سمیه ماندگار
در گوشهای از بازار غلعلهی بامیان تا هشت ماه پیش هنرکده سوختهنگاری و شبکهکاری «بامیان» محل رفت و آمد بسیاری از دختران و پسران جوان بود. جایی که دو دختر جوان هنرمند با دقت، تمام روز سرگرم خلق آثار هنری به سبک سوختهنگاری و شبکهکاری بود.
به خواست مسوول آن، از این هنرکده با اسم مستعار «بامیان» در گزارش نام برده میشود.
چهرهنگاری، تابلوهای دیواری و دیگر آثار تزئینی که در این کارگاه تولید میشد، مشتریان زیادی داشت. حالا این هنرکده بسته و جای آن دکان تیل فروشی باز شده است.
تا پیش از طالبان در بامیان دو هنرکده به سبک سوختهنگاری و شبکهکاری زیر نظر زنان هنرمند فعال بود. کارگاه صلصال در گوشه دیگر شهر بامیان ماهها است که بسته است. مسوولان این هنرکده به رسانهی رخشانه گفتهاند که یا از افغانستان خارج شده و یا هم خانهنشین هستند.
هنر سوختهنگاری دقت زیادی کار دارد و از طرف دیگر، کاربرد زیادی در تزئین خانهها دارد. این هنر به نام «پیروگرافی» نیز شناخته میشود که روی چوب یا گاهی هم چرم انجام میشود.
« در قفس»
مریم یوسفی (مستعار) دلنادل و با وساطت دوستانش میپذیرد که در مورد سرنوشت هنرکدهاش حرف بزند. خانهاش در یکی از قریههای نزدیک به شهر بامیان است. در انتهای راه پلهی سمنتی که مستقیم به دهلیز خانه وصل میشود، مریم منتظر ایستاده است. ۲۵ ساله است و با مادرش زندگی میکند.
آثار هنری باقی ماندهاش را در یکی از اتاقهای خانه انبار کرده است. آثار هنری و وسایل کار روی هم گذاشته شده است. این نشان میدهد که مدتها کسی کاری به کارشان نداشته است. مریم در اولین گفتوگو از روزهای سخت خانهنشینی گلایه میکند: «وقتی آثار و وسایلم را در خانه میبینم، بغضی گلویم را میفشارد و خود را مثل مرغی داخل قفس احساس میکنم. از اینکه نمیتوانم هنرم را بروز بدهم، به نمایش بگذارم و توسط هنرم کار کنم خیلی ناراحتم. اهداف زیادی داشتم که همه پایمال شد.»
مریم یوسفی تا صنف ۱۲ تحصیل کرده است. او کارگاه هنری بامیان را با همکاری یکی از دوستانش در سال ۱۳۹۷ راه اندازی کرد. به گفته مریم پیش از راه اندازی این هنرکده، شش ماه در بخش شبکهکاری آموزش دیده است. «در سال ۱۳۹۶ خورشیدی مدت شش ماه در بخش شبکهکاری آموزش دیدیم و از ماه حمل سال ۱۳۹۷ کارگاه هنری مان را تأسیس نمودیم که تا ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ یعنی دقیقا زمان سقوط حکومت قبلی و آمدن دوبارهی طالبان فعال بود.»
مریم و همکارش از راه اندازی این کار گاه دو هدف داشت که به قول او در حدود چهار سال کارش به هردوی این دوهدف خیلی نزدیک شد: «اصل هدفم این بود که خانمها باید روی پای خود بایستد و خودشان درآمد داشته باشند و بتوانند کمک اقتصادی به خانواده خود نمایند. هدف دیگرم این بود که کارهای هنری در بامیان بیشتر رونق پیدا کند؛ چون بامیان یک ولایت کاملا فرهنگی است و این کارهای ما مستقیما به فرهنگ بامیانی مربوط میشد.»
آثار هنری سوختهنگاری و شبکهیی تقریبا در هرخانه در افغانستان پیدا میشود؛ اما خود این هنر امروز در کشور کمتر شناخته شده است. هرچند گفته میشود این هنر در افغانستان پیشینهی زیادی دارد.
قدیمیترین نمونه سوختهنگاری در کاوشهای باستانی شهر سوخته زابل، بهدست آمده است. این اثر یک شانه چوبی است که قدمت آن به هزاره پنجم پیش از میلاد میرسد.
مریم و همکارش در روزهای پیش از طالبان، بهطور متوسط ماهانه ۱۵ تا ۲۰ هزار افغانی از راه فروش آثار هنری سوختهنگاری و شبکهی در آمد داشت. این درآمد در روزها و ماههای که همزمان میشد بامناسبتها بیشتر هم میشد: «آمار مشتریها هم به مناسبتهای تقویمی بستگی داشت. در ماههایی که مناسبتهای خاص بود ۷۰ تا ۸۰ مشتری داشتیم، اما در باقی ماهها ۲۰ الی ۲۵ مشتری برای خرید آثار هنری مان میآمدند.»
مریم هنوز از مشتریانش سفارش در یافت میکند، اما این سفارشها خیلی محدود است. او میگوید، دیگر اولویت مردم هنر و وسایل تزئینی نیست، بلکه نان است: «یکبارگی اقتصاد مردم به رکود مواجه شد و نمیتوانند آثار هنری که بیشتر ذوقی است خریداری نمایند. حتی اقتصاد مردم تا آن حد ضعیف شده بود که نانی برای خوردن نداشتند؛ پس نمیتوانستند از کارگاه هنری ما خرید کنند.»
مریم میگوید، در خانه دستش به کار نمیرود و نمیداند که تا چه زمان کارگاهش بسته خواهد ماند. او شماری از آثار هنریاش را در دکانی در شهر بامیان گذاشته است و سفارشهای رسیده را به آنجا آدرس میدهد.
«چندین اثرم را در بازارچه هنر بامیان گذاشتهام تا فروخته شود. یکی از مشتریانم شماره تماسم را از دوستانم گرفته بود و برای تهیه تحفه برای روز ولنتاین تماس گرفت. من برایش آدرس دکانی که آثارم در آنجا بهطور امانت گذاشته شده را دادم و اثر مورد نظر را خریداری کرد.»
مریم میگوید، کارش مستقیما از سوی طالبان منع نشده است؛ اما بهخاطرنام کارگاه و آثارش احساس خطر نموده است: «چون کارهای ما بیشتر روی نقاشی چهره و آثاری چون بودا بود هراس داشتیم مبادا مورد تهدید قرار بگیریم.»
طالبان با هنر تجسمی، بهویژه چهرهنگاری مخالف است. در هشت ماه گذشته، این گروه تدریس چهرهنگاری را در دانشگاهها ممنوع کرده است. والی بامیان عبدالله سرحدی است. کسی که عامل اصلی تخریب بودای بامیان است و درمیان طالبان به «بت شکن» معروف است.
مریم میگوید، بعید است درشهری که والی آن عبدالله سرحدی باشد، اجازه دهد که او چهرهی بودا را بهعنوان یک اثر هنری روی دیوارخانههای مردم بفرستد.
شروع کار برای مریم و همکارش ساده نبود. آنها در حقیقت برای موفقیت از هفت خوان رستم گذشته بودند: «ما مشکلات بسیاری را سپری کردیم تا کارگاه را به این سطح برسانیم. در اوایل که شروع کرده بودیم، مشکل اقتصادی داشتیم چون سرمایهای از قبل آماده نداشتیم، نتوانستیم به یکبارگی وسایل مورد نیاز مان را خریداری نماییم. مشکل دیگر هم این بود که خیلی از مواد مورد نیاز ما در بامیان پیدا نمیشد و مجبور بودیم از کابل تهیه نماییم و این برای مان دشوار بود. از طرف دیگر، مشکلات اجتماعی مثل ممانعت مردم و زخم زبان و طعنه و کنایه آنان نیز سد راه مان قرار داشت که ما توانستیم بر همهی این مشکلات فایق شویم و کارگاه مان را به سطح دلخواه برسانیم.»
مریم میگوید، مشتریان هنرکده «بامیان» بیشتر دانشجویان، دانش آموزان، دفاتر موسسات، دفاتر دولتی و مردم بود: «آثار نظیر کلیدبند را ۲۰ افغانی میفروختیم. اما تابلوهایی هم داشتیم که تا ۶ هزار افغانی قیمت داشتند و روزها رویش زحمت کشیده بودیم که اکنون بیشتر از ۵۵ اثر هنریام هنوز در خانه انبار شده و به فروش نرسیده است.»
بر خلاف بسیاری از کسانی که از محدودیت طالبان رنج میبرند و در تلاش بیرون شدن از افغانستان است، اما مریم میگوید که در افغانستان میماند. او امید دارد که به آرزوهای نرسیدهاش جامه عمل بپوشاند: «زمانی که کار میکردیم، آرزو داشتیم به سطح گستردهتر کار نماییم و در ولایات دیگر و حتی در خارج از کشور نمایشگاه برگزار نماییم و آثار مان را به نمایش بگذاریم. همچنان آرزوی ما این بود که بتوانیم دختران دیگر را آموزش بدهیم و چندین کارگاه هنری این چنینی را در بامیان و سایر ولایات فعال نماییم.»
در وازه بستهی صلصال
در گوشهی دیگر شهر و در حاشیهی بازارچهی هنر که ویژهی زنان شاغل طراحی شده است، کارگاه هنری «صلصال» است که تا پیش از طالبان باز بود. از زمان آمدن طالبان هنوز قفل دروازه این کارگاه باز نشده است.
مسوول این کارگاه بسگل کریمی است. او میگوید، به دلیل تهدید طالبان افغانستان را ترک کرده است. بسگل کریمی ۲۵ ساله دانش آموختهی باستان شناسی از دانشگاه بامیان است: «به خاطر فعالیتهای هنری و مدنیم مجبور شدم وطن و زادگاهم را ترک نمایم. من در پهلوی فعالیتهای هنری برای دسترسی زنان به حقوقشان نیز تلاش و کار مینمودم و در تظاهراتها علیه طالبان شرکت مینمودم.»
فعالیتهای مدنی، اجتماعی و هنری بسگل باعث شد تا او و نامزدش توسط طالبان تهدید شوند: «یک ماه قبل از سقوط کشور و بامیان، ما از سوی طالبان تهدید شده بودیم و ادامه دادن به فعالیتهایم در افغانستان امکان نداشت؛ زیرا خطر مرگ را در قبال داشت.»
بسگل کریمی میگوید، در سال ۱۳۹۹ با شش نفر از دوستانش کارگاه هنری «صلصال» را راه اندازی کرد. اما به مرور زمان فقط سه نفر ماندند: «در اوایل، کار برای ما مشکل بود؛ زیرا وسایل مورد نیاز تکمیل نبود و شش دختر بودیم که با هم مشترکا کار میکردیم. به مرور زمان از تعداد شرکای ما کم شد و فقط سه دختر ماندیم که با تعهد قوی کار کردیم و در نمایشگاهها شرکت نمودیم. کارهای ما خیلی خوب بود و از داخل بامیان و خارج از بامیان مشتری داشتیم.»
بسگل میگوید، درهنرکده صلصال کارهای آنها سه بخش داشت: آموزشی، تولیدی و سفارشی: «ما برای کسانیکه علاقه مند بود سوخته نگاری، شبکه کاری و حکاکی بودند، آموزش میدادیم و در بخش تولیدی هم تابلوهای زیادی را میساختیم و بعدا به فروش میرساندیم چه در دکان و چه در نمایشگاهها.»
در هنرکده صلصال به گفتهی بسگل کریمی، بیشترین سفارشها، در بخش چهرهنگاری بود: «کار ما سوخته نگاری چهره بود. ما هر گونه چهره را کارکردیم، هرگونه تابلوی بودا را کار نمودیم و طالبان با نقاشی چهره خیلی مخالف اند.»
وقتی نیروهای امنیتی افغانستان با طالبان در حال جنگ بود، بسگل و همکارانش در تدارک برگزاری یک نمایشگاه بود. آنها هرگز فکر نمیکردند که افغانستان به کام طالبان سقوط کند: «کارگاه ما بسته شده است. قبل از بسته شدن حدود ۷۰ اثر هنری داشتیم و آمادگی برگزاری یک نمایشگاه را گرفته بودیم. بعد از آمدن طالبانکارگاه بسته شد و تابلو بین شرکای کارگاه تقسیم شد که تابلوهای خودم اکنون در خانه است و همکارانم هم در خانه کار میکنند.»
از نظر بسگل کریمی، مخالفت طالبان با هنر بیاساس است: «طالبان جاهل اند و کسانیکه جاهل باشند با همه چیز مخالف اند. با هنر مخالف اند. آنها میگویند که هنر در اسلام نیامده است و اسلام را هم از دیدگاه افراطی خود قضاوت میکنند.»
بسگل حالا در فرانسه است و این روزها سرگرم یادگیری زبان فرانسوی و ادامه ماستری است. اما هنوز دلش هنوز پیش سرنوشت سوختهی هنر کده صلصال و همکارانش است: «برایم خیلی دردناک است، دخترانی که برایشان زمینهی کار فراهم نموده بودیم بیکار شده اند. فرض کن همه چیز را از دست دادهای و هیچ امیدی برایش نداری، تابلوهایی که روزها رویش زحمت کشیدهای و با خون دل درستش کردهای اکنون مثل اشیای بهدرد نخور در کنج خانه قرار گرفته.»