خالد صادق (مستعار)
یادداشت رسانهی رخشانه: مسوولیت محتوای این نوشتهی وارده به دوش نویسندهی آن است. رسانهی رخشانه در این مورد مسوولیتی ندارد؛ اما این نوشته روایت نزدیکی از وضعیت معارف طالبان در ولایت دایکندی است. رسانهی رخشانه برای اطمینان نسبی از صحت و سقم ادعاهای مطرحشده در این نوشته، با برخی از منابع خود در ولایت دایکندی صحبت کرده است که آنها نیز به وجود چنین مشکلاتی در ادارهی معارف طالبان، زیر نظر عنایتالله سهار صحه گذاشتهاند.
رییس فعلی معارف دایکندی، عنایتالله سهار است. از اخلاف پشتونهایی است که حدوداً یک قرن پیش به دستور عبدالرحمانِ جبار، در دایه/هژیرستانِ ولایت غزنی، ساکن شدند. او فاقد تحصیلات عالی بوده و فردی به شدت متعصب است. تنها سواد مدرسهای دارد. ظاهرا ملای مسجد نهتنها الفبا را یادش داده که جهانبینیاش را نیز تحت تأثیر قرار داده است و از او، یک پشتون متعصب و کینهای درست کرده است. او نه پایبند قانون و اخلاق است و نه مثل سایر پشتونها به مذهب حنفی باورمند. برای او، مادیات و پول هدف بوده و هر چیزی که او را به پول برساند، مقدس است. به مذهب تنها به عنوان پلکانی برای رسیدن به اهدافش احترام میگذارد، نه بیشتر از آن.
به گفتهی نزدیکانش، او به مکتب نرفته است، هم به دلیل تعطیلیِ مکاتبِ دایه در دوران جمهوریت و هم به دلیل طرز فکر والدینش. از همان ابتدا در کنار پدرش به کشاورزی و کار در مزرعه روی آورد و رانندگیِ تراکتور را یاد گرفت. به جای کتاب و قلم و به جای زنگ مکتب، صدای گوشخراش تراکتور را تحمل نمود. بهاساس شغلاش به«خلیفه عنایت» شهرت یافت و این عنوان را تا زمان سقوط جمهوریت، با خودش حمل میکرد.
کسانی که او را میشناسند، میگویند که او سند دوازده را از غزنی و سند لیسانس را از ارزگان خریداری کرده است. پس از فروپاشیِ نظام جمهوریت، کارش را به عنوان آمر تدریسیِ ریاست معارف دایکندی شروع کرد. کار در این اداره فرصت آشنایی با محیط معارف دایکندی را برایش فراهم کرد. او که هم پشتون بود و هم میتوانست بخواند و بنویسد، رسیدن به آرزویش آنقدرها هم دستنیافتنی نبود. مثل خیلی از کارمندان بلندرتبهی پشتونتبارِ ادارههای دولتی دایکندی نبود که نتواند نامش را بخواند. او آرزو کرد و به آن رسید.
پس از کنار زدن مفتی رحمتالله مدثر، رییس قبلیِ معارف دایکندی، ریاست معارف را در دست گرفت. کارش را با درست کردن حاضری برای نمازخوانها، توهین به زیردستان و حذف کارمندان هزارهای که خوشاش نمیآمد، شروع کرد. آقای پناهی را که تا آن زمان مدیر پلان بود، از مدیریت پلان کنار زد و آقای موسوی را از معاونت اداری و مالیِ ریاست معارف به آمریت معارف شهری و سپس به مدیر مکتب تنزیل رتبه داد. سردار جعفری را از مدیر منابع بشری به بست ششم تنزیل رتبه داد و مظفری را از آمریت تعلیمات اسلامی برکنار کرد و به جای هر چهار نفری که ذکرش رفت، رفیقان پشتونش را جایگزین نمود.
معلمها و ملازمهای زیادی را از مکاتب دایکندی منفک کرد. کسی اما حقِ حتا معلوماتخواستن در مورد علت منفکی خود را نیز نداشت. یکبار که یکی از همان معلمان منفکشده برای فهمیدن دلیلْ به ریاست معارف مراجعه کرده بود، با رفتار تند رییس مواجه شده بود. رییس که در بدزبانی و بلند حرفزدن عادت کرده، با همان لحن تند و بیادبانهاش که در مزرعه با همکاران دهقانش حرف میزد، معلم مذکور را خطاب کرده بود که اگر از آنجا نرود، با او کاری را میکند که پشتونهای قندهاری با بچههای نوجوان میکنند.
این مقام برای او منبعِ صدها قسم خیر و درآمد شده است. برای بستهای خالیِ مکاتب، به صورت حکمی معلم استخدام کرد و از هر معلم از پانزده تا سی هزار افغانی پول گرفت. قیمتِ آمریتِ مکاتب اما بیشتر از اینها بود؛ پنجاه تا شصت هزار افغانی. در کنار این درآمد عالی، برای کسانیکه سند فراغت از صنف دوازده نداشتند، در بدل پول سندِ فراغت درست کرد. مامور این کار، آمران مکاتب نیلی و ولسوالیها بودند. آنها مجبور بودند که برای افراد پیشنهادی رییس، سوانح درست کنند، در غیر آن، آمران مکاتب شغل شان را از دست میدادند.
اکنون که فصل استخدام معلم برای تعلیمات اسلامی است، فصل درو کردن پول برای رییس نیز است. او کسانی را به عنوان معلم تعلیمات اسلامی میگمارد که پول بدهند؛ در غیر آن، هیچ شانسی برای کامیابی ندارند. خیلیها در گوشهوکنار دایکندی، به دنبال واسطه میگردند تا با رییس معارف بستهای تعلیمات اسلامی را معامله کنند و استخدام شوند.
او که یک کشاورز ساده بود، اکنون در چوکی ریاست معارف تکیه زده است. به تخصص باور ندارد و میخواهد که هر معلمی به تمام مضامین مکتب تسلط داشته باشد. تصور او از یک معلم مسلکی، چیزی شبیه به کشکول مظفری است. هر معلمی از دیدگاه او باید کمکم از هرچیزی خبر داشته باشد. او طرح جالبی را برای ملاهای معلم و آنهایی که مثل خودش تحصیلات عالی نداشتند، بهراه انداخته بود. آن طرح طوری بود که معلمین دایکندی در زمستان ۱۴۰۲، حق خروج از دایکندی را نداشتند و باید با همدیگر مضامین مکتب را کار میکردند. در صورت تمرد، منفک میشدند. این طرح، تنها در دایکندی اجرا میشد و وزارت معارف چیزی در این مورد نمیدانست.
جدیدترین فرمان رییس، جدا کردن بچهها و دختران دوران ابتدایی است. بر اساس فرمان او، باید تعداد شاگردان مکاتب مختلط شمرده شوند؛ اگر تعداد بچهها زیاد بود، مکتب پسرانه شود و اگر دخترها زیاد بود، دخترانه. تعداد اکثریت که صاحب مکتب شوند، اقلیت مجبور اند که به مکاتب اطراف بروند. اگر این حکم عملی شود، خیلیها دیگر نمیتوانند حتا همان صنوف ابتدایی را بخوانند، زیرا مکاتب دایکندی در بیشتر نقاط به فاصلهی خیلی زیاد از همدیگر قرار گرفتهاند. علاوه بر این و بر اساس دستور او، معلمین ذکور باید در مکاتب پسرانه درس بدهند و معلمان زن به مکاتب دخترانه. این فرمان دردسرهای فراوانی خلق کرده و نگرانیهای بیشماری ایجاد کرده است. براساس این فرمان، یک جابهجایی بزرگ و یک سردرگمی عظیم در میان معلمین دایکندی اتفاق خواهد افتاد.
انسانی با قد و قامت و سواد او، باید بر سر مزرعه باشد، نه در ریاست معارف. باید گندم بکارد و زمین شخم بزند؛ تربیت انسان و ادارهی معارف کار او نیست.