زنی که ظاهرا توسط پدرش در میدانی که اطراف آن توسط تماشاچیان مرد احاطه شده، آورده و سپس دو مرد مسلح به نوبت او را شلاق میزنند.
فریاد و نالههای این زن در این نوار ویدیویی، صحنه آزار دهندهای را به مخاطبان نشان میدهد. صحنه مضحکی که گویا با شلاقها آن زن را پاک میکنند. پاکی از گناهی که برساخته باورها و سنتهای جامعه مردانه و حتی دین مردانه بوده است. و یا اگر آن زن جرمی را مرتکب شده است؛ پس شریک جرم او کجا است؟ چرا باید تنها زن تاوان آن را بدهد. صحنههای که دل هر انسانی را به درد میآورد و مغز استخوانهای آدم درد میگیرد. شلاق بر بدن زن که پنهان در چادری/ برقع است و هیچ کس به فریادش نمیرسد. او از درد به خود میپیچد و از سر اجبار ضربههای شلاق را تاب میآورد. فریادهای او یادآور این مسئله است که بس است، توبه کردم. اما توبه از چهچیزی؟ از زن بودنش.
در نوار ویدیویی به وضوح دیده میشود که مردانی، آن زن را مورد لت و کوب با شلاق قرار میدهند که دچار یک افراطگرایی محض هستند. نوع پوشش و رفتار شان کاملا واقعیتی است که نشان میدهد نامهای یک بخش از مردان افغان با افراطیت و خشونت، گره خورده است، و آنان بیباکانه از نام دین و شریعت برای گریز از مسئولیتپذیری چنین اعمالی، سوء استفاده میکنند. جرمی که در اکثر اوقات بالای زنان اجرا میشود، حامی و پشتیبان آن همیشه سنت و دین بوده است. کنترل زنان به دست مردان یکی از سنتهای است که همیشه جواز دینی با خودش دارد.
هنوز هویت این زن فاش نشده و این که چرا در دادگاه صحرایی، مورد لت و کوب قرار گرفته است، جزئیات در دست نیست. قصه این نیست که چه دلیلی وجود داشته که عدهای بر سر آن زن بیپناه ریخته و دور او را حلقه زدند و دو مرد خشن به نوبت در مقابل چشمان دهها مرد تماشاچی دیگر تا پای مرگ او را شکنجه کردند؛ بلکه مهم این است که زنی یکه و تنها در میدانی کاملا مردانه که همه سنگ مسلمانی را بر سینه میکوبند، مورد ضربههای دردناک شلاق قرار میگیرد و این صحنه با کمال بیشرمی، فیلمبرداری نیز میشود. جایی که مدرنیته به سنت پدرسالار دست و بازو میدهد تا ستم بالای زنان را بیشتر پخش و بازتولید کند. اما سوال اینجاست که چگونه بخشهای امنیتی از سر اینگونه جرمها راحت میگذرند. آیا دولت در برابر یک چنین حادثه خوفناکی ناتوان است؟ یا هنوز مسئله زن بیاهمیت است. حتی مرگ آنها در بدترین شکلش تغییری را در آرامش و سکوت نهادهای مسئول بهوجود نمیآورد.
وقتی آن مردان که تنها مردانگی را با خشونت علیه زنان به رخ میکشند، به این درک رسیدند که دنیای تکنالوژی را در اختیار بگیرند و خشونت علیه زنان را بیشتر از بیش با استفاده از این روش ترویج کنند، این سوالات مطرح میشود که چرا هیچگاه از سوی مسئولان حکومتی و امنیتی ردیابی نشده و مورد بازپرس قرار نمیگیرند؟ و چرا اعمال خوفناکی این چنینی هیچگاهی مورد نفرین و خشم افکار عمومی قرار نمیگیرد؟ چرا توده در برابر اعمال خشونتآمیز سکوت اختیار میکنند و دم نمیزنند. آیا ما برای دستیابی به برابری به یک بیداری عمومی نیاز نداریم. آیا ما نیاز نداریم که تعریفهای ضدزن را وارونه کنیم و به جان خسته و منزوی وجود زنان جان تازهای ببخشیم.
مسئولان محلی در ولایت هرات وعده سپردهاند که این قضیه را بررسی میکنند؛ اما هیچ تضمینی وجود ندارد که این قضیه شبیه دیگر قضایی که هر روز در گوشه و کنار افغانستان علیه زنان این کشور، رخ داده/ میدهد، مورد بررسی و بازپرس قرار بگیرد. آیا این پرونده همینگونه که حالا دارد کم کم از یادها و افکار عمومی محو میشود، از سوی نهادهای عدلی و قضایی نیز به فراموشی سپرده خواهد شد؟ یا این قضیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. سوالهای که هیچ کس قادر به پاسخ دادن آن نیست و مرور زمان به آن پاسخ خواهد داد.