آزاده
نامش رویا است. از گونههای رنگپریدهاش پیدا است که روزهای سخت زندگیاش را پشت سر میگذارد. روزی که در سال ۱۳۹۸ از رشتهی فزیک دانشگاه غزنی فازغ شد، هنوز طالبان در افغانستان قدرت را به دست نگرفته بودند. رویا بلندپرواز بود و میخواست که دستکم استاد دانشگاه کابل شود؛ اما نرخ بالای بیکاری در افغانستان باعث شد که رویا به خواستهاش نرسد و آموزگار یک مکتب خصوصی در کابل شود. او با خواست خانوادهاش با مردی که در یک دانشگاه خصوصی در کابل استاد بود، ازدواج کرد. در این روایت، رویا از شوهرش با نام مستعار«صمیم» نام میبرد.
رویا در یک مکتب خصوصی در غرب کابل به عنوان آموزگار ریاضی و فزیک شروع به کار کرد. خیلی زود آموزگاری در مکتب به بخش اصلی از زندگیاش بدل شد. دیگر مثل روزهای اول، بازیگوشی و سر به سرگذاشتن دانشآموزان ناراحتش نمیکرد. برعکس، از شیطنتهای دانشآموزانش لذت میبرد.
تا اینکه به گفتهی رویا، بلای اسم طالبان از آسمان کابل نازل شد. شاید برگشت دوبارهی طالبان به قدرت برای زنان بیشتر از یک بلای آسمانی مصیبتبار بوده است. این گروه در اولین اقدام مکتبهای دخترانه را بستند. در بیشتر از دو سال گذشته، دامن محدودیتها را به تمام زوایای زندگی زنان در افغانستان گسترش دادهاند. کار، دانشگاه، سفر، آرایشگاه و بسیار چیزهای عادی دیگر برای زنان در افغانستان قدغن شد.
رویا هنوز روزی که مامور امر به معروف طالبان وارد صنف درسیاش شد را به شکل کامل به خاطر دارد: «روزی در صنف پنجم پسرانه مصروف تدریس بودم که ناگهان یک مرد با چپن سفیدی به تن که شبیه یونیفورم پزشکان بود و لنگی سیاه و ریش بسیار دراز، وارد صنف شد و با لحن بسیار خشن به من گفت، مگر تو یک زن مسلمان نیستی که اینطور لباس پوشیدی؟ برای از صنف!»
آن روز رویا لباس سیاه بلند پوشیده بود. مطابق با دستوری که طالبان برای پوشش زنان داده بودند، زیرا نمیخواست برای اخراجاش از مکتب بهانه به دست کسی بدهد. این ماجرا هرچند به اخراج رویا از کارش منجر نشد؛ اما آن رفتار از نظر روحی برای رویا بسیار سنگین تمام شد. وقتی به خانه برگشت، به گفتهی خودش، یک دل سیر گریست.
در شروع سال آموزشی ۱۴۰۲ مکتب خصوصیای که رویا در آن آموزگار بود، معاش آموزگاراناش را به دلیل کمبود دانشآموز، کاهش داد. معاش رویا از ۱۲ هزار افغانی به ۵ هزار افغانی کاهش پیدا کرد.
دل رویا هرچند از خشونت در خیابان و محل کارش که ارمغان طالبان بود، خون بود؛ اما فکر میکرد که در خانه هنوز تکیهگاه و سنگ صبور دارد. روزی که مکتب معاش رویا را به کمتر از نصف کاهش داد، رویا به خانه آمد و سفرهی دلش را برای شوهرش باز کرد، ولی آتشی که هرگز فکرش را نکرده بود، دامن زندگیاش را گرفته بود.
شوهر رویا بدون ملاحظه و با لحنی تند برایش گفته بود: «درخانه باش، به کارهای خانه درست برس و از پدر و مادرم مواظبت کن. طالبان کار خوبی کردند که فعالیتهای زنان را در جامعه محدود کردند.»
شنیدن این حرف از زبان مردی که خودش استاد دانشگاه بود، برای رویا غیر قابل باور بود، زیرا دستور زنستیزانهی طالبان از سوی مردی ستایش میشد که خودش استاد دانشگاه و بخشی از دستآوردهای مثبت دو دههی گذشته در غیبت طالبان بود.
او باور نمیکرد که جامعه چنین سریع در حال پوست انداختن باشد. از نظر رویا، این زنگ خطر اصلی است که زنان را تهدید میکند. چنانکه طالبان میکوشند تا خشونت علیه زنان را به بخشی از فرهنگ اجتماعی افغانستان بدل کنند. این باور که زنان تنها برای زاییدن فرزند و نگهداری از آن خلق شدهاند، انگار در حال رخنه کردن به تار و پود جامعه است.
«جای زن در چهاردیواری خانه» کانون اصلی باور طالبان نسبت به زنان را شکل میدهد. وضعیتی که در نزدیک به دو دههی گذشته در حال رنگ باختن بود. به همین خاطر، حضور زنان در جامعه پر رنگ و چشمگیر بود. حالا از نظر رویا، ورق علیه زنان در افغانستان از خیابان تا خانه برگشته است.
گزارشهای زیادی از بدرفتاری طالبان با زنان در خیابانهای افغانستان وجود دارد. لتوکوب، ناسزا و تهدید به زندانی کردن بخشی از استیراتیژی اصلی طالبان برای محدود کردن زنان در بیرون از خانه است؛ اما انگار وضعیت در درون خیلی از خانهها نیز در حال دگرگونی است. به باور رویا، خشونتهای خانوادگی، ازدواجهای اجباری و انواع خشونت علیه زنان در حال افزایش است.
قصهی رویا که به اینجا رسید، هردو چشماش پر از اشک شد؛ اما او ترجیح میدهد تا به صحبتاش ادامه دهد. رویا میگوید، مخالفتاش با نظر«صمیم» که باید در خانه بماند، منجر به تنش بیشتر در بین شان شده است و برای اولینبار بر سر همین موضوع از سوی شوهرش لتوکوب شده است. اکنون زندگی مشترک رویا در حال از هم پاشیدن است.
.