هانیه فروتن
دودی که از چوب نمزده به چشمها و گلویاش زده باعث شد تا انتهای صحبتهایش سرفه کند. وقتی سر قصه را باز میکند میگوید: «زودتر کدام یک از سیاهبختیهایم را برایت قصه کنم؟»
وقتی مریم ( مستعار) ۱۱ سال داشت و سرگرم دنیای کودکانهاش بود، او را به شوهر دادند؛ تصمیمی که مریم در آن نقشی نداشت و به گفتهی مادر مریم: «او وقتی شنید ناپدریاش او را در ازای یک راس گاو و چند سیر گندم به شوهر داده است، شب تا صبح گریه کرد.»
مریم حالا ۳۹ ساله است. او را ناپدریاش در دور اول حاکمیت طالبان به مردی داد که با مریم تفاوت سنی زیادی داشت و قبل از آن هرگز شوهرش را ندیده بود.
مریم این اتفاق را سرآغاز رنجهای بیپایان زندگیاش توصیف میکند؛ رنج ازدواج اجباری، زیر خشونت خانوادگی مدام و فقر که همواره با زندگیاش عجین بوده است.
بهگفتهی خودش: «وقتی شش ماهه باردار بودم، برادر شوهرم بخاطر اینکه تمام میراث پدرشان را به خود بگیرد ما را تهدید به مرگ میکرد و میگفت خانه را ترک کنید.» تهدیدها وخشونتهایی که به گفتهی مریم باعث شد جنین چندماههاش را از دست بدهد.
مریم از ولسوالی ورس ولایت بامیان است و اکنون در همسایگی مادرش در منطقهی آسیابینی از مربوطات ناحیهی ۱۳ کابل زندگی میکند.
مریم فقط یک سال داشت که پدرش را در جنگهای داخلی از دست داد. مادرش زمانی که طالبان در دههی ۹۰ میلادی در حال تسلط بر افغانستان بود و مخالفان خود را در مناطق مرکزی افغانستان یکی پس از دیگری شکست میداد، با ناپدریاش ازدواج کرد.
مریم به خاطر دارد که چگونه آن زمان ترس و وحشتی به راه افتاده بود که گویا طالبان دختران جوان و نوجوان را اختطاف میکنند: «در منطقه آوازه بود که از فلان جای چند دختر را طالبان بردند، از منطقه خود ما یک دختر به زور تفنگ زن یک عسکر طالب شد.»
طالبان در دور نخست حاکمیتشان بر افغانستان متهم به تصاحب دختران جوان به عنوان غرامت جنگی و انتقال آنان به پاکستان هستند.
مریم ۱۱ ساله نیز قربانی همین ترس شد. او که از شوهرش با نام مستعار «علی» یاد میکند گفته، از همان روزهای اول که پا به خانهی بختاش گذاشت، بدبختی و خشونت شروع شد: «خانه مهمان آمد، عمهی علی پیش مهمان نشست و مه باید نان میپختم. از تنور داغ ترسیدم، از خانه فرار کدم، ولی شب که پس آمدم به اندازه یک حیوان لت و کوبم کردند.»
این تمام سختیهایی نیست که مریم در خانه شوهر متحمل میشد، تهدیدهای مداوم از طرف برادر شوهرش افزون بر تمام مشکلات، زندگی را برای مریم دشوار ساخته بود.
به گفتهی مریم: «برادر شوهرم در صفوف نیروهای مجاهدین بود و سلاحهای زیادی نیز در خانه نگهداری میکرد. میخواست تمام ارث و میراثی که از پدرشان مانده بود را بنام خود بسازد و برای همین چندین بار با تفنگ تهدیدمان کرد که اگر خانه و املاک پدر علی را ترک نکنیم به رگبار گلوله بسته خواهیم شد.»
مریم میگوید وقتی شش ماهه باردار بوده از سوی برادر شوهرش تهدید به مرگ شده و از ترس زیاد جنیناش سقط شده است: «علی خانه نبود، وقتی خواب بودم برادرش داخل اتاق ما شد، با تفنگ تهدیدم کرد که اگر شوهرت را راضی نکنی کل تانه میکشم، آنقدر ترسیدم که خونریزی کردم.»
پس از این تهدیدها، مریم و شوهرش مجبور به ترک روستا و خانه خود شدند و به ایران مهاجرت کردند.
مریم در دیارغربت گاه در زمینهای زراعتی و پنبهچینی، گاه در کورههای خشتپزی با شوهرش کار میکرد. او تازه شاهد بهتر شدن زندگیاش بود اما این بار بیماری ناشناختهای او را زمینگیر کرد.
پزشکان مریضیاش را توبرکلوز رحمی تشخیص دادند و در کنار دارو به مریم توصیه کردند که از کار کردن در زمینهای نمناک زراعتی و کورههای خشت پزی خودداری کند.
مدتی بعد که شوهر مریم به خاطر دیسک کمر از کار کردن ماند، مریم با همان وضع و حال مریض دوباره به کارهای شاقه برگشت. بیماریاش هم پیشرفت کرد و تا امروز رویای مادر شدن را از او گرفته است: «بیماریام در پاکستان و هند تداوی میشه اما پول ندارم که بروم.»
داکتر نسرین رحیمی، متخصص نسائی ولادی در یکی از شفاخانههای کابل معتقد است که بیماری توبرکلوز مخصوصا از نوعی رحمی آن باید به موقع معالجه شود وگرنه بهمرور زمان، باعث چسبندگی رحم شده و به نازایی در زن منجر میشود.
مریم وعلی پس از ده سال مهاجرت در ایران، به افغانستان بازگشتند. به گفتهی مریم، علی درحال حاضر ۶۵ سال سن دارد و قادر به انجام کارهای شاقه نیست.
مریم قبل از بازگشت دوبارهی طالبان به قدرت در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، در یک اداره دولتی آشپزی میکرد. در کنارش در یک یک مکتب خصوصی صفاکار هم بود. دستاش به دهاناش میرسید.
تا این که طالبان کار زنان را در ادارههای دولتی و نهادهای خصوصی ممنوع کردند. بازهم زندگی مریم قربانی رفتارهای ضد زن طالبان شد.
مریم نزدیک به سه سال است که مهرهدوزی میکند و از این طریق نان بخور و نمیری را سر سفرهاش میگذارد: «در تمام این مدت سختی بار زندگی را به تنهایی بر دوش کشیدهام.»
زندگی مریم از روزی که به خاطر ترس از طالبان مجبور به ازدواج شد تا امروز که دوباره به خاطر همین گروه، کارش را از دست داده مدام در رنج سپری شده است.
به دیدار مریم که رفتم خانهاش در یک زیر زمینی نمناک قرار داشت. ماهانه ۱۵ صد افغانی کرایه میدهد ولی مدتها است که نتوانسته کرایه را پرداخت کند: «پول هفت ماه خانه سرم مانده.»