رها آزاد
مهری بدخشانی زنی ۳۶ ساله و مادر چهار فرزند است که زندگی پر از دردسری دارد. او مجبور است به تنهایی و با گذشتن از هفتخوان ممنوعیت طالبان برای چهار فرزند کوچکاش هم مادری کند و هم پدری.
به دیدار مهری به خانهاش میروم. خانهی کوچکی دارد که محل کارش نیز است. صحن حویلی خانهاش را با گلهای رنگارنگ طبیعی تزئین کرده است و نزدیک دروازه ورودی خانهاش اتاقی کوچکی را ساخته که محل کارش است. او یکی از دهها زن آرایشگر در بدخشان است که هنوز دور از چشم طالبان به کارش ادامه داده است.
به درخواست زنانی که در این گزارش با آنها صحبت شده همه با نام مستعار آمده است.
طالبان مخالف کار زنان آرایشگر است. این گروه از همان روز ورود به کابل، عکس تابلوهایی که زنان را در لباس عروس نشان میداد با پاشیدن رنگ پوشاندند. حدود یک سال بعد به صورت رسمی دستور بسته شدن آرایشگاههای زنانه از سوی طالبان صادر شد.
مهری میگوید، در سال اول حاکمیت دوباره طالبان کارش مثل گذشته خوب بود. طبق معمول به آرایشگاه میرفت که یک روز صبح ماموران امر به معروف طالبان سر رسیدند: «ساعتهای ۹ صبح بود که دروازه دکان تکتک شد، وقتی از پشت شیشه بیرون دکان را نگاه کردم، دیدم که دو شخص چپنسفید پشت در ایستادهاند. فهمیدم که محتسب هستند، زود چپن خود را پوشیدم و بیرون شدم. خیلی ترسیدم. بیرون دروازه آن دو محتسب بهسویم آمدند و گفتند از فردا به بعد نباید اینجا باشی؛ اگر آمدیم که بودی باز گله نکنی. خودتان هم خوب میفهمید که کارتان شیطانی و غیر اسلامی است ولی با آنهم بهخاطر چهار افغانی گناه را به گردن میگیرید.»
این کار اگر برای طالبان یک امر شیطانی است، برای مهری و خانوادهاش تنها راهی است که نانی برای خوردن داشته باشند.
به قول مهری، حالا به صورت مخفیانه به زنان زیبایی و لبخند میدهد: «هر بار که زنی به آرایشگاه من میآید، تلاش میکنم تا با زیباسازی او، لبخندی به لبهایش بیاورم. این کار برای من بیشتر از یک حرفه است. این یک مسوولیت و یک نوع خدمت است.» منظور او این است که با این زنان صحبت میکند، به قصههای تلخشان گوش میدهد و تلاش میکند به آنان امید و انگیزه بدهد: «ما زنان باید به یکدیگر تکیه کنیم و از هم حمایت کنیم. وقتیکه یکی از ما موفق میشود، این موفقیت برای همهی ما است. ما باید نشان بدهیم که میتوانیم در هر شرایطی مقاومت کنیم و زیبایی و امید را به زندگیهایمان بیاوریم.»
محدودیتهای طالبان علیه زنان مشکلات روانی زنان را بیشتر کرده است. اقدام به خودکشی، افسردگی و ناامیدی از وضعیت برای زنان افغانستان بیپیشینه است و در آستانه یک بحران است.
با بسته شدن شدن آرایشگاه مهری، سه دختر دیگر که زیر دستاش کار میکردند، بیکار شدند.
اکنون فعالیت آزادانه آرایشگاههای زنان در افغانستان ممنوع است و دهها هزار زن در پی این ممنوعیت بیکار و خانهنشین شدهاند. براساس آمارهای رسمی دستکم ۶۰ هزار نفر در افغانستان در پی این ممنوعیت بیکار شدهاند.
مهری میگوید، او این آرایشگاه را با کمک شوهرش ساخته بود. اما شوهرش دیگر در این جهان نیست که بازهم مهری را کمک کند. او گفته، شوهرش در شب سقوط ولایت بدخشان بهدست طالبان، خود را در رودخانه کوکچه غرق کرد و جان باخت.
از قول مهری، شوهرش در امنیت ملی حکومت پیشین کار میکرد و از ترس این که مبادا زنده به دست طالبان بیافتد دست به چنین کاری زده است.
در بدخشان به دلیل بافت سنتی جامعه، فعالیت مخفیانه برای زنان آرایشگر کار آسانی نیست. برای همین، مهری این کار را هنوز با احتیاط بسیار زیاد توانسته ادامه دهد.
بسته شدن آرایشگاههای زنانه در افغانستان واکنشهای بینالمللی زیادی را برانگیخت. سازمان ملل با انتقاد شدید از طالبان خواستند که این دستور را لغو کنند؛ اما مثل موارد دیگر، طالبان گوش شنوایی برای شنیدن چنین انتقادهایی نداشتهاند.
زیبای ۳۰ ساله و مادر سه فرزند داستان دیگری از استقامت و تلاش دارد. او نیز یک زن آرایشگر است و به دور از چشم طالبان خانهاش را محل کارش ساخته است. شوهر زیبا که یک تاکسیران است نمیتواند به تنهایی هزینه زندگیاش را تامین کند.
برای این که زیبا و خانوادهاش نان برای خوردن داشته باشند، به رغم ممنوعیت طالبان، به کارش به عنوان آرایشگر ادامه داده است: «طالبان نمیگذارند که ما آزادانه کار کنیم. آنها میگویند آرایشگری کار شیطانی است و ما را تهدید میکنند.»
۱۵ یا ۱۴ میزان سال ۱۴۰۲ بود طالبان به آرایشگاه زیبا سر زده وارد شدند. پوسترهای روی دیوار را پاره کردند و نیمی از وسایل و مواد آرایشی را با خودشان بردند.
زیبا گفته است، افراد طالبان او را تهدید کردند که در صورت ادامه کارش او و شوهرش را زندانی میکنند: «بعد از آنروز دیگر جرأت نکردم که آرایشگاه خود را باز نگه دارم، چون طالبان مرا تهدید کردند و من نخواستم آسیبی به خودم و خانوادهام بزنند.»
وقتی پس از هماهنگی به دیدار زهرا رفتم، داشت روی زیبایی یک عروس کار میکرد. آرایشگر ۴۰ سالهای که هشت سال است در بدخشان کار آرایشگری میکند.
حالا او مجبور است پنهانی کار کند: «قبل از طالبها کار زیاد خوب بود، چون آزادانه کار میکردیم، حالا باور کنید بسیار خسته شدیم. من شخصاً زیاد خسته شدم، ولی مجبور هستم کار کنم اگر کار هم نکنم دیوانه میشوم. کار وقتی لذت بخش است که آزادانه و بدون کدام قید و بند باشه. ما خو از دست ای لعنتیها هر لحظه در نگرانی و ترس سپری میکنیم؛ نمیفهمم آینده چی میشود.»
زهرا مادر هشت فرزند است و برای همین شوهرش به تنهایی از دکان کوچکی که دارد نمیتواند هزینه زندگی را تامین کند.
برای نبیلای ۲۳ ساله که روز عروسیاش است هم آمدن به آرایشگاه کار آسانی نبوده است. او میگوید: «تا همینجا با هزار نگرانی و ترس آمدیم. چون اگر بفهمند آرایشگاه آمدیم هم اینجا را پیدا میکنند و هم خودمان در جنجال می مانیم. آرزو میکنم زودتر محفلمان به خوبی و بدون کدام جنجال ختم شود.»