نویسنده: عبدالله سلاحی
یک جنبش مردمی و یا حتی یکسری حرکات سیاسی کوچک خردهجنبش در روشنترین مشخصهی خودش، یک ضد نهاد است. شرایط ایجاد آن، نیروهای مسلط بر آن، چالشهای آن و همچنین نیروهای میانجیای که در نقش بیطرف، سعی دارد آن را به تعامل با شرایط بکشاند؛ همگی دارای نهادهایی هستند که پیش از ظهور جنبش، فضاها و امکانها را در اختیار داشتهاند.
یک جنبش، همین که ایجاد میشود، بشکل کاملاً رادیکال نفیکنندهی همه اینها زیر عنوان بانیان وضعیت است. به همه اعتراض دارد، همه را نقد میکند و هیچ چیز را شایسته جایگاهی که در آن است نمیداند.
با این وصف؛ رابطه ما با چنین مفهومی، چگونه امکانپذیر شد و آنچه باید انجام میدادیم و شاید آنچه هنوز فرصت انجامش را داریم، چیست؟
روزی در ماههای آغازین اعتراضات «زنان معترض» یادداشت کوتاهی نوشتم، سپس آن را بعنوان موضع سیاسی خود، موضع سیاسی پیشنهادی به همفکران و دوستان خود، معرفی کردم. پاراگرافهای نخستین آن چنین بود:
«تنها موضع سیاسی، تنها کنشگری واقعی در اجتماع ما و تنها جنبش (به معنی لغوی و اصطلاحی آن) «جنبش زنانه علیه طالبان» است. اکنون، اعتراض و حرکت، جنبندگی در جامعه، صرفاً یک امر زنانه است. این جنبش مرزی بین توحش و انسانیت است. میتوانی سکوت کنی و توحش طلبی، شدت انفعالت را تحت توحش نشان بدهی یا در کنار آن با کمترین توان خود بایستی و از این توحش فاصله بگیری».
پس از آن روز همواره سعی کردم آن توان ناچیزی که در فکر کردن داشتم، خرج فهم مبارزات معترضین شود. و در ساحتی که فکر میکنم به آن تعلق دارم، اکتی کنم و فیگوری بگیرم تا بتواند مرا از آن مرز، کمی بسوی جنبش و اعتراضات بکشاند. در حقیقت، آنچه از نگاه من در طول این سه سال و اندی از مبارزات زنان معترض علیه طالبان بر میآید، این است که مفهوم «زنان معترض» همان امکانی بود که برای برقرار کردن رابطهی ما با مفهوم جنبشهای مردمی فراهم شد.
بواسطه این مبارزات، مفاهیم بسیاری مثل مقاومت، برابری، تعلیم و تربیه، جامعه مدنی، جنسیت… نزد عدهای از ما دگرگون شد.
اصرار من به پذیرفتن واقعیتی است که در دیگر جنبشهای مردمی نیز اتفاق میافتد و از آن ناگزیر هستیم. این واقعیت که «زنان معترض» بعنوان یک نیروی سیاسی، دیگر آن قابلیت تغییر را که در آغاز داشتند از دست دادهاند و همه اینها، برآمده از شرایطی است که برای چنین نیروی اعترضیای همواره نامساعدتر گردید.
سرکوبگری طالبان تا آنجا پیش رفت که حتی کمخطرترین نوع تجمع، تجمع خانگی- آن خلاقیت اعتراضی- مبدل به یکی از خطرناکترین اعمال سیاسی شد. ربودن سریالی معترضان از خانههایشان بشدت ادامه یافت و مدت حبس نیز با همه هلهلههای اعتراضاتی که ایجاد میکرد، طولانی شد. حتی در مواردی صدور حکم حبس را آغاز کردند که در ابتدا آن را پیشه نکرده بودند.
از قتل و شکنجه معترضان و دیگر افراد جامعه که در ایجاد ترس و وحشت تاثیر زیادی داشت تا اتهام زدن و اعتراف اجباری؛ از تهدید اعضای خانواده تا احکامی که همه زنان را خانهنشین ساخت، همهیشان شرایطی را ببار آورد که امکان اعتراض را به حداقل آن رساند.
نتیجهی دیگری هم که از این همه بوجود آمد، پناهجویی معترضان و خروج تعداد زیادی از افغانستان بود. اینها، بیجایی عجیبی را ببار آورد که دیگر اجازه نداد نبض اعتراضات زنان از داخل افغانستان احساس شود. معترضان زیادی وقتی خارج شدند دیگر آن انگیزه قبلی را برای مبارزه نداشتند و همهی اینها به این دلیل بود که زمینهی مبارزه، دیگر آن زمینهی قبلی و آشنا نبود. زمینههایی هم اگر وجود داشت، اکثراً امکاناتی را در دسترس قرار میداد که به اقتضای آن، شیوهی اعتراض را نیز تعیین میکرد.
این شد که جنبش امیدبخش ما، به دام ان.جی.اُها افتاد.
البته باید شرح بدهم که کارکرد ان.جی.اُها در این مورد، صرفاً بگونهای نبود که افراد را مستقیماً در کارزارهای خود بکار بگیرد. بخش زیادی از معترضین شدیداً با این سازمانها در تقابل قرار دارند و بنابر تجربهی وحشتناکی که داشتهایم، اکثراً کار با آنها، سندی بر معامله مطالبات مردمی و مبارزاتی تلقی میشود. هرچند که در شیوه کارشان دقیقاً شبیه به ساختارهای زیر دست همین نهادها هستند.
با همهی اینها، معترضین از گزند نهادها و سازمانهای این چنین، دور نماندند و به شیوههای مختلف با سیاستگذاریهای آنها تطابق یافتند.
ساختار گروههای متعدد اعتراضی زنان معترض، بهترین زمینهای است که میتواند ما را در تحلیل این موضوع کمک کند و نشانمان بدهد که چگونه الگوریتمهای ان.جی.اُها دنبال میشد و اجازه نمیداد جنبش به آن جایگاه انتقادی رادیکال خودش برسد که همه این نهادها را در کنار دولت، گروههای سیاسی سابقاً در قدرت، طالبان، نمایندگان ابرقدرتها، رسانهها و… بعنوان بانیان وضعیت با چالش روبهرو کند.
عناوینی مثل «نماینده زنان افغانستان»، «نمایندگان جامعه مدنی افغانستان»، «زن تاثیرگذار سال»، «بنیانگذار جنبش…» و… مثالهایی هستند که میتوانند ما را به درک میکانیسمی برساند که کارش هموار کردن زمینهای است که در آن بتوان «یک به نمای کل» ساخت. میکانیسمی که «تولید چهره» میکند.
نقش عناوین این بود که روابط افراد فعال را بسوی سازمانهای دولتی، نهادهای غیر مستقل در زمینههای حقوقبشری و زیرمجموعههای سازمان ملل میبرد. از طرفی، مطالبات مبارزاتی را برای مردمانی که در کشورهای مختلف دارای کانونهای مستقل مردمی، جنبشهای آزادیخواهانه و نیروی مبارزاتی هستند، طوری به معرفی گرفت که بیانگر هیچگونه گرایش به آنان نبود و تنها شیوهی کاری که این معترضان به پیش گرفته بودند، همکاری با سازمانهای دولتی و جلب اعتماد دوبارهی دولتهای غربی بنظر میرسید. چیزیکه در بیشتر مسائل درست هم بود.
مبارزترین افراد از میان زنان معترض، اکنون معتقد بر این هستند که باید توجه دولتها را به مبارزات و مطالبات خود جلب کنند. آنان، تصوری که از جایگاه سیاسی خودشان دارند، چیزی مشابه با تکنوکراتهایی است که در کنفرانسها شانه به شانهی نمایندگان کشورها، کارمندان سازمان ملل متحد و وکیلان پارلمانی، مینشینند و روی طرح حکومتی در افغانستان صحبت میکنند.
باید از متن بیانیهای یادآور شوم که من و رفقایمان در اتحادیه آنارشیستهای افغانستان و ایران به تاریخ ۸ جون ۲۰۲۴ پیرامون موضعگیرها نسبت به نشست سوم دوحه بیرون دادیم (نشست ۳۰ جون تا ۱ جولای ۲۰۲۴). نیاز میبینم یک بار دیگر و با آوردن سطرهایی بر آن تأکید کنم:
«هرکسی که مخالف نشست با طالبان است ضرورتاً و باید مخالف سازمان ملل متحد و سیاستهایش در قبال افغانستان باشد. همه مواضعی که در این روزها حول تحریم نشست دوحه اتخاذ میشود بر این مهم چشم پوشیده است که دعوت از طالبان، وجه چندم از یک بحران بزرگ است…
… هر نهاد و گروهی( چه گروههای اعتراضی زنان و جامعه مدنی، چه احزاب و چه جبهات نظامی) که فعالیتهای سازمان ملل در قبال افغانستان را به رسمیت میشناسد و از طریق این سازمان، میخواهد مطالبات سیاسی مردم افغانستان را برآورده کند؛ بر حقیقت چشم پوشیده و همچون خود این سازمان، بخش انکارناشدنیِ نیروی تعاملگر با طالبان است.»
اعتراضی که میتواند زنان معترض را به استقلالشان برگرداند و توانایی ایجاد یک شکاف بزرگ در فضای سیاسی افغانستان را بدهد؛ چیزی نیست مگر ایستادن در برابر کلیت ساختاری بنام سازمان ملل متحد. سازمانی که امروز در رهبری پروسه ادغام طالبان در نظم سیاسی و میکانیسمهای دیموکراتیک جهان، قرار دارد.
در غیر این صورت، دیگر نمیتوان به آنان بعنوان معترضانی دید که همچنان ایستادگیشان را در برابر طالبان حفظ کردهاند؛ زیرا چشمپوشی شان از اصل بحران ( پروسه تعامل بین المللی با طالبان به رهبری سازمان ملل متحد) آنان را تسلیم شده به اثبات میرساند.
یاداداشت: مسئولیت محتوایی مطالب وارده به دوش نویسندگان آن است.